ویرگول
ورودثبت نام
پرهام غدیری‌پور
پرهام غدیری‌پور
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

نوشتنِ روان و آسان‌فهم با جمله‌های کوتاه و ساختار پیش‌پرداز

روان‌بودنِ نوشته ویژ‌گی مهمی برای جذب مخاطب است. جملهٔ بلند اغلب پیچیده و دشوارفهم از کار درمی‌آید. جمله‌های کوتاه و با ساختار پیش‌پرداز، روان‌اند و آسان درک می‌شوند.

بسیاری از متن‌ها را همچون محصول برای آموزش‌دادن به عموم یا برای اثر گذاشتن بر ذهن مردم تهیه می‌کنند. مطالبی که هدف بازاریابی محتوایی دارند یا هر نوع نوشته‌ای که جنبهٔ تبلیغاتی داشته باشد از این گروه متن‌ها هستند. وبلاگ‌هایی هم که عقاید شخصی نویسنده را بیان می‌کنند همین طورند. متن‌های آموزشی و راهنماها هم که جای خود دارند. چون چنین مطالبی را برای اشخاص غیرمتخصص می‌نویسند؛ لازم است متن آن‌ها روان و آسان‌یاب (فهمیدنی) باشد.

در این نوع نوشته‌ها هرگونه پیچیدگی و دشواریِ زبانی خواننده را خسته و آزرده می‌کند. توجه کنید که اکنون رسانهٔ فراگیر اینترنت است و چنین فرض می‌شود همه‌چیز در اینترنت فراوان است. پیامد چنین پیش‌فرضی این است که اگر خواندنِ مطلب دشوار یا ناخوشایند باشد، بی‌درنگ جای دیگر کلیک می‌کنند و از آنجا می‌روند. نوشته‌ای که روان‌خوان باشد و آسان درک بشود، خواننده را جذب می‌کند و اثر خوبی بر ذهن او می‌گذارد که مانند اثر خوش‌اخلاقیِ فروشنده بر مشتری است؛ به‌ویژه که محتوای نوشته مفید و کارآمد هم باشد.

جمله‌های دراز و تودرتو

دشوارخوان بودن متن دلایل گوناگون دارد. از مهم‌ترین آن‌ها نوشتن با جمله‌های دراز و تودرتویی است که از چند عبارت و جملهٔ فرعی تشکیل شده باشند. دراز بودن جمله آن را پیچیده می‌کند. ویژگی جملهٔ پیچیده این است که بیان مطلب دشوار می‌شود؛ سرنخ از دست نویسنده درمی‌رود و متن مشکلات دستور زبانی و منطقی پیدا می‌کند. نویسنده‌ای که خودش در چنین شیوهٔ بیان گرفتار است، چگونه انتظار دارد دیگران نوشته‌اش را راحت بخوانند و مطلب را آسان دریابند؟

جملهٔ دراز و پیچیده چنین ایرادهایی پیدا می‌کند:
ممکن است اجزای جمله‌های فرعی یا عبارت‌ها، درون جملهٔ بزرگ در هم بُر بخورند و ارتباط نادرست پیدا کنند. مثلا فاعل‌های جمله‌های فرعی جمع بشوند کنار هم سر جمله، فعل‌هایشان جمع بشوند کنار هم ته جمله. بعد ارتباط میان این‌ها گم می‌شود؛ یک‌وقت می‌بینید فاعل این جمله مربوط شده به فعل جملهٔ دیگر، یا خواننده گمان می‌کند فعل این جمله برای فاعل آن جملهٔ دیگر است.
یک دلیل این مشکلات این است که «حروف» اشتباه می‌شوند. مثلا حرف اضافهٔ یک فعل مربوط می‌شود به فعل دیگر و معنی هر دو را عوض می‌کند. یا مفعول این فعل، به آن یکی فعل مرتبط می‌شود.
چنین آشفتگی‌های دستوری خواننده را به اشتباه می‌اندازد یا دست‌کم گیج می‌کند. ناچار است مرتب سروته جمله را پس‌وپیش بشود و چشم تنگ کند و به ذهنش فشار بیاورد بلکه چیزی بفهمد. این مشکل را اغلب در متن‌های ترجمه‌شده و مقالات علمی می‌بینیم.

خرد کردن جملهٔ بلند

راه‌حل این مشکل این است که جملهٔ دراز و پیچیده را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنیم و هر کدام را در یک جملهٔ جداگانه بیاوریم. این کار روش دارد. خودم هنگام کار کردن مانند زیر عمل می‌کنم؛ ببینید شاید به درد شما هم بخورد:

اول هر جور که می‌توانید و برایتان آسان‌تر است، مطلب را بنویسید. می‌گویند اول باید خودتان را رها بگذارید تا هرچه در ذهن هست آزاد شود. تا اینجای کار نوشته برای خودتان است؛ نگران دیگران نباشید. اما اگر می‌خواهید دیگران هم بخوانند که لابد می‌خواهید، می‌باید آن را جوری درست کنید که روان و فهمیدنی باشد.

برای این کار جملهٔ بزرگِ اولیه را بررسی کنید و ببینید مفهوم را چگونه بیان کرده‌اید. چنین جمله‌ای قاعدتا چند بخش دارد که هر بخش نکته‌ای را بیان می‌کند. مفهوم کلی با ترکیب این چند نکته و ارتباط آن‌ها کامل می‌شود. ببینید آیا ترتیب بیان نکات از نظر منطقی درست است؟ چیزی کم ندارد که لازم باشد اضافه کنید؟ برعکس چیزی اضافی نیست که حذفش بهتر باشد؟ بر پایهٔ این تحلیل جمله را اصلاح کنید تا از نظر منطقی روشن و مرتب شود.

اکنون دست به کار بشوید و از هر گزاره یک جملهٔ جداگانه درست کنید. منظورم از «گزاره» هر جملهٔ فرعی یا عبارت یا هر بخش است که درون جملهٔ بزرگ، یکی از نکات مفهوم کلی را بیان می‌کند. آن‌ها را از دل جملهٔ بزرگ بیرون بکشید؛ از هریک جملهٔ کامل درست کنید و به‌ترتیب بچینید.
با این کار مشکلات و پیچیدگی‌های دستوریِ جملهٔ تودرتوی بزرگ خودبه‌خود برطرف می‌شود. اگر کمی دستور زبان فارسی بلد باشید، به این کار خیلی کمک می‌کند. دستور زبان دکتر پرویز ناتل خانلری کتاب کم‌حجمی است با متن ساده و روان که برای نویسندگان سودمند است. دکتر خانلری (۱۲۹۲ ـ ۱۳۶۹) خود در دههٔ ۳۰ شمسی از پیشگامان نثر ساده و فهمیدنی و از مخالفان پیچیده‌نویسی بوده است.

جملهٔ زیر که ترجمه است، نمونه‌ای است که به‌تازگی خودم با آن سروکار داشته‌ام. ببینید:

تجزیه‌وتحلیل این دادهٔ پیچیده، همچنین برای کمک به کاهش هزینه از طریق کمک به بهره‌برداران مرکزداده در درک مکان‌هایی که باید برای تامین نیازهای ظرفیت و بارِ مصرفی در آینده سرمایه‌گذاری کنند، و همچنین پیش‌بینی اینکه ممکن است یک قطعهٔ مهم از زیرساخت خراب شود یا نیاز به جایگزین‌کردن داشته باشد، مهم است.

من موفق شدم بالاخره آن را به‌شکل زیر اصلاح کنم:

تجزیه‌وتحلیل این دادهٔ پیچیده همچنین کمک مهمی به بهره‌برداران مرکزداده است تا هزینه را کاهش دهند. این کمک به دو شکل انجام می‌شود. یکی با فهمیدن اینکه کجای تاسیسات باید سرمایه‌گذاری کنند تا نیاز بارِ مصرفی و ظرفیت آیندهٔ مرکزداده تامین بشود. دیگر پیدا کردن قطعهٔ مهم زیرساخت که در آستانهٔ خرابی است و به‌موقع جایگزین‌کردن آن.

با بیان کوتاه‌کوتاه و مرتب، هم گفتنِ نویسنده آسان‌تر می‌شود هم خواندن و فهمیدن خواننده. بدین شکل هر جمله یک بخش از مفهوم کلی را بیان می‌کند و در ذهن خواننده می‌نشیند. سپس این گزاره‌ها به‌ترتیب یک‌به‌یک یعنی جمله‌به‌جمله، سرهم می‌شوند و معنای کلی یا پیچیده را در ذهن مخاطب نقش می‌زنند. بدین ترتیب خوانندهٔ بیچاره ناچار نیست همهٔ آن پیچیدگی را با خواندن یک جملهٔ تودرتویِ یک‌پارگرافی دریابد.
نوشتن با این شیوهٔ فهمیدنی به‌درد نویسنده‌ای می‌خورد که بخواهد معنا را به خواننده برساند؛ آدم فضل‌فروش و مردم‌آزار کارهای دیگر می‌کند.

روان‌کردن جملهٔ بلند

می‌شود پس از مرتب‌کردن گزاره‌ها و اصلاح ساختار جملهٔ مرکب، همان یک جمله را بدون خرد کردن طوری ترتیب دارد که بتوان روان خواند. این که گفتم فقط ویرگول‌گذاشتن نیست؛ ساختار جمله و بیان مفاهیم و آهنگ کلام باید چنان ترتیب یابد که خواننده به‌آسانی سُر بخورد تا آخر.

ولی چنین جمله‌ای همچنان دشوار است. دشواری‌اش این است که به‌اصلاح جای نفس‌کشیدن ندارد. بلند و یک‌تکه است و زنجیرهٔ نکاتی که مفهوم کلی را شکل می‌دهند، مسلسل‌وار و بی‌وقفه از ذهن می‌گذرند. پس خواننده باید یک‌باره و به‌اصطلاح یک‌نفس بخواند.
این شکل خواندن و فهمیدن تمرکز بیشتری نیاز دارد و ممکن است به ذهن فشار بیاورد و خسته‌کننده باشد. اگر در میانهٔ کار، حواس خواننده پرت بشود یا در فرایند فهمیدنِ زنجیرهٔ نکات، نیاز به تأمل داشته باشد، یعنی نیاز داشته باشد خواندن را قطع کند، ممکن است سرنخ از دستش دربرود و ناچار شود از اول بخواند.

گذشته از اینکه درست درآوردن چنین جمله‌ای دشوار است و مهارت می‌خواهد، اصلا چرا آدم چنین زحمتی را بر خود هموار کند؟ وقتی نویسنده می‌تواند با آرامش با جمله‌های کوتاه و شمرده نکات را بگوید، چرا تندتند و یک‌کله بگوید و برای ذهن خواننده فشار بی‌دلیل درست کند که به‌جای تمرکز بر درک مطلب، زور بزند طرز حرف‌زدن نویسنده را هضم کند؟

خوب است بدانید طبیعت زبان فارسی سخن‌گفتن با جمله‌های کوتاه است. شیوهٔ بیانِ پیچیده از راه ترجمه و با گرته‌برداری از زبان‌های بیگانه وارد فارسی شده است. آدم فارسی‌زبان باید مانند فارسی‌زبان فکر کند و مانند فارسی‌زبان بگوید و بنویسد. این گفته بدیهی است. ولی متاسفانه بسیاری از نویسندگان با زبان بیگانه فکر می‌کنند؛ در نتیجه فارسی را مانند غیر فارسی زبان می‌نویسند.


دربارهٔ نوشتن با جمله‌های بلند یا کوتاه و ارتباط آن با آسان‌فهم یا دشوارفهم بودن متن، آقای علی صلح‌جو در کتاب «نکته‌های ویرایش» مطلب جالبی گفته است. ایشان معتقد است مهم‌تر از نوشتن با جمله‌های کوتاه این است که ساختارِ بیان متناسب با شیوهٔ فهمیدن ذهن انسان باشد. آنچه در ادامه می‌خوانید، بازگویی مطلب آن کتاب است.

جمله پیش‌پرداز، جمله پس‌پرداز

این درست است که می‌گویند درک‌کردن جمله‌های کوتاه ساده‌تر است؛ ولی نکته‌ای دارد. جملهٔ کوتاه ممکن است دشوار باشد و جملهٔ بلند ممکن است آسان باشد. دشواری و آسانی در کوتاه و بلندی نیست؛ در ساختار ساده و پیچیده است. جمله‌ها از یک نظر دو نوع هستند: پس‌پرداز (Backward Processing) و پیش‌پرداز (Forward Processing).

در جملهٔ پس‌پرداز، خواننده باید برای درک عناصر بعدی، عناصر قبلی را در یاد داشته باشد؛ پس ناچار است در جمله پس‌وپیش بشود.
در جملهٔ پیش‌پرداز، اطلاعات به همان ترتیبی بیان می‌شود و جلو می‌آید که درک می‌شود. چنین جمله‌ای موضوع را زنجیروار بیان می‌کند؛ چنانکه که ذهن خواننده در فرایند درک بخش‌های آن، کمتر به عقب و جلو می‌رود.

نمونهٔ جملهٔ پس‌پرداز: «به‌منظور راه‌اندازی دورهٔ آموزشی کارشناسی رایانه، موسسهٔ آی‌بی‌ام آقای خادمی را دعوت کرد.»
نمونهٔ جملهٔ پیش‌پرداز: «آقای خادمی را به موسسهٔ آی‌بی‌آم دعوت کردند تا دورهٔ آموزشی کارشناسی رایانه را راه‌اندازی کند.»

می‌بینیم که این دو جمله هم‌اندازه هستند؛ ولی به نظر می‌رسد دومی آسان‌تر است.
نتیجه اینکه جمله‌های پس‌پرداز هرچند کوتاه، به‌سختی درک می‌شوند؛ جمله‌های پیش‌پرداز هرچند بلند، آسان درک می‌شوند.

منبع

ـ نکته‌های ویرایش / علی صلح‌جو ــ تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۶؛ ص ۵۱ و ۱۲۵

لینکدین و توئیتر نویسنده.


شرح تصویر: یک جمله از کتاب «دُرّهٔ نادره» نوشتهٔ ميرزا مهدى‌خان استرآبادى (قرن ۱۲ ق) که «... گفته‌اند كه اين كتاب دشوارترين و متكلفانه‌ترين متن به نثر مصنوع فارسى به شمار مى‌رود...».
اگر در این متن به‌جای کلمات عربی واژه‌های انگلیسی تصور کنید، یادآور برخی از نوشته‌های امروزی می‌شود.

 یک جمله از نمونهٔ تاریخیِ متن دشوار و پیچیده: کتاب درّهٔ نادره
یک جمله از نمونهٔ تاریخیِ متن دشوار و پیچیده: کتاب درّهٔ نادره
https://vrgl.ir/Vxoy0
https://vrgl.ir/UssfC
https://vrgl.ir/ZcZ7j
https://vrgl.ir/KENfX
https://vrgl.ir/Vouu5
https://vrgl.ir/pI0aT
https://vrgl.ir/nWhTy
https://vrgl.ir/Ah5HH
نویسندگیویراستاریمحتوانویسیساده‌نویسیساده نویسی
ویراستار و وب‌نویس و کتابدار، علاقه‌مند به: دانش، فناوری، هنر، زبان و ادبیات فارسی، تاریخ و باستان‌شناسی، طبیعت و محیط زیست. صاحب نظران منت بگذارند و چیزی بفرمایند تا بیاموزم. linkedin.com/in/eppagh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید