وقتی میگویم بانک ملی منظورمان چی است؟ یعنی همین دو کلمه کنارِ هم چه معنایی باید داشته باشد؟ معنیاش میشود بانکی که ملی است دیگر یا من اشتباه میکنم؟ نکند این بانکی که ملی است ملی نیست و آدمها در سال هزار و سیصد و بوق آمدهاند و اسمی را انتخاب کردهاند که معنیاش را نمیدانستهاند. یا این که این کلمه پیشتر یک معنیهایی داشته که این روزها ندارد. یعنی عوض شده و دیگر بانک هست اما ملی نیست. ولی خب حداقل بانک که باید باشد دیگر؟ یعنی منِ مشتری از در که وارد میشوم مهم باشم که بود و باشِ صد سالهی این بانک به خاطرِ این است که منها (ما) از درش وارد میشویم. پولی که از فلانِ ممکنِ هر حیوانی در آوردهایم را میسپریم به دست یکی از باجههاش که برایمان نگهدارد، نه؟ اگر اینها درست است، این بانکی که ملی هم میتواند نباشد نباید وقتی یک قانونی برای خودش میگذارد به من هم بگوید؟ یک جوری آدم باید قانون را بداند دیگر و الا از کجا بفهمد باید چه کند؟ و الا چرا اصلا باید پولی که هر روز دارد کمتر میشود را بردارد و بدهد به یکی از باجههای بانک ملی و بعد از خدماتِ داشته و نداشتهاش استفاده کند؟
من اینها را گفتم که اگر معتقدید که این بانک هنوز ملی است یا اگر هنوز بانک است به من در فکر کردن کمک کنید، که من امروز صبح پاشدهام رفتهام بانک ملی شعبه دانشگاه و رفتهام آنجا چون آن شعبه را دوست دارم. که این شعبه از همان سالهای هزار و سیصد و بوق باقی مانده و انگار آن زمان این بانک ملی بوده، که آمده در آن روزگار فکر کرده که این شعبه باید در خورِ دانشگاه تهران باشد و الحق که سنگِ تمام گذاشته، آنقدر که برداشته نما و باقی چیزها را هم شبیه به سردرِ دانشگاه پنجاه تومنی سیمانی درست کرده و آدمی هم که درستاش کرده همان معماری است که اپرای سیدنی را ساخته. که این معمار همان آدمی است که یکی از متمایزترین بناهای قرن بیستم را ساخته و برای منی که نه میدانم اپرا چی است و نه پایم به استرالیا میرسد نزدیکترین تجربهام به زیبایی میشود بانک ملی شعبه دانشگاه با کد ۸۷ که شما هم اگر بروید عکسهاش را ببینید خوشتان میآید و ممکن است دلتان بخواهد بروید و ریالِ از سکه افتادهتان را آنجا ذخیره کنید و این همان کارِ امروز صبحِ من است که بعد از گرفتن نوبت و بر و بر نگاه کردن ده/پانزده باجهی خالی و نوبتی که جلو نمیرفت رفتم و خواستم که یکیشان لطف کند و به من از این فرمهای کلکثیف بدهد که اسم و مشخصات و اینها را روش مینویسند که متوجه شدم برای حساب باز کردن آدم و میزِ جداگانهای وجود دارد و پیشِ خودم کیف کردم که چه بانکاش خوب است، چه به فکر است و با همین فکرها رسیدم سرِ میز و صندلی خالیِ خانمِ فلانی که مسئول این کار بود و نبود. یعنی نمیفهمیدی کجا است و باید میپرسیدی و اینجا هم باز بانک ملی خوب بود، یکی دو تا از کارمندها مثلِ محلیهایِ سرِ گذر ایستاده بودند همان ورودیِ در و به خیابان انقلاب نگاه میکردند و آدم میتوانست بپرسد که خانم فلانی کجا است و الحق که مثلِ سرِ گذر بود، برای این که کارت راه بیفتد سوال را با سوال جواب میدادند که آدم در نماند و بتواند راحتتر به جواب برسد و با سوال دوم و سوم متوجه شدند که میخواهم حساب باز کنم. شاید هنوز نمیدانستم که اصلا خانم فلانی امروز آمده سرِ کار یا نه، اما داشتم به جواب نزدیک میشدم که یکهو یک سوال بیربط پرسید آن آدمِ سرِ گذر که کارمندِ بانک بود که من خانهمان کجا است. ولی به من بر نخورد، آخر بانکِ ملی است دیگر ممکن است بهش ربط داشته باشد و اتفاقا ربط داشت، جواباش این بود که برو و در محلِ خودتان حساب باز کن!
شما باشید بهتان بر نمیخورد؟ بچه نداشتهام را که نرفتهام دو محله آنور تر ثبتِ نام کنم. رفتهام بانک که حساب باز کنم. آن هم نه هر بانکی، بانکِ ملی، و دیگر متاسفانه در سال هزار و سیصد و بوق زندگی نمیکنیم که هیچچی به هیچچی وصل نباشد یا مثلا بخواهند هر حساب و کتاب را با خطِ خوش توی دفتر بنویسند بگویند جا کم میآید. من یک شناسهام در میان میلیونها شناسهی دیگر و آمدم همینها را بگویم که آن آدمِ سرِ گذر گفت که این بخشنامهی بانک ملی است و قانون بانک است، باقیاش به ما ربطی ندارد و من این بر خوردنام بیشتر شد که مگر میشود؟ تو تمامِ بانک بودنات به خاطرِ منِ مشتری است و بعد میآیی یک چیزی را قانون میکنی – که خودش نمیدانم چهقدر قانونی است – و بعد این قانون را هیچکجا نمیگویی؟ بعد هم پُزِ مامور و معذور میگیری؟ مگر این بانک معظم روابط عمومی ندارد؟ مگر از فریاد زدنِ رمز این همه شعار نمیدهد؟ که رمزِ آدمها همانند رنگِ لباسِ زیرشان خصوصی است و این را باید فریاد بزنند، آنوقت تو قانونات را برای خودت مینویسی و من باید یکهو بعد از کلی انتظار بفهمم که نمیتوانم در این شعبه حساب باز کنم؟ این واقعا بانکِ ملی است؟ این اصلا بانک است؟ میتواند بانک باشد؟
پینوشت: ماجرا اینجا تمام نمیشود. اگر همچنان فکر کنید که این واحد مالی موجود در کشور بانک است و با پیگیری به جایی میرسید میتوانید سر بزنید به صفحه اطلاعیههایشان یا حتی تلفن کنید به مشکلات و انتقاداتِ تلفنی بانک، اما در اطلاعیهها چیزی نمیبینید و در تلفن هم بعد از این که ۱۰ دقیقه منتظر شدید که یک کسی باشد که صدایتان را بشنود با خودتان فکر میکنید که واقعا این آدمها اگر قصدشان شنیدن بود کاری میکردند که این همه آدم منتظر بماند و بعد گوشی را قطع میکنید.