ویرگول
ورودثبت نام
محمد
محمد
خواندن ۳ دقیقه·۱۰ ماه پیش

یادداشتی درباره کتاب «هنر خوب زندگی کردن»

این یادداشت را برای چالش کتابخوانی طاقچه مینویسم.

کتاب «هنر خوب زندگی کردن» اثر رولف دوبلی است که عادل فردوسی پور(و دو نفر دیگه) آن را ترجمه کرده است. کتاب صوتی این اثر هم با صدای عادل فردوسی‌پور منتشر شده است. مدت زمان کتاب صوتی 8 ساعت و 20 دقیقه است. همون طور در یک مرور دیگر در یک سایت دیگر نوشتم صدای این بنده خدا را برای کتاب صوتی و راوی بودن نمی‌پسندم، همان مجری‌گری بهتر است(استفاده‌ای که سازندگان چند کتاب صوتی از تعطیل شدن 90 كردن هیچ کس نکرد).

در مقدمه اشاره می‌شود که کتاب نتیجه تحقیقات شخصی نویسنده است.(نمی‌دونم چرا نویسندگی را نمی‌توانم به عنوان شغل قبول کنم. محققان تا حدی قابل قبول است بالاخره یک فیلدی وجود دارد و روی یک چیز مشخص تحقیق انجام می‌شود منتها وقتی چیزی بلد نیستی بعد بروی دوتا منبع را ببینی و کتاب بنویسی یک جوری است، یحتمل اشتباه می‌کنم ولی خب «فعلا» نظرم همین است)

به طور کلی نظر خنثی‌ای نسبت به کتاب دارم: آره دیگه یک کتاب بود… اگر در کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» بحث خطاهای ذهنی بود و به نظر من جذاب هم بود(به درد رشته تحصیلی من هم می‌خورد و فکر می‌کنم برای همه لازم است آن خطاها را بدانند) این کتاب جذابیت آن را نداشت شاید «عنوانی که از آن کتاب در ذهنم ساخته‌ام علمی بودن است» و به خودم می‌گفتم «ایول، در حال خواندن یک کتاب علمی هستی و یک پله بالاتر خواهی رفت» اما خواندن این کتاب حس خواندن کتاب‌های زرد را به من داد گرچه همانطور که گفتم در مقدمه می‌گوید که کتاب را براساس مطالعات نوشته است. خب حس من این بود، فعلا که نمی‌شود کاری کرد!

52 نکته که در زندگی به درد می‌خورد را فهرست کرده است که شبیه کتاب‌های موفقیت است منتها سطحش از کتاب‌های زرد موفقیت بالاتر است چون پایه تقریبا علمی دارد.

نظر کلی خودم را درباره نکته‌ها بگم و دو سه تا از آن‌ها که به نظرم مهم بودند را ذکر می‌کنم:

به طور کلی برخی از نکات بدرد بخور هستند، بعضی دیگر با چارچوب اخلاقی من سازگار نیست(خود کتاب در فصل 26 تا 28به همچین چیزی اشاره می‌کند)، بعضی هم حرف مفت و بدرد نخور بود.

منظور من ا از «بدرد نخور» این است که حداقل به ظاهرا عملی نیست مانند فصل 13 که می‌گوید پول تا یک حدی به درد می‌خورد که درست است اما می‌شود رها کرد و دنبال پول نرفت؟ من ندیدم، شما دیدید قیدش را بزنند؟ حرص پول مانند زهر است، باید خیلی آدم باشید که بتوانید بر آن غلبه کنید.کتاب می‌گوید باید عزت نفس را افزایش دهید... باشه ... گذشته از آن با افزایش درآمد قفل نیازهای مرتبه بالاتر باز می‌شود و بدبختی و حسرت از نو آغاز می‌شود یا فصل 17 و 52 که ارجحیت تایید خودمان بر دیگران است که به نظر عملی نیست، بهتر است بگویم به نظرم مرتبه بالایی از عزت نفس و اعتماد به نفس که برای من دست نیافتنی است را میخواهد. البته الان هم تایید خودم را ملاک قرار می‌دهم منتها نتیجه ای که این نویسنده می‌گیرد را من نمی‌بینم. فصل 29 هم رویای قشنگی برای من است، عملی است ولی فی الحال ترسناک است.

فصل 46 را می‌پسندم به نوعی چشم به چشمی را نفی می‌کند یا فصل 14 که بر شناخت خودمان تاکید می‌کند نیز به نظرم درست است، به عبارتی اگر حدود و ثغور خودمان را بدانیم رشد خوبی خواهیم کرد. فصل 12 هم به نظرم بیماری عصر ماست(مسابقه خریدن). فصول دنیای عادل و تواضع را هم قبول دارم و خوب است. 19 و 24 را هم قبول دارم.

یک جوری نوشتم انگار کتاب بدی است، نه! شاید انتظار من زیاد است و اصولا نسبت کتاب‌هایی که در مورد «نکات زندگی» و «موفقیت» و امثال این‌ها است گارد دارم … در کل کتاب بدی نیست ولی به همون علتی که گفتم حس خوبی ندارم.

چالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید