°رب لاتذرنی فردا°
خب، داستان این صفحه ی مجازی دقیقا اون لحظه ای شروع شد که توی طوفانی از گرد و غبار گم شده بودم و بین حرفهام به کسی گفتم که نمیدونم از کجا شروع کنم؛ اون هم گفت اینایی رو که داری به من میگی بنویس.
این شد که من بعد از مقدار زیادی فکر کردن بالاخره تصمیم گرفتم بنویسم. من، نویسنده نیستم، حتی سمت نویسندگی هم نرفته م تا الانِ زندگیم، اما اونقدر از نوشتن میدونم که بتونم باهاش چیزایی رو که توی ذهنمه انتقال بدم به کس دیگه ای.
خلاصه ی مطلب، این صفحه برای این ایجاد شده که من از دغدغه هام و فکرهام و کتابهایی که میخونم و موسیقی هایی که گوش میدم، و در یک کلام بخشی از زندگیم بنویسم؛ ممنون میشم اگر بخونید و ممنون میشم اگر نظر بدید و به چالش بکشید.
نمیدونم این داستان به کجا ختم میشه، فعلا فقط میدونم باید حرکت کرد.
پایانِ ابتدا