شاید ندانید ولی من وقتی میخواهم از این چیزها بنویسم به شهیار قنبری فکر میکنم. نه که شهیار یا بهتر بگویم جنابِ قنبری یکی از فعالان یا نظردهنگانِ مهمِ این چند دهه در مورد قوهی قضا باشد. نه، خیلی ساده به یکی از ترانههاش فکر میکنم که با صدای خودش خوانده و با این جمله شروع میشود که به کسی برنخوره و من هم وقتی میخواهم یک چیزی در مورد یکی از قوایِ سه گانهی مملکتِ اسلامی-آریاییام بنویسم خیلی حالِ به کسی برنخوره دارم چرا که شناخت من از این قوایِ محترم میگوید اگر دلاش بخواهد میتواند کاری کند که من نمیتوانم ولی بگذارید راهِ دور نروم و بگویم چرا بعد از این همه وقت آمدهام که چیزی بنویسم.
ماجرا یک sms در صبح شنبه بود. فرستنده ADLIRAN و پیام “آقای فلانی ابلاغیه الکترونیکی شماره ×××××× در حساب کاربری شما قرار گرفت. بعد هم تاریخ ابلاغ” این را هم زودتر بگویم: اگر تا اینجا را خواندهاید یا اصولا دارید این را میخوانید که به قول فرنگیها کمی dirt داشته باشد، ندارد. ماجرا اصلا چیز دیگریست. من، پدرم، شهیار قنبری و پدرش و پدرِ تمامیِ ما کجا و نقد قوهی قضا کجا؟ ادامهای که قرار است بخوانید در سادهترین شکل ممکن در مورد اشتباهات فاحش/بدیهی در طراحی/اجرا/محتوا/الخ وبسایت عدل ایران است.
سایت قوهی قضائیه را اگر تا به حال ندیدهاید مشخصا خوش به حالتان، امید دارم هیچ روزی در زندگی دلیلای نداشته باشید که به آن سر بزنید ولی اگر از بختِ بد سر بزنید چیزهایی میبینید که مثلِ من تعجب میکنید و بعد میروید سراغ شهیار قنبری و اگر حوصله داشته باشید نوشتن از فضاحتهایی که به چشمتان رسیده.
فضاحت اول یا نامگذاری
نشانی سایت قوه قضائیه، یا بهتر بگویم درگاه خدمات الکترونیک قوه قضائیه adliran.ir است. نامی که انگار با نیمچه سوادی در تخصص فینگلیش نویسی که برای به دنیا آمدگان دههی ۶۰ و تجربهکنندگان یاهو مسنجر معنادارتر از دیگران است ایجاد شده. آمدهاند عدل و ایران را به هم چسباندهاند که یعنی خب این هم اسم وبسایت: عدل ایران! هرچند که رویکرد این نام و نسبتاش با وبسایت در همین جا به پایان میرسد. شما در هیچ یک از صفحات درگاه خدمات الکترونیک قوه قضائیه نمیبینید که به این کلمات اشارهای شده باشد. انگار که یک آدمی، یا تیم و گروهی، شما بخوانید اتاق فکر، آمده و تصمیم گرفته که اسم درگاهی که قوه قضائیه باید در آن خدمات الکترونیکی ارائه بدهد عدل ایران باشد. فکرش را بکنید که ما در مورد فروشگاهِ اینترنتی شلغم فروشیِ عبدالله و شرکا حرف نمیزنیم. این وبسایت رسمی یکی از سه قوهی کشورمان است.
فضاحت دوم یا جست و جو
در حالت عادی جای این فضاحت باید چند پله جلوتر باشد ولی وقتی داشتم دنبال کلمات عدل و ایران در وبسایت میچرخیدم متوجه شدم که چنین امکانی ندارد! خیلی ساده شما نمیتوانید دنبال چیزی در این درگاه بگردید! یعنی احتمالا پیچیدهترین قوهی حکومت مرکزی ایران که پُر است از اصطلاحات تخصصی که با جا به جایی چند کلمه میتوانیم چند سال آب خنک بخوریم به ذهناش نرسیده که در وبسایتاش، وبسایتای که مشخصا برای خدمت ایجاد شده، برای جست و جو کردن امکانی در نظر بگیرد. همین یکی به نظرتان کافی نیست که قوهی قضائیه خودش از خودش شکایت کند؟ از خودِ خودش هم نه ها، از آن هایی که این وبسایت را برایشان ساختهاند. از آنهایی که تصمیم گرفتهاند همینای که هست کفایت میکند و عقلشان به بیشترش نرسیده. از آنهایی که مدیرِ این گروه دوماند و از آنهایی که هی بالا و بالاتر از یکدیگر نشستهاند و برایشان اهمیتای ندارد که سوژهی ایرانی، یعنی من و شما، در این درگاهِ اسمیِ عدالتِ ایرانی دنبال چیزی بگردیم!
فضاحت سوم یا لوگو
تا جایی که من متوجه شدهام فقط آیاتِ کتابِ متبرک و وحی شدهی ما است که نمیتوانیم به هیچ چیزش دست بزنیم و میخواهیم دست بزنیم هم باید وضو بگیریم، به جز این به همه چیز میشود دست زد، خاصه وقتی که اشتباه باشد و نگاهی بکنید به header وبسایتِ کذا و ببینید واقعا آدم باید وضو داشته باشد و نیتی در سبیلِ خدا که این را درست کند؟
این چیزی که به نام لوگو/نشانه/الخ قوهی قضائیه دارد درست نیست. معلوم نیست در آن اهمیت الله بیشتر است یا ترازوی عدالت. معلوم نیست قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران مهمتر است یا درگاه خدمات الکترونیک قضایی تازه تمامِ اینها هم درست باشد، که نیست، یا بیخیالِ تمامِ اینها در معنای hierarchy و طراحی بشویم خوشنویسی که دیگر ایرانیست، نیست؟ آن نقطهی جمهوری نباید کمی پایینتر باشد؟ شاید هم باید دوباره تاکید کنم که ما در مورد لوگوی فروشگاهِ اینترنتی شلغم فروشیِ عبدالله و شرکا حرف نمیزنیم.
این ارائهی نشانهی رسمی یکی از قوای سهگانهی کشور است! قوهای که معلوم نیست چرا رنگ رسمی ندارد و این شوخی آنقدر جدیست که همهچیز در لوگو/صفحهی نخست آبی است ولی آن بالا Favicon سبز است.
فضاحت چهارم یا بنر شماره ۱ و ۲
این عکسهایی که میبینید را من درست نکردهام. اسمشان را هم حتی من تعیین نکردهام. هر دو را میتوانید در وبسایت عدل ایران ببینید. شاید بهتر باشد یک اسکرین شات هم بگذارم که فکر نکنید دارم شوخی میکنم. اینها بنرهاییست که درگاه خدمات الکترونیک قوهی قضائیه دارد استفاده میکند و در این تصاویر که تنها با استاندارد شلغمفروشی آنلاین در یک دهه پیشتر سازگار است نه آیفون احتمالا 3GS اذیتام میکند، نه لپتاپی که فلاپی میخورد و نه تاچبارِ بیربط و نه ترازوی طلایی، آن چیزی که اذیتام میکند چکش چوبی است که گذاشتهاند در کفهی ترازو.
احتمالا ما در موردِ چیزهایی که مربوط به خودمان است میتوانیم خودمان نظر دهیم، یا لاقل سالهای زیادی از عمرمان را اینطور فکر میکنیم، ولی در مورد چیزهایی که مربوط به ما نیست چنین امکانی را نداریم، حتی در همان سالهای زیاد عمر که هنوز چیز زیادی حالیمان نشده، نمیتوانیم چیزی را که مربوط به دیگریست را برداریم و هر طور که میخواهیم استفاده کنیم و این چیز که میگوییم معمولا منظورم چیزهایی بسیار ساده است ها، نه که پیچیده و ترازو مصداق پیچیدگیست. نه که به خودیِ خود پیچیده باشد و نیازمند فیزیکدان باشیم برای فهمیدناش، نه، داریم در مورد تولیدات و مناسباتِ فرهنگ حرف میزنیم. آنچه فرهنگ تولید میکند، در هر کجای این سیاره، بسیار پیچیدهست و هیچ کس در هیچ زمانی قادر نیست چیزی را به عاریت بگیرد و بعد یک جورِ دیگری استفادهاش کند.
با این که دستم به نوشتن روان است ولی واقعا از این چکش جا گرفته در ترازو نمیدانم چهطور میتوانم انتقاد کنم که دقیقا به اندازهی کافی عمقِ فضاحت را بفهمید. عمق بیسوادیِ لازم که بتواند چنین حماقتی انجام دهد میتواند موضوع نوشتهای بسیار طولانی باشد. نوشتهای بیرون سوادِ من که تخمین بزند چه چیزهایی باید بر کسی گذشته باشد که بیاید چنین چیزی را بدون اطلاع بسازد ولی اجازه دهید من بیرون سواد چیزی ننویسم و به سوادِ موردِ نیاز برای فروش شلغم اشاره کنم که در شلغم فروشی لاقل عبدالله فرضی شلغم را میشناسد و میداند چه شکلیست، چه رنگی دارد و چهطور فروخته میشود، حالا بیایید کمی از شلغم جلوتر برویم و بیخیال ارتباط ترازو و عدالت در پنجاه قرن اخیر بشویم، بیخیالِ همهچیز اصلا، یکی نباید باشد که متذکر شود دادگاه/دستگاه قضا اینطور کار نمیکند. یعنی هیچ قاضیای در هیچکجایِ ایران چکشاش را نمیکوبد به ترازو؟ که چکشای اگر دارد کوبهگاه دارد؟ این وبسایتِ قوهی قضائیهست دیگر، نیست؟ لاقل در حد درگاه الکترونیک فروش شلغم باید استانداردی چیزی داشته باشد.
فضاحت پنجم یا ارتباط با ما
بر خلاف کلمهی قضاوت ارتباط با ما از آن ترکیبهای نوظهور است یعنی قدمت چند هزار ساله ندارد، برای همین به ما نزدیکتر است. یعنی مصادیقِ بیشتری از آن دیدیم در این روزها که مشخصا مربوط به نسلِ ما/اینترنت است و همین سبب شده که معلوم باشد داریم در آن دنبال چه میگردیم. باید در آن چه چیزهایی باشد و حالا در این معلوم بودن که بدیهی به نظر میرسد انگار که طراح یا اتاق فکر یا هر چیز/کس/تیم/اتاق فکر (ای) که این وبسایت را ساخته از نسلِ ما نبوده و به ذهناش متبادر نشده که در ارتباط با ما چه میشود گذاشت و فکر کرده این هم یک چیزیست که مربوط به قضاوت است دیگر و قضاوت همواره دو طرف دارد که بر سر چیزی نیازمند قضاوتاند، پس اینجا هم به جای این که صفحهی ارتباط با ما درست کند صفحه شکایت از ما درست کرده.
فضاحت ششم یا سوالات متداول
شبیه به همان ارتباط با ما، سوالات متداول هم چیزی نیست که آدمها بر اساس ذهنیت خودشان فکر کنند در آن چه باید بنویسند. وقتی داریم در مورد درگاه خدمات الکترونیک صحبت میکنیم سوالات متداول هم میشود سوالهای پُرتکراری که در مورد درگاه خدمات الکترونیک قوه قضائیه است. نه سوالات پُر تکرار قضایی و تازه از این هم که بگذریم به نظرتان میرسد سوالات متداول قضایی مردم چند نمونه باشد؟ ۱۰۰ مورد؟ ۵۰۰ مورد؟ نظم دادن این تعداد سوال و دستهبندیاش را ممکن است فکر کنید قرار است در موردش بنویسم ولی قضیه بسیار سادهتر است سوالات متداول یعنی ۶۵ سوال!
موقع نوشتن و نگاه کردن به این سوالات متداول داشتم به دیوار فکر میکردم. دیوار یکی از آن نمونههای درخشان در زمینهی سوالات متداول و پشتیبانیست و پیچیدگیای هم ندارد. نه که نداشته باشد ها، اما وقتی بخواهیم همینطور مقایسه کنیم بین یک پلتفرم c2c با یکی از سه قوهی یک کشور که کتابِ وسیعِ قانون را بلد است انتظار سادگی بیشتری از قوهی قضائیه دارید و البته که کشک هم نصیبتان نمیشود از این انتظار.
فضاحت هفتم یا شکایات و پیشنهادات
این یکی را احتمالا باید از عنوان شروع کنم و بنویسم که احتمالا فرهنگستان زبان فارسی با یک نامهی دمِ دستی بتواند تمام وبسایتِ عدل ایران را بررسی کند و اشتباهات را مرتفع کند. نیاز نیست حتی کسی استخدام شود یا پولی داده شود که دانشی مهم شبیه این که پیشنهاد کلمهی فارسیست و کلمهی فارسی با ها جمع بسته میشود را به کسی بگوید. اگر این وبسایت مربوط به دو قوهی دیگر بود خیلی شاید به چشمام غریب نمیآمد ولی در این فقره داریم در مورد کسانی صحبت میکنیم که تمام بود و باششان کلمه است. که بار کلمات را میفهمند و اگر دارند در این عظمتِ قوهی قضائیه کار/رفتار میکنند دلیلاش سواد است و تقریبا ایمان دارم در ساختار درس خواندنِ دانشآموزی هم، این جمع بستن، یکی از درسها/ماجراهاییست که دانش آموز باید از پسِ آن بربیاید.
از پیشنهادات هم گذر کنیم و به این فکر کنیم چرا رویکردِ سازنده/مسئول/مدیر ماجرا اول شکایت است و بعد پیشنهاد؟ اینجا بیشتر دستگیرمان نمیشود که پایِ کسی به نام نیروی متخصص در ساختِ این وبسایت وسط نبوده و همهچیز وضعیتاش کن فیکن بوده؟ دوباره در همان مدرسه مگر در کلهی همهمان فرو نمیخواستند بکنند که برایِ هر کاری باید بروی سراغِ متخصص؟ خب چرا در ساختِ این وبسایت باید وجههی یکی از سه قوهی کشور اینگونه مفتضح باشد؟ نه که مفتضح باشد که تناقض در آن بیداد کند، نگاهی کنید به url و ببینید که انگار این صفحه از نظر سازندهی نامعلوم پیشنهادها بوده و سفارش دهنده بدیهیست که وقتی از ي بیخبر است چیزی هم از کلمات انگلیسی و اینها نداند.
فضاحت هشتم یا درباره خدمات الکترونیک
آنقدر لابد مثلِ من حوصله ندارید که بروید چک کنید که مشکل ي کِی برطرف شد. که یعنی دیگر نیاز نداشتی از ي استفاده کنی و خیلی ساده از ی استفاده کردیم. اما این زمان هر وقتی که بوده مربوط به زمان و فضای ما است و گردانندگان و ایجادکنندگان عدل ایران در یک فضای دیگری زیست میکنند که در آن هنوز کسی بلد نیست ي ننویسد و ی بنویسد. اینجا البته جا دارد که چیزی هم در مورد sms بانکهای دولتی بنویسم که همچنان دارند از همان کیبرد قراضه استفاده میکنند ولی همانطور که ابتدای پاراگراف نوشتم حوصله ندارم* و الا بعد از ویندوز ۷ دیگر برای فارسی نوشتن حتی نیاز نداشتی ابزار پیچیدهای نصب کنی، فارسی استاندارد را میشد/میشود روی همان ویندوزی که مفتای دانلود میکنیم فعال کنیم. یعنی حتی نیاز نیست قوهی قضائیه هزینهای مجزا برای آن بپردازد.
فضاحت نُهم یا اینماد
باورتان شاید نشود ولی این اسکرینشات آخر اینمادِ عدل ایران، درگاه خدمات الکترونیک قوه قضائیه، است و اگر بخواهیم به اهداکنندهی مدرک که مربوط به وزارت صنعت و معدن است و توضیحاش در مورد اینماد اشاره کنیم نمادیست برای این که ما/مخاطب/کاربر بتواند به وبسایت اعتماد کند. بگذارید یکبار دیگر این شوخی/فضاحت را از سَر بنویسم. درگاه قوهی قضائیه، همان جایی که میتواند بگوید تلگرام/توییتر/الخ نباشد، برای آن که معتبر باشد نیاز به اینماد دارد.
فضاحتهای دیگر
چند فضاحتِ آخر را کمحوصله نوشتم. هم کارهای دیگرم و احتمالا کارهایِ دیگرِ شما مانده و هم به نظرم همین فضاحتها/فضاحات که محدود به صفحه اصلی عدل ایران و لینکهای header بود کافی باشد برای این که درک کنیم این وبسایت به لحاظ محتوا اشتباه است و الا همانطور که گفتم من، پدرم، شهیار قنبری و الی آخر را چه به دستگاهِ قضا؟ من هم امیدوارم دیگر هیچ کاری به این وبسایت نداشته باشم و طبق برنامهریزی قبلتر برسم به همین کسب و کارهایِ معمولتر که آدم میتواند در موردشان راحتتر چیزمیز بنویسد.
*خداوند یکتا غزاله علیزاده و رفتگان همهمان را بیامرزد