WhoAmI
WhoAmI
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

امضا تو نمیخوام بذارم توی موزه

اون روز رفته بودیم دانشگاه با دوستم واسه انجام و ارائه پروژه مون. توی کلاس نشسته بودیم و کار میکردیم و میدونستیم که کارآموزی فقط تا همون روز وقت داره که به ثبت برسه.

من اصرار داشتم که بیا سریع تر کاراشو انجام بدیم که به تاخیر نخوره. رفتیم و هرچیزی که نیاز بود پرینت گرفتیم که کاراشو انجام بدیم. مدیر گروه مون گفت که برید فلان شرکت تهران درخواست بدید و برید اونجا کار آموزی. ازون روز خیلی میگذره و پیگیری این مسئله تا همینجا تموم شد.

ـ دوستم اونجا درخواست داد و جوابش خیلی دیر اومد..

چند روز پیش من امضای مدیر گروه و استاد راهنما مو گرفته بودم و با یه شرکتی که توش کار میکنم هماهنگ کرده بودم که کار آموزی مو اونجا بگذرونم.فقط مونده بود امضای مسئول آموزش.رفتم پیشش و گفت دیر اومدی و امضا نکرد! هرچی بهش گفتم فقط و فقط یه جواب داد... 'دیر اومدی و وقتش گذشته!'

از اون روز تا امروز صبح یکی دو هفته ای میگذره و من هر شب با خودم فکر میکنم که ترم تابستونی که هنوز شروع نشده! پس وقت چی گذشته؟ مگه اشکالی داشت امضا میکرد؟ و هر شب با اون مسئول آموزش پیش خودم دعوا و مرافه میکردم و توی ذهنم کلی باهاش کل کل و بحث میکردم. شبا خواب نداشتم. با خودم میگفتم که خب اگه این امضا کنه باید منتظر بمونم که کار اموزی شروع بشه و اگرم اردیبهشت میومدم بازم همینجا بودم پس قضیه چیه که میگن اردیبهشت باید میومدی؟

(ادم کم رویی هستم و زود جا میزنم از طرفی نمیتونم حرفم رو بزنم و حقمو بگیرم)

خلاصه امروز صبح به زور و هرجور شده رفتم دانشگاه و با مشکلم روبرو شدم...

قرار بود برم و خشتک شو بکشم روی سرش و بگم خوب من لنگ یه امضای تو ام و تو از من دریغ میکنی؟ و توی دفترت نشستی و فقط باد کولر میخوری که چکار کنی؟ مگه تو اینجا ننشستی که کار منو راه بندازی؟

اما

رفتم توی دفترش و گفتم: سلام ...

( همه چیز عوض شد و بدنم سست شد و نفسم بالا نمیومد و با لرزش صدا ...)

گفتم : ببخشید در مورد کارآموزی یسوال داشتم. من تعداد واحدام که مونده خیلی کمه و این ترم تمومم و واسه تابستون دیگه اینجا نیستم که بخوام کارآموزی مو بندازم واسه سال بعد و باید چکار کنم؟

گفت: کار آموزی که ثبت نامش تا اردیبهشت بود ما هم توی تابلوی اعلانات زده بودیم میخواستید زودتر بیاید

گفتم: خب من کاراشو کردم فقط مونده امضای شما

گفت: من امضا نمیکنم وقت ثبت نام گذشته ( و همون حرفای قبلیش)

(و هرچی گفتم فایده نداشت) گفت برو پیش مدیر مسئول اموزش

از دفترش اومدم بیرون و چند دقیقه توی سالن راه میرفتم و روم نمیشد برم توی دفتر مدیر

بالاخره رفتم و بدون هیچ حرفی امضا کرد و امضا شو بردم ارتباط با صنعت و همه چیز حل شد.

همین.../!؟!!


خوشحال نیستم که امضا مو گرفتم

حالم ازین بد نیست که اون یارو بیشعور بود

حالم ازین بد نیست که چرا وقتم تلف شد توی گرمای هوا و رفت و اومد

از دست خودم ناراحتم که چرا خشتک شو رو سرش نکشیدم...؟

چرا وقتی رفتم توی دفترش دستم صدام لرزید؟

چرا کلمات رو گم کردم؟

.......



مسئولامضا
شبانه مرد گاری چی به خانه میکشد خود را اگه که مادیان خسته اگر تناب هم پاره درون مرد همواره کشیده میشود باری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید