سلام بعد از مدت ها فاصله. میخوام بنویسم. راجب تجربیاتم و اتفاقاتی که این یکسال برام افتاده.
دورادور باسلام رو دنبال میکردم و ایده شون رو دوست داشتم. حتی خودمون ایده ای شبیه باسلام رو پیاده کرده بودیم اما چون دانش کافی رو نداشتیم نتونستیم ادامه بدیم. اواسط اردیبهشت پارسال بود که با دوستم @mehdikhoshnevisz ( مهدی خوشنویس ) حرف میزدیم و بهم پیشنهاد کرد که پاشو بیا باسلام.
من مقاومت میکردم به خاطر اینکه حس میکردم رزومه و دانش کافی واسه ورود به باسلام رو ندارم!
چند روز از اون صحبت ها گذشت که توی باسلام داشتم چرخی میزدم متوجه یسری باگ شدم. گزارش دادم. ازم تشکر کردند و بهم گفتن که درستش میکنم. یکبار دیگه هم یادمه یه قابلیتی که خیلی راحت میتونستن اضافه کنن تا سرچ راحت تر بشه رو بهشون پیشنهاد دادم. اینطوری که به یک فردی که میشناختمش و میدونستم توی باسلام کار میکنه توی چت خود باسلام گفتم که
`چرا قابلیت انتخاب همشهری رو توی سرچ فراهم نمیکنید؟`
ایشون هم در جواب گفت:
توی باسلام بچه ها سرشون شلوغه خودت پاشو بیا اینجا این ایده رو پیاده کن
این هم گذشت...
جایی که کار میکردم خوب پیش نمیرفت. فروش نداشت و ما از مدیریت ناراضی بودیم... تصمیم گرفته بودم که اون کار رو ترک کنم. همکارم (سابق) بهم پیشنهاد داد
پاشو برو باسلام رو هم ببین خوبه و حالا فقط مصاحبه شو برو تجربه کسب کن.
این بار سومی بود که من قلقلک شدم که برم به طرف باسلام.
با مهدی صحبت کردم. اون اوکی داد و من رو معرفی کرد. توی لینکدین از طرف hr بهم پیام دادن و رزومه ام رو فرستادم براشون و رفتم برای مصاحبه :)
صبح زود مرتب و آراسته رفتم برای مصاحبه.
من تا اون روز به صورت رسمی مصاحبه نکرده بودم!
مصاحبه با فردی به نام سلطانی بود که نمیشناختم شون. با هم یکمی گپ زدیم یکمی سوال فنی ازم پرسید یذره پروژه های نصفه و نیمه ام رو نشونش دادم...
خب شاید خوب پیش نرفت اما خودم میدونستم که کارم بهتر از رزومه ام هست. فقط نتونسته بودم رزومه خوبی جمع کنم.
نمیدونم چی شد که مصاحبه فنی رو قبول شدم و رفتم برای مصاحبه ی فرهنگی! مصاحبه فرهنگی دیگه چیه؟ حتما میگن با پای چپ میری wc یا پای راست؟! :)
نه همچین چیزی نبود. باسلام برای خودش فرهنگ و آداب و رسومی داره که هیچ کس از اون تجاوز نمیکنه
فرهنگی مثل فروتنی - فیدبک - گفت و گو - رشد و پیشرفت - راستی و درستی - شفافیت - ....
فرهنگی که هیچوقت چیزی رو گردن کسی نمیندازن و بجاش همه به هم کمک میکنن که خرابی هارو جبران کنند.
خلاصه...
مصاحبه فرهنگیم با دو نفر بود. یک نفر همون اقای سلطانی که فقط شنونده بود و فرد دومی هم شخصی به اسم آقایا که اسمش رو هم تا اخر مصاحبه یادم نموند.
سوالای عجیب و غریبی ازم پرسید طوری که خودم به زندگیم اونطوری هیچوقت فکر نمیکردم :)
بعد از جلسه مصاحبه دوم فهمیدم که اون آقا جناب آقای آقایا مدیرعامل باسلام بود :)
فروتن ترین و بی ادعا ترین فردی که میتونی توی باسلام پیدا کنی!
در کمال تعجب دوتا مصاحبه رو قبول شده بودم و گفتم پاشو بیا بشین کار کن :)
و این شد که ما توی باسلام شروع کردیم به کار کردن
و حالا یک سال و اندی از اون روز ها میگذره و هر روز با عشق و علاقه دارم توی باسلام فعالیت میکنم. اگر چه نتونسته باشم به بهترین نحو تاثیر گذار باشم اما خدارو شکر میکنم توی شرکتی کار میکنم که ارزش های انسانی داره و انسانیت در درجه اول اهمیت محسوب میشه.
توی باسلام با آدم هایی آشنا شدم که همه شون بهتر از من بودند. ادم های حرفه ای توی کار، توی رفتار..
آدم هایی که هم باعث رشد و ارتقاعت میشن هم در کنارشون کار کردن برات لذت بخش هست.
آدم هایی که وقتی مرخصی هستن هم oncall هستن و جوابت رو میدن. آدم هایی که ارزش رو چیزی بغیر از پول میدونن. کسایی که همه پشت هم هستن. به هم یاد میدن و از هم یاد میگیرن. کسایی که هرروزشون رو به این امید از خواب بیدار میشن که یک ارزشی برای کسب و کار های خانگی خلق کنن
خلاصه...
فراز و نشیب های زیادی توی این یکسال داشتیم. روز های پر فشار... روز های خوب، سخت و راحت...
شیرین و تلخ... روز هایی که کار force بود.. روز هایی که کارا بد پیش میرفت...
روز هایی که ساختار کلی تغییر میکرد و مجبور میشدیم جامون، تیممون و روند کاری مون رو تغییر بدیم.
روز هایی که pend بقیه میشدیم و روز هایی که بقیه pend ما میشدن...
روز هایی که تا نیمه شب بچه ها میموندن و کارهاشون رو میرسوندن
روز هایی که باسلام scale کرد - روز های پر باگ - روز های پر فیچر...
روزایی که افراد خوبی اضافه شدن.. روزایی که افراد خوبی از بین مون رفتن..
اما همه ش شیرینی خاص خودش رو داره :)
زندگی در باسلام لذت بخشه