ویرگول
ورودثبت نام
محمد
محمد
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

یادداشتی درباره کتاب فلسفه ترس

این پست را برای چالش کتابخوانی طاقچه می نویسم.

نویسنده کتاب فلسفه ترس آقای لارس اسوندسن است و همان طور که در صفحه ویکی پدیا نویسنده می بینید این کتاب را در سال 2008 نوشته است.

اصولا کتاب های نشر گمان را باید تورق کرد ... حداقل عناوین قابل تاملی دارد.

جواب «فلسفه ترس چیست؟» به نظر من این است که زنده بمانیم یا به قول بعضی بقا یا حفاظت از ژن ولی خب ببینیم کتاب چه می گوید ...

نکته اولی که به ذهنم می آید این است که کتاب به شدت شلخته است و بعضا انگار ارتباطی بین پاراگراف ها احساس نیست. تمیز ننوشته است البته شاید از ویژگی های متن فلسفی باشد ولی انگار نویسنده هرچی اطلاعات داشته را به حالت زورچپون در کتاب گنجانده است که شاید موجب سردرگمی شود به عبارتی سیر بحث ندارد و هی باید عنوان را نگاه کنید که «اینا چیه؟ من الان دارم چی می خونم؟ آهان جذابیت ترس را دارد بحث می کند.»

ولی فکر کنم یکبار خواندن کفایت نکند ... اگر چه دوبار خواندن هم با این ملغمه ای که نوشته است هم راه به جایی نمی برد.

این که میگم شلم شوربا است دلیل بر مزخرف بودن محض کتاب نیست، اطلاعات مفیدی می دهد(پیج زیادی به شما می دهد ولی نمی دانید که کجا باید از آن استفاده کنید) مثل زمانی که پنجاه نفر آدم در حال صحبت هستند طبیعی است که نفهمید آن افراد چی میگن یا اینکه تصور بفرمایید در زمان کودکی با والده تشریف بردید بازار و یک لحظه دستتان را ول کرده است و شمایید و این همه آدم و ترسی که شما را فرامی گیرد ... عمیقا احساس می کردم ما را وسط انبوهی از اطلاعات رها کرده است. یک مثال دیگر، کتاب مثل مقالات مروری است و هی می گوید فلانی بهمان چیز را گفت و الف بر ب تاکید داشت و...

یادداشت هایی که از کتاب داخل OneNote نوشتم حدود 13 صفحه شد که قطعا زیاد است ولی خب گنگ است.



خب یک مقدار اگر بخواهم درباره مطالب کتاب صحبت کنم نمی تونم چیز زیادی بگم! چون همه چیز بهم ریخته است اما سعی می کنم اون چیزی که در فصل غالب بوده و یک مقدار فهمیدم را بگم:

1.فرهنگ ترس: دنیا را از عینک ترس میبینیم. به مرور از چیزهای بیشتری می ترسیم درحالی که امنیت بیشتری داریم.

موسسه نورستات در 2005 دست به ارزیابی و نظرسنجی برای شرکت زیمنس زد که وسایل ایمنی تولید می کند و در آن از هزار نفر پرسیده شد آیا در طول سال های اخیر در رویارویی با پدیده های گوناگون بیشتر ترس برشان داشته است یا نه. ۵۱ درصد از با خبر شدن از جنایت‌های خشونت‌بار، ۴۷ درصد از وقوع تصادفات جاده ای، ۳۶ درصد از اعمال تروریستی، ۲۶ درصد از آتش‌سوزی و ۱۹ درصد از بلایای طبیعی بیشتر ترس برشان داشته بود و این افزایش نزد زنان بیشتر از مردان بود.

2.ترس چیست؟ تعاریف ترس و احساسات و و نحوه بروز آن و نظر فلاسفه و اندیشمندان در این باره را بحث میکند(این فصل یک طوری بود).

3.ترس و خطر(ریسک): اینجا بیان می کند که ریسک و خطر متفاوت هستند / قربانی بودن کلاس دارد / رسانه ها از ابزار گسترش ترس هستند / فناوری و ترس

4.جذابیت ترس: خب این همه از ترس گفتیم پس چرا دنبال فیلم و بازی ترسناک هستیم مگر مازوخیسم داریم؟ شاید اینقدر در جامعه خطرآکند بودیم که دیگر احساس نداریم و دنبال یک مقدار هیجان هستیم و ... تا می رسد به این که چرا شما از بدبختی در صورتی که پر عبای شما را نگیرد خوشتان می آید و نظرات یک سری افراد و فلاسفه را که تا حالا فقط اسمشان را شنیده بودم را نقل می کند? به نظرم این لینک را بخوانید تا مقداری قضیه شفاف تر شود. قضیه زیبایی شناسی است که من چیزی ازش نمی فهمم!

5.ترس و اعتماد: وقتی شما از من می ترسی طبعا از من دوری می کنی لذا اعتماد هم نخواهی کرد از طرفی وقتی اعتماد می کنی در سیطره طرف مقابل قرار می گیری که ... اعتماد گونه های متفاوتی دارد که در نسبت شان با خطر تعریف می شوند.

اعتماد داد و ستد های انسانی در موقعیت هایی که امکان پیش بینی مطمئن وجود ندارد تسهیل می کند.

6.سیاست ترس: شکل گیری جوامع بر اساس ترس است و نظرات مختلف درباره شکل گیری دولت بر مبنای ترس را تشریح می کند.

استراتژی ملی آمریکا برای مبارزه با تروریسم(2003) تروریسم را چنین توصیف کرده است:«شری که قصد دارد آزادی های اساسی و شیوه زندگی ما را تهدید و نابود کند .»

7.فراسوی ترس: ترس شهروندان باید توسط حکومت مدیریت شود، هر چیزی نباید معیار عمل باشد(هر ترسی نباید سبب اقدام حاکمیت شود )/ زندگی در سایه ترس های مختلف عاقبت خوشی ندارد(کوفتمان میشود) لذا سیاستمدار، رسانه و ... باید درست رفتار کنند. ترس به جا بخشی از زندگی است.

ترس انعکاس واقعیت نیست.
ما باید از خود ترس بترسیم چون ترس بسیاری از چیزهای واقعا مهم در زندگی ما را از میان می برد.



به اندازه کافی فهمیدید کتاب را دوست نداشتم یا بازم بگم؟ پیام اصلی کتاب شاید این باشد که «رِلَکس رِلَکس رِلَکس تر» چرا همش اوج می گیرید؟ خبری نیست دوستان! اینقدر در هول و بلا زندگی نکنید.

ولی یک نکته جالب است وقتی می نویسم ذهنم هم درباره کتاب منسجم تر می شود و شاید اون چیزایی که اولش گفتم را تعدیل کند البته نه خیلی زیاد. شاید برای این نوع کتاب ها خودتان باید روایت را از دل کتاب بیرون بکشید وگرنه کتاب تلاش زیادی نمی کند.

چالش کتابخوانی طاقچهمعرفی کتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید