وحیدالدین بزرگ تبار
وحیدالدین بزرگ تبار
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

دین برهنه

نبش یک گور-متن[1]

بیش از هشت سال از نوشتن آن متن شتاب‌زده[2] و مصاف نابرابرش با شاش تند و زودگذرِ جامعه‌شناسیِ"دین عامه"ی تعدادی از دانشجویان -و استاد محترم‌شان- می‌گذرد. یک رجزخوانیِ بی‌ربط و مربوط به موضع و موضوع بود که هرآن‌چه از دهان قلم درآمد را بارِ چهارتا دانشجوی درتقلای‌پایان‌نامه کرد -پایان‌نامه‌ها و مقالاتی سرسری با ایده‌ها و ادبیاتی مناسب استتوس‌های فیس‌بوک که به‌واقع تحقق آرمان ذاکربرگ[3] در دانشگاه بود. با مرگ مؤلف و بقای عمر استاد محترم و ادامه‌ی تحصیل دانشجویان، عملاً آن نقد هم دق کرد -لاشه‌ای شد با چشمانی شوخ که همچنان کسی رغبتی به نظربازی با آن نمی‌کرد. حتی هفت سال بعد، پس از نقد و تشریحِ حاذقانه‌ی مریم امامی در "خنده‌ای بر لب گور"[4] هم -که درحکم خاک‌سپردنی بیش از شأن متن بود- همچنان یادآوری آن توسط فارغ‌التحصیل‌شدگان -و احیاناً استاد محترم‌شان- توأم بود با یکجور چندش و اشمئزازِ آکادمیک از مواجه‌شدن با تعفنِ یک متنِ فاسدِ غیردانشگاهی. از سویی گرامی‌داشتِ هراز‌گاه آن از سوی برخی دوستان هم اغلب همراه با توصیه‌هایی بود برای سرراست‌کردنِ اعوجاجات ادبی و قیقاج‌های موضوعی و سرراست‌گفتنِ دعاویِ متن یا در‌واقع ارتوپدیِ یک جسدِ گروتسک. خلاصه که متنی بود بی‌وارث.

امروز -بی‌مناسبت- به‌نظرم رسید که زمان اگر گوشتش را خورده باشد استخوانش را دور نینداخته. شاید ستون فقراتش نقدی باشد که به نگاه یکدست‌ساز و دینیِ جامعه‌شناسان دین در "عامه"خواندنِ زائران و عمل زیارت دارد و مغز استخوانش، یکجور رنجِ دینی و "آهِ مردمان ستم‌دیده" است از بازدیدنِ ژست محبوب و کلیشه‌ی جامعه‌شناسان دین، ژست میسیونرهای متمدن رساله‌به‌دستی که برگی از خرقه‌ی "عقل" را آورده‌اند جهت سترِ عورتِ ایمانِ حاملانِ وحشیِ یک دینِ برهنه از سرِ خوردن میوه‌ی یک مناسکِ ممنوعه در بیابان‌های عراق؛ و آرواره‌‌اش، اعتراض به برپاییِ مقدماتِ یک دارالتأدیب برای دارزدن معلولانِ "عقلیِ" یک ایمان و پهن‌کردنِ بستری برای به‌زورکاشتنِ نطفه‌ی "عقل" در ایمانِ عقیمِ "عامه". در تلاش‌های مذهبیِ جامعه‌شناسان دین برای مشاهده‌ی میدانیِ مرئای دینِ‌ازپیش‌عامه، کاسه‌ی خالی چشم‌های متن، نتیجه‌ی چشم‌گیری نمی‌بیند. با کاشتن چشم‌ها در "میدان" و حتی با "مشاهده‌ی مشارکتی"، با رفتن به میدان تره‌بار و درآوردنِ ادای سیب، نمی‌شود در خواص و عوام میوه‌ها نوشت. ممنوعه را باید گاز زد.

instagram.com/wahied.b

[1] "گور-متن" و نیز معادل انگلیسی آن "گروتکست"(gro-text) ، دو اصطلاحی‌ست که مریم امامی -در نقدی باعنوان "خنده‌ای بر لب گور" به جستار "درباره‌ی «تشیعِ خاصه»"- برای نامیدن جستاری که به سبک گروتسک نوشته‌شده، جعل کرده است.
[2] با عنوان فرعیِ "به امیدِ برگزاریِ مراسمِ عبادیِ عُمَر-کُشون از سوی روشنفکران دینی" و عنوان اصلیِ "درباره‌ی «تشیعِ خاصه»".
[3] Mark Zuckerberg، از مؤسسان فیس‌بوک.
[4] خنده‌ای بر لب گور، نقدی بر گروتسکِ "درباره‌ی «تشیع خاصه»"
جامعه شناسی تشیعدین عامهجامعه شناسی دینگروتکستسارا شریعتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید