وحیدالدین بزرگ تبار
وحیدالدین بزرگ تبار
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

اتفاقاً سیاسی

نقدی بر مواضع مراد فرهادپور در تبیین نسبت شعر و سیاست

منتشرشده در صفحه‌ی اندیشه‌ی روزنامه‌ی اعتماد، 8 تیر 1400
منتشرشده در صفحه‌ی اندیشه‌ی روزنامه‌ی اعتماد، 8 تیر 1400

تکرار دوازده‌باره‌ی کلمه‌ی "اتفاقاً" در سه دقیقه (دقیقه‌ی 13 تا 16) از صحبت‌های مراد فرهادپور* در توضیح نسبت شعر و سیاست، صرفاً یک تیکِ واژگانی نیست. اتفاقنی‌ست یادآور "از قضا"ی بنیامین در تحشیه‌هایی بر شعرهایی از برشت: "اساساً کارِ تحشیه نشان‌دادنِ محتوای سیاسی همان متن‌هایی است که ازقضا لحنِ غنایی ناب دارند". اتفاقنی و ازقضایی برای فرارِ رو به جلو یا حمله‌ی رو به عقب به صف‌آرایی گوش‌به‌زنگِ داس‌ها و چکش‌ها در برابر هر چیز غیرمتعهد. مدعای فرهادپور را می‌شود اینطور خلاصه و تصریح کرد که رفقای متعهد، اتفاقاً –برخلاف نگاه بدوی شما به رابطه‌ی شعر و سیاست، اتفاقاً- شعر ناب است که می‌تواند سیاسی باشد. فرهادپور حواس‌جمع‌تر از آن‌ست که قید "می‌تواند" را در مدعایش لحاظ نکند؛ یک می‌تواندِ الاهیاتی؛ یک امید است که، چه بسا که، شاید که. از همین امید به اتفاق و قضای سیاسی در شعر ناب است که ادامه‌ی بحث فرهادپور با الاهیات بدیو در رخداد پیوند می‌خورد: امید به رقصاندنِ عروسِ شعر ناب به رخدادِ دستانِ الاهیِ کوتوله‌ای تماماً موعودگرا. الاهیاتی رهایی‌خواه با دستانی دراز به گداییِ قضا که بلندکردن پرچم هر جریان شعری پس از بعثت نیما و پیش از رخداد شاعر موعود را شعر طاغوت می‌داند و نتیجه‌اش را ظلمتی که شعر امروز در آن گرفتار است. تکلیفِ شبِ شاعرانِ وفادار به نیمای مبعوث و نیمای موعود، رهاییِ "اکبر" است و جهاد با نفسِ شعر: شعر ناب؛ و امید به مداخله‌ی فرجامینِ شعری انفسی همچون رخدادی در آفاقِ زبانِ جامعه. پیش‌کشیدنِ شعر ناب، دعوتی‌ست به یک خروجِ مداخله‌گر؛ به یک بالقوگیِ فاعل؛ به انتظارِ یک بمب ساعتی به‌جای گلوله؛ بمبی که هیچ‌کس حتی شاعر موعود از ساعت صفر آن خبر ندارد؛ و زمانی که رو به پایان است. فرهادپور کتاب ایده‌های شعری را به "شاعرانی که خواهندآمد" تقدیم کرده‌است و خود را نه آن شاعر، که زمینه‌ساز ظهورش می‌داند. درواقع اینکه، پیش از رخداد، سیاسی همان بالقوه‌سیاسی‌ست –و چپ همان بالقوه‌چپ. با این‌همه و به‌رغم غنا و صلابت الاهیاتی ایده‌ی فرهادپور، چرا عروس تعریفی شعر ناب، طور دیگری از آب درمی‌آید؟ چه‌چیز در این معادله‌ی الاهیاتی‌سیاسی‌، سیاستِ الاهی یا به‌تعبیری کلی‌تر، منفیتِ امر منفی را ازپیش نفی کرده است؟ هیچ جز تعیینِ "امر منفی" پیش از تعیّنِ غیرمترقبه‌ی آن؛ نامیدن، نشان‌دادن و شمردنِ شعر ناب همچون امر منفی، پیش از ظهور هرگونه منفیتی درآن؛ یکجور تعیین‌تکلیفِ جای رخداد و مرزکشی‌کردنِ ارض موعود پیش از موعود. شعر ناب اگر اتفاقاً بتواند سیاسی باشد، تنها پس از اتفاقاً سیاسی‌شدنش است که معلوم می‌شود. جای رخداد تنها پس از رخداد است که نامیده می‌شود –چنانکه زمان رخداد- و با ظهور منفیت است که امر منفی درمقام مظهرِ منفیت، ظاهر و خوانده می‌شود. در نگاه بدیو، با تجلی سوژگی‌ست که سوژه ساخته می‌شود نه بالعکس؛ رخ‌دادنِ یک رخدادست که تعیین می‌کند چه‌چیز بالقوه‌رخداد بوده است.

براین‌مبنا، مبنای بخت و اقبالِ سیاسی، چه فرقی می‌کند که عروس بخت‌بسته‌ی منتظرِ رخداد داماد، یک کور و کچل متعهد باشد یا یک سیندرلای ناب؟ یک کوره‌سوخته باشد یا یک آفتاب‌مهتاب‌ندیده؟ چه کسی می‌داند که چه شعری به دهان کوتوله‌ی داماد شیرین می‌آید؟ در نظر بدیو، تعیین سلیقه‌ی داماد، نفیِ رخدادبودنِ عشق است. خلاصه اینکه در نگاه الاهیاتی کوتوله، تفاوتی میان شعر ناب و غیرناب، برای محل رخداد شعری نخواهدبود.

حال اگر مسئله‌ی داماد و رسوم و رسوب الاهیاتی رخداد بدیو و خواستگاری یا رستگاریِ اتفاقی را در بحث فرهادپور از صافی شعر ناب آدورنو تصفیه کنیم، یک نابِ آدورنویی به‌دور از هرگونه اتفاق بدیویی، چگونه سیاسی‌ست؟ یا چطور لال‌مانیِ سیاسیِ شعر ناب، زبانی سیاسی می‌یابد؟ جواب ظاهراً این است که به‌صورتی غیرمستقیم یا باواسطه. با واسطه‌ی شاعرِ مستقیماً سرکوب‌شده و شکسته‌شده‌اش. مثل شاعری که شکستی عشقی خورده و بعد از آن، نه عاشقانه‌هایی در فراق و جفا، که به خلوت می‌رود و آن کار دیگر می‌کند. کارِ دیگری نه مستقیماً عاشقانه اما از همان جنس. شعر ناب آدورنویی به‌مثابه یک کنشِ غیرمستقیم‌سیاسی، شبیه مبارزه‌ی حافظ‌کارانه علیه اقتدار محتسب است با شراب‌خواری خانگی. مبارزه‌ی حدخوردگان از می ناب 68 که در کنار آدورنو به‌یاد و به‌سلامتی سیاست، شعر ناب می‌زنند و هر نابی که از جام‌های شکسته‌شان بریزد، غیرمستقیم سیاسی‌ست. مهره‌های خورده‌شده‌ای که با هیچ جفت‌شش مالارمه‌ای هم از لبه‌ی بار نرد، به زمین بازی باز نخواهند گشت. شعر ناب اما تنها زمانی از چاردیواریِ اختیاریِ جمجمه‌ی شکسته‌ی شاعر بیرون می‌زند و به تجربه‌ای بیش از دیوارنویسی در اتاق، و به یک کنش غیرآدورنوییِ مستقیماً سیاسی بدل می‌شود، که شاعر شکسته به‌عنوان بدنِ شعر، همچنان زیر باتوم یک اقتدار بماند. زمان سرودن شعر ناب غیرآدورنویی، نه پس از تجربه‌ی یک شکست، که در حین تجربه‌ی شکست خواهد بود. شعر نابی مستقیماً سیاسی که آخ و اوخ و داد و فریادی حین کتک‌خوردن است، نه آه و ناله و بد و بیراهی بعد از آن؛ و البته، نه شعار دادنی قبل از آن. چیزی‌ست شبیه تجربه‌ی هذیان، زیر باتوم تب. هذیان‌گفتن پس از تب، می‌شود جفنگ ناب، که همان‌قدر خانگی و بافاصله از تجربه‌ی مرض است، که نسخه‌های بدخط پزشکان متعهد.

درآخر، فراخوانِ ناب به شعر ناب -که این پیش‌فرض عجیب را در خود دارد که گویی جریان غالب شعر امروز، مشغول گفتن شعر متعهد است- فراخوانی ازین‌دست که بشتابید به اقامه‌ی فریضه‌ی غیرمستقیم‌سیاسیِ "نماز خانگی" به امامت برشت، وقتی معنایی ولو غیرمستقیم سیاسی خواهدداشت که نه از فراز گلدسته‌ی ایده‌های شعری، که از روی یک چهارپایه، وسط میدانِ زد و خوردِ شعر امروز باشد.

instagram.com/wahied.b

* ارائه‌شده در انجمن علمی دانشجويی زبان و ادبيات فارسی دانشگاه علامه طباطبايی.
مراد فرهادپورشعر نابتئودور آدورنوآلن بدیونیما یوشیج
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید