این یادداشت را برای چالش کتابخوانی طاقچه می نویسم.
کتاب گتسبی بزرگ نوشته اسکات فیتزجرالد است و در سال 1925 نوشته شده است. کتاب صوتی این اثر 6 ساعت و 59 دقیقه است و راوی آن آقای آرمان سلطان زاده می باشد که ویژگی های معمول روایت های ایشان را دارد که مهم ترین آن صداسازی برای شخصیت ها است.
ترجمه این کتاب من حیث المجموع بد نبود ولی خوب هم نیست. بعضی مواقع گنگ می شود. من 2 ترجمه را همزمان نگاه می کردم تا مقداری بفهمم قضیه چیست...
دو فیلم هم از این کتاب ساخته شده است که من فعلا تمایلی به دیدن آن ندارم به اندازه کافی بی ناموسی خواندم و شنیدم و دیدن را به زمانی که اعصاب داشتم موکول می کنم، البته اگر نبینم و نبینید بهتر باشد مگر اینکه خوشتان بیاید، واقعا خوشتان می آید؟!
این کتاب را ظاهرا بیل گیتس معرفی کرده است(1 و 2).
از کتاب های پرفروش تاریخ است و حدود 30 میلیون نسخه فروخته است ولی به نظرم شاید ارزشش را نداشته باشد.
داستان مربوط به دوران ممنوعیت الکل است. داستان عشق مثلثی شخصیت های مختلف است که من ازش خوشم نمی آید(اصلا مگر کسی خوشش می آید؟?)
چون اعصابم را خرد کرد با اجازه تان کلیت داستان را می نویسم:
قضیه از این قرار است که ما یک شخصیت نیمه فضول داریم به نام نیک کاراوی که خیلی علاقه به دانستن زیر و بم زندگی ملت دارد و به طور ناخواسته در جریان داستان ملت قرار می گیرد. برای کار از غرب به شرق می آید و به دیدن فک و فامیل(دی زی) و دوست دوران دانشگاهش تام بوکانن در نیویورک می رود. خب بی ناموسی شروع می شود. تام زیدی دارد به نام مرتل که او شوهر دارد(تف به اون ذاتتان). این دو هرزه در نیویورک آپارتمان دارند که با یکدیگر خلوت می کنند با این تفاوت که شوهر مرتل نمی داند ولی زن تام می داند. مرتل عقده ای است. فکر کنم یک جا هم اشاره ای به بچه داشتن می کند. ظاهرا قبل از هرزگی شوهرش را دوست داشته است.(در این کتاب زن و شوهر سالم ندیدم که البته نویسنده هم در جایی به آن اشاره می کند.)
این یک قسمت از داستان است. می رویم به گذشته و 5 سال قبل ، زنِ تام عاشق یک خری بوده به نام گتسبی که آه در بساط نداشت. بنابر شرایط این دو نفر با هم ازدواج نمی کنند. گتسبی وارد قمار و فروش الکل تقلبی می شود(دوران ممنوعیت الکل در آمریکا است) و خرپول می شود. و آینده ای که برای خود از دوران نوجوانی ترسیم کرده بود را می سازد و شخصیت جدیدی از خود را ارائه می دهد که راست و دروغ را با هم مخلوط می کند و تحویل ملت می دهد(یک جورایی به ملت می گوید بچه پولدار و آقازاده است که اینطور نیست پسر یک کشاورز فقیر بوده است یا می گوید در آکسفورد درس خوانده درحالی که چندماه بیشتر در آنجا نبوده است).
گتسبی خانه بزرگی را در وست اگ می خرد تا نزدیک دی زی باشد و منتظر فرصتی است که ارتباط بگیرد. هر روز در آن خانه جشن و الواطی به راه است به این امید که دی زی هم یک بار به جشن او بیاید. این ارتباط به وسیله نیک و دختری به نام خانم بیکر مهیا می شود و خلوت ها شکل می گیرد و اشک و آه ...(خون از چشم تان بیایید!)
این دو هرزه نیز برنامه می ریزند که که قضیه را به تام بگویند و سپس با هم ازدواج کنند و بروند مانند دو مرغ عشق یک گوشه مثل سگ بمیرند! اما قضیه به هم می خورد زیرا تام پته گتسبی را روی آب می ریزد و عنوان می کند که او پدرسوخته ای است که دومی ندارد و همچنین یادآوری می کند که دی زی و او عاشق هم بوده اند و دی زی یک مقدار سر عقل می آید(این دو هرزه بچه هم دارند!).
اما جردن کنارم بود، کسی که برخلاف دی زی آنقدر عاقل بود که رویاهای خاک خورده قدیم را از دورانی به دوران دیگر نبرد
در همین حین آقای ویلسون می فهمد که زنش هرزه است و دیوانه می شود و زن را در اتاق زندانی می کند و می خواهد از آن شهر برود. مرتل فرار می کند ...
پس از آن جر و بحث صورت گرفته در هتل بین هرزه های پولدار، دی زی و گتسبی با ماشین گتسبی در حالی که دی زی پشت فرمان است مرتل، زید تام را زیر می گیرند و پخ پخ
آقای ویلسون که آمپرش ترکیده است ماشینی که زن هرزه اش را زیر گرفته به یاد دارد و در پی آن است. تام به او می گوید گتسبی مالک ماشین است. آقای ویلسون اول گتسبی و بعد خودش را می کشد.
گتسبی را مثل سگ چال می کنند. پدر گتسبی، نیک، یک پیرمرد دیگر و خدمتکاران در تشییع هستند و کس دیگری نمی آید. به جهنم!
حقیقتا نفهمیدم چرا این کتاب را نوشته است. غرور و تبختر بچه مایه دارهای آن رمان را نکوهش کند؟ بی ناموسی را تقبیح کند؟ یا اون چیزهایی که آخر کتاب گقته است و من نفهمیدم یعنی چه شاید معنی آن همان نقل قولی است که در بالا ذکر کردم یا صرفا یک داستان برای سرگرمی است؟(کدام سرگرمی؟)