ویرگول
ورودثبت نام
یاسر
یاسر
خواندن ۵ دقیقه·۳ ماه پیش

ماجرا های منو معلم ریاضی

سلام!

همونطور که توی پست قبلیم گفتم براتون شاید بتونم یکی از بزرگترین موفقیت هام در این سال رو رهایی از دست یکی از معلمین مدرسه بدونم که متاسفانه این بزرگوار دبیر درس شیرین و دوست داشتنی ریاضی هم هست .

آقا ایشون با این حقیر به اختلافات جدی خورده بودن این اواخر ؛ البته از همون اوایل مشکلات و زاویه هایی بود اما این آخر دیگه خیییلی شدید شده بود.

داستانش از اینجا شروع میشه که روز اول با یه شروع طوفانی اومد سر کلاس .مثلا میگفت که : « من سر کلاس ریاضی تمام حواس شما رو میخوام .... هر چیز دیگه ای هست پشت در بذار ... کم کاری کنی پوستت کنده‌ست ... شل کن ( دوست عزیز جا داشت قبل از استفاده از این لفظ به شرایط کلاس نگاه کنه :| ) و... » . ماهم گفتیم خب حتما میخواد سطح بالا درس بده حتما یه چیزی هست که اینطوری میگه .

چندی بعد ، متوجه شدیم که ایشون معتقدن باید جزوه رو با دست نوشت و جزوه هم نمیدن!
( البته برای فصل اول یه جزوه دادن که به خط نستعلیقِ میکس شده و خرد و خاکشیر بود )
قطعا شما بهتر از من میدونید ؛ یه جا هست خب معلم ، معلمِ سطح بالاییه و تدریسش هم تدریسه . تدریسش رو میکنه و کلاسش رو میگردونه و خود آدم باید از حرفاش جزوه بنویسه! مثلا استاد بسیار بسیار عزیز ریاضی عمومی باشگاه ( طرف دکترای ریاضی محض داره!! ) یه کلاس خیلی منظم داشت که همه چیز هم روی فرم و اصول بود خیلی هم خوب درس میداد ، آدم هم جزوه مینوشت کیف میکرد! ولی معلم ریاضی عزیز برا خودش دیکته راه انداخته بود😁 نامرد مینشست روی صندلیش از روی پی دی اف میخوند چی توی جزوه ی کوفتی‌شه که ما همونو بنویسیم :(
بعد جزوه چی بود؟؟ چرندیات و بدیهیات محض . هر چیزی که اول تا ششم خونده بودی و حالت از تکرارشون بهم میخورد در قالب نکات مهم امتحانی فرو میکرد توی گوش ما .

یه مسئله ای رو هم بگم ، خودش دولتی درس میداد بعد عادت داشت دولتیه رو بکوبه توی سر ما :|
-آقا شما اینجا وقتتون کمه
-حیاطتون کوچیکه
- اونطرف شور و نشاط بیشتره و...
یکی نیست بگه مرد حسابی ، از یه طرف میگی وقت نداریم بعد نشستی املا میگی به ملت؟؟

خلاصه من خیلی وارد جزئیات نمیشم . کلاس داریش افتضاح اندر افتضاح بود و ما یه سری مشکلات جزئی داشتیم اون موقع .
من چون حتی حوصله ی خاطرات این بابا رو ندارم ، از یه بخش هایی رد میشم و میرم یه دفعه سر اصل داستان.

مسئله ی اساسی زمانی بوجود اومد که فصل آخر بودیم و باید یه ترکیبیات در حد کودکستانی رو برای احتمال بلد می‌بودیم .
اولش شروع کرد به گفتن احتمال به روش های پسا ما قبل تاریخ ( دایناسور ها که هیچی ، گونه های اولیه ی زنده روی زمین از این روش ها استفاده میکردن ) بعد شروع کرد به گفتن تعریف فاکتوریل . داشت حرف میزد و تعریف مینوشت که دیدم عه! داره اشتب میزنه! بذار روشنش کنم!!
محترمانه گفتم که آقا اینجوریه . اینجا بود که نبرد بین ما آغاز شد :)
دیگه اواخرش یه جوری شده بود که من هر لحظه آماده بودم اگر لازم شد برای دفاع از خود تخته رو بکنم پرت کنم بهش که خب خداروشکر لازم نشد!!
ببینید واقعا تعریف اشتباه بود! خب فاکتوریل یه تابع بازگشتیه دیگه ، تعریف به این خوشگلی داره بعد اومده بود با ضرب n در n-1 در ... نوشته بودش . خب تعریف غلط به اون معنا نیست ولی تعریف خیلی قشنگ تری داره واسه چی باید کر و کثیف بنویسیم؟
به هر صورت این ماجرا هم گذشت و زنگ بعد اومد یه مسئله ای طرح کرد که خب بحث انتخاب و جایگشت بود .
و اینبار توی حل سوال اشتباه کرد و من دوباره گفتم که جریان اینه .
این معلم عزیز یه آپشنی داره وقتی اشتباه میکنه اما جرئت اینکه بگه اشتباه کردم و نداره شدت جریان توی مغزش افزایش پیدا میکنه که نهایتا باعث داغ شدن کله‌ش میشه .
دوباره شروع کرد به جنجال و اینا بعدم عین کودکان زیر پنج سال که براشون بستنی نخریده باشی منو نشوند ته کلاس و رفتاری مشابه دختر بچه های خرد سال از خودش نشون داد :| مثلا اینطوری رفتار میکرد که مثلا من تو کلاس نیستم ... یا مثلا وقتی من حرف میزدم روش رو برمیگردوند 🤣🤣🤣 آخه بنده خدا سن و سالی ازت گذشته خجالت بکش این کارا چیه😂

دیگه اینطوری بود داستان و به همین خاطر من خیلی نگران بودم که نکنه توی تصحیح برگه ی امتحانم کاری بکنه که خب خداروشکر در امان ماندیم :)

یه سری هم توی تعریف رادیکال قدر مطلق رو جا انداخته بود ؛ تصحیح کردم ؛ جوش آورد :|

کلاس ریاضی ما به روایت تصویر ( البته غیر از بخش dad!)
کلاس ریاضی ما به روایت تصویر ( البته غیر از بخش dad!)

نتیجه ی اخلاقی اینکه دوستان اگر آدم های سطح پایین و چیپی در اطراف شما زیست میکنن خودتون رو اذیت نکنید ... رها باشید ... بذارید کارشونو بکنن ، خودشون میرن . آدم هایی هم که عاقل باشن میرن گوشه و کنار ، آدم هایی هم که مثل خودشون باشن باهاشون همراه میشن .

یه آیه ای هم هست در قرآن که دقیقا همینه :
وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰما
ترجمه ی غیراستاندارد اما کاربردی من اینه که : اگه یه نادونی بهتون گیر داد توجه نکنید در آرامش از کنارش رد شید بره .

اینم از این . خداروشکر از دست آدم های این چنینی زیاد خلاص شدیم ، اینم یکیشون .

روز و روزگارتون خوش :)

معلم ریاضییاسر
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست...بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید