نوشتن برای دانش و فن با واژههای مندرآوردی، فهمیدن را بهاندازهٔ قلمبهسلمبهگفتن دشوار میکند. موضوعی را باید با اصطلاحهای تخصصی خودش بیان کرد.
برخی نویسندگان بهویژه که بلدِ فن یا دانشی باشند، معتقدند ما با بچهٔ اول دبستان که حرف نمیزنیم؛ خواننده باید در سطحی از دانش باشد که گفتهٔ ما را بفهمد.
این پیشفرض برپایهٔ مخاطبشناسی است؛ یعنی مطلب باید متناسب با آگاهی خواننده بیان شود. اگر نویسنده مطلب را سبکتر از دانش مخاطب بگوید، حوصلهاش را سر میبرد؛ نمیخواند. اگر سنگینتر بگوید، خواننده هرچند هم که بخواهد نمیتواند بفهمد؛ رها میکند. از سوی دیگر بدیهی است که خواننده خودش هم باید لقمه را بهاندازهٔ دهانش بردارد و مطلبی را برگزیند که بتواند بفهمد. یا دستکم طوری باشد که بداند اگر تلاش کند میتواند از آن سر در بیاورد.
با این حال برخی نویسندگان این پیشفرضِ درست را که «خواننده باید دارای آگاهی لازم برای فهمیدن موضوع باشد»، بدین شکل تعبیر میکنند که «خواننده خودش باید بفهمد»؛ بعد اینطور از سر باز میکنند که «فهمیدنِ مطلب مشکل خواننده است». دود چنین برداشتی به چشم خود نویسنده میرود؛ چون احتمالا بسیاری از خوانندگانش را از دست میدهد.
بعضیها چنان مینویسند که خواننده در هر سطحی از دانش که باشد، مطلب را دشوار میفهمد. اینجا به شیوههای تدریس کاری ندارم؛ میخواهم نکتهٔ دیگری را پیش بکشم که احتمالا بیشتر ایرادِ نوشتن کسانی است که از جنس کارشناسان رشتههای فنی و کاربردی هستند، نه علمی و نظری. چنین کسانی را شاید بتوان با برخی از فنیهای امروزی مقایسه کرد: احتمالا کارشان را خوب بلدند؛ ولی با زبان استانداردی که در دانش یا فن حوزهٔ کاریشان تعریف شده حرف نمیزنند. شاید چون خودآموختهاند یا کارشان را از اول تجربی یاد گرفتهاند؛ یعنی آموزش علمی ندیدهاند یا نزد استاد کارآموزی نکردهاند. شاید هم چون آموزشی که دیدهاند استاندارد نبوده است. دلیل دیگر ممکن است این باشد که میخواهند خیلی ساده حرف بزنند که همه بفهمند؛ ولی زیادهروی میکنند و متوجه عواقبش نیستند.
هر دانش و فنی زبان خودش را دارد. زبان تخصصیِ هر موضوع، از واژهها و اصطلاحها و ترکیبهایی تشکیل شده که تعریف ویژهای در همان موضوع دارند. اینجا تفاوت میان واژه و اصطلاح پیش میآید. توجه کنید که اگر در خیابان با کسی دعوایتان بشود و به شما بگوید «سگدست»، شما هم زود چیزی دربارهٔ خانوادهاش میگویید. اما وقتی کنار دست مکانیک ایستادهاید که دارد ماشینتان را تعمیر میکند، اگر بشنوید که میگوید «سگدستت خراب شده»، اگر هم ندانید میپرسید «چی هست؟» میبینید که آنجا ناسزا است و اینجا اسم قطعهٔ خودرو. این نمونهای است از تفاوت واژه و اصطلاح.
اصلاحها بیانگر مفاهیمِ هر حوزهٔ دانش و فن هستند که خواننده باید پیش از خواندن بداند یا دستکم از آنها آگاه باشد. این مفاهیم را که ممکن است ساده یا پیچیده باشند، در متون آموزشیِ موضوع بهروشنی تعریف کردهاند.
دیدن هر اصطلاح در متن، تعریف آن را به ذهن خواننده میآورد. تعریف هر اصطلاح ممکن است یک عبارت یا یک پاراگراف یا حتی بهاندازهٔ کتاب باشد. خوانندهٔ آشنا وقتی اصطلاحی را میبیند، همهٔ آن تعریف در پسِ ذهنش زنده میشود. پس اصطلاحها فشردهٔ تعریف مفهوم خود هستند. این ویژگی موجب میشود بتوانیم موضوعهای پیچیدهتر را با واژههای کمتر بیان کنیم؛ چون لازم نیست هر بار همهٔ تعریف اصلاح را بگوییم؛ فقط اسمش را میآوریم.
از سوی دیگر اصطلاحها خود نوعی ارجاعاند. اگر خوانندهٔ دانشپژوه به واژه یا عبارتی بربخورد که بفهمد اصطلاح است ولی معنی آن را نداند، میتواند برود در دانشنامه یا واژهنامهٔ تخصصیِ همان رشته پیدا کند و معنیاش را بخواند. این ویژگیِ خوبی است برای متنهای آموزشی و نوشتههای اشاعهٔ علم؛ چون آموزشدادن و آموختن را آسانتر میکند.
حتما فکر میکنید انگار دارم برعکس حرف میزنم که میگویم در نوشتهها از اصطلاحهای تخصصی استفاده کنید. چون مطالب آموزشی و علمی را معمولا با اصطلاحهای قلمبهسلمبه مینویسند و اینطوری است که کسی نمیفهمد.
بله، آنطور نوشتن هم هست که افتادن از آن طرف بام است. این که اینجا میگویم افتادن از این طرف است. بدین معنی که اگر مطالب با واژهها و عبارتها و تعبیرهای مندرآوری بیان شود، آنوقت خواننده یک کار اضافی دارد و آن اینکه پیش از یادگرفتن اصل موضوع، باید طرز حرفزدن نویسنده را رمزگشایی کند. آنهم بدون هیچ راهنمایی؛ چون چیزی که نویسنده گفته در هیچ اصلاحنامهٔ تخصصی پیدا نمیشود تا بتوان معنی آن را فهمید.
پسرم که تازه به حرفزدن افتاده بود، عادت داشت روی چیزها از خودش اسم بگذارد. میدانست اسم این چیز چیست؛ ولی اسم مندرآوری رویش میگذاشت و با آن حرف میزد. مثلا به سیب میگفت «سبزِ گِرد»؛ میگفت دوست دارم اینطور بگویم. خیلی خب، دوست داری که داشته باش! ولی اینطوری کسی حرفت را نمیفهمد؛ همه به این میگویند «سیب». افتادن از این طرف بام بدین شکل است.
اکنون ببینم اگر مفاهیم موضع علمی و فنی را با زبان و اصطلاحهای تخصصی خودش بیان نکنیم، چه مشکلی برای خواننده پیش میآورد.
خواننده گیج و سرگردان میشود. مثلا اگر نویسنده دارد با بیان ارتباط میان «یک» و «دو» چیز سومی را توضیح میدهد، خواننده بهجای اینکه متوجه ارتباط میان «یک» و «دو» باشد تا نتیجه را دریابد، درگیر این میشود که اول بفهمد منظور نویسنده از «یک» چیست و منظورش از «دو» چیست. یعنی گرفتارِ یافتن یا در واقع کشف بیان ویژهٔ نویسنده میشود تا بفهمد هر جزء از استدلال یا هر گزاره دارد کدام مفهوم مشخص را بیان میکند. بدین شکل درک زنجیرهٔ معانی مختل میشود؛ خواننده در اجزاء گیر میکند و به کل که نتیجه باشد نمیرسد.
خودم در چنین وضعیت آزاردهندهای گیر کردهام. آدم میداند منظور اصلی نتیجه است و باید زودتر از این وسط رد بشود تا به آنجا برسد؛ ولی انگار تا زانو توی گِل گیر کرده است. هیچ کمکی هم در کار نیست؛ چون با اصطلاحِ تعریفشده روبهرو نیست که بتواند از کسی بپرسد. جناب نویسندهٔ «فهمیدنِ مطلب مشکل خواننده است»، معتقد بوده «خواننده خودش از فهوای کلام میفهمد دارم چه میگویم».
بهتازگی با ترجمهای از متن خبری در حوزهٔ فناوری سروکار داشتم. در آن به یک ترکیب متناقض و عجیب برخوردم که مدتی سردگمم کرد: «Successful Failure». هیج نمیفهمیدم چه معنی میدهد. مدت طولانی ذهنم را زیر و رو میکردم بلکه چیزی به ذهنم برسد. با خودم تکرار میکردم: شکست موفق؟ شکست موفقیتآمیز؟ موفقیت در شکست؟...
ناچار شروع کردم به استدلالکردن؛ یعنی محتوای متن و آگاهی فرامتنیام را کاویدم تا بفهمم مفهوم چیست. خوشبختانه نتیجه گرفتم:
مطلب داشت میگفت شرکت مایکروسافت در یک پروژهٔ آزمایشی، کامپیوترها و تجهیزات همراه آنها را در کانتینرهای کپسولمانند کرده و انداخته کف دریا تا کار کنند. بدین ترتیب اگر این تجهیزات در کف دریا خراب میشدهاند، نمیتوانستهاند بروند تعمیرش کنند؛ برعکس آنکه روی زمین معمول است. ولی خیلی خوشحال بودند که دو سال بدون خرابی در این وضعیت کار کردهاند؛ یعنی از کار نیفتادهاند.
«شکست» در این حوزهٔ فناوری یعنی «ازکارافتادگی» بهمعنی خرابیای که سیستم را از کار بیندازد. مطلوب این است که تجهیزات یا تاسیسات کمترین ازکارافتادگی را داشته باشند. این مفهوم تعریفشده است و مهندسان برای بیان آن اصطلاح Availability (بهفارسی: پایایی) را به کار میبرند.
با این شرح معلوم شد منظورش از «شکست موفقیتآمیز» خوببودن پایایی (Availability) تجهیزات بوده است. مهندس یا خبرنگار محترم بهجای اینکه درست بگوید: این پروژه از نظر پایایی بسیار موفق بوده است؛ گفته این پروژه شکست موفقیتآمیز داشته است.