?
برخی افراد بلافاصله وجود ارواح را می پذیرند، در حالی که برخی دیگر باید هفته ها با چراغ روشن بخوابند. در مورد بازیگران، قهرمانان فیلم ها ، که وقتی با چیزهای غیرقابل توضیحی روبرو می شوند، ذهن خود را از دست می دهند و در این رابطه صحبت کرده اند.
ژان کلود ون دام "آقای عضله از بروکسل" اعتراف می کند که از ظاهر یک روح در آینه حمام وحشت کرده است: «ناگهان سردم شد. برگشتم و فکر کردم: "من یک چیزی دیدم." رنگش آبی مایل به سفید بود و بدنش مثل مه بود. از آن لحظه به بعد، من به ارواح اعتقاد داشتم.»
?
ستاره سینما، نیکلاس کیج، که نقش مردی شجاع را در فیلمهایی مانند Face Off، Windwalkers و The Gun Baron بازی کرده است، اعتراف میکند که در خانه عموی خود فرانسیس فورد کاپولا یک روح دیده است. «من در اتاق زیر شیروانی زندگی میکردم که خفاشها بین دیوارها خط میکشیدند. یک روز تقریباً خواب بودم که ناگهان در باز شد و شبح سیاه زنی با موهای بلند ظاهر شد. فکر کردم خاله ام بود که شب اومده بود باهام خداحافظی کنه. بنابراین من گفتم: "شب بخیر" و او در پاسخ چیزی نگفت. سپس به سمت من آمد. اول از ترس یخ زدم و بعد جیغ جانکاهی کشیدم و بالشم را به طرفش پرت کردم. سپس او ناپدید شد. آیا می توانم ادعا کنم که یک روح دیدم؟ من هنوز نمی دانم. اما چیزی دیدم که مرا شوکه کرد.»
قهرمان "ماتریکس" کیانو ریوز ممکن است قهرمان مسیحایی باشد که جهان را در فضای مجازی نجات داده است، اما او هنوز با وحشت از خواب بیدار می شود که در یک کابوس رویای ملاقات با روحی را در سر می پروراند که در کودکی برای او اتفاق افتاده است. من در نیوجرسی زندگی می کردم که یک روز حضور یک روح را دیدم و احساس کردم. یادم می آید که چهره ای با کت و شلوار سفید دو سینه در اتاقم ظاهر شد. اما نه بدن و نه پاها دیده نمی شد. این چیزی در اتاق من ظاهر شد و سپس ناپدید شد. من فقط در سکوت به این پدیده نگاه کردم و سپس نگاهم را به دایه ام که در همان شوک بود معطوف کردم. مدت ها نتوانستم بخوابم و هنوز هم آن چهره را در رویاها و کابوس هایم می بینم."
?
ریچارد دریفوس، ستاره آرواره ها و برخوردهای نزدیک از نوع سوم، با روحی ملاقات کرد که او را از اعتیاد به کوکائین درمان کرد. «در اواخر دهه 1970، زمانی که یک تصادف رانندگی کردم، احساس میکردم در حاشیه هستم. از آن زمان هر شب تصویر یک دختر بچه برایم ظاهر می شود. من نتوانستم از شر این دید خلاص شوم. هر روز مشخص تر می شد، به هیچ وجه نمی توانستم بفهمم چه اتفاقی دارد می افتد. من بچه نداشتم. بعد متوجه شدم: شاید دخترم بود که هنوز به دنیا نیامده بود یا شاید هم تصویر کودکی بود که خوشبختانه در تصادف من فوت نکرد. بلافاصله هوشیار شدم. من هنوز بچه ای ندارم، اما ببین، جواب داد.»
حتی ملکه فیلمهای هیجانانگیز وقتی با پدیدهای غیرقابل توضیح در زندگی واقعی روبرو میشود، میترسد. ستاره فیلم «جیغ» در تجربه خودش به این موضوع متقاعد شده بود. نیو کمبل وقتی خانه ای در هالیوود خرید بدون بررسی تاریخچه آن. «معلوم است که قبل از خرید خانه، شش سال پیش قتلی در آن رخ داده است. دوستانی که به دیدنم آمده بودند، وارد آشپزخانه شدم و آنها را در اتاق نشیمن گذاشتم. در همین لحظه خانمی وارد اتاق نشیمن شد و ابتدا فکر کردند این من هستم که به این سرعت برگشتم. در آن زمان من در آشپزخانه بودم، یعنی زنی را دیدند که آنجا کشته شد. صاحب قبلی جن گیری انجام داد، اما فکر نمی کنم کمکی کرده باشد.» شایعات حاکی از آن است که تنها چند ماه پس از نقل مکان، زوج مشهور سابق اتان هاوک و اوما تورمن مجبور شدند خانه رویایی خود را ترک کنند، عمارت قرن هجدهم در اسنیدنز لندینگ، نیویورک، به دلیل این واقعیت که دائماً حوادث غیرقابل توضیحی وجود داشت. به نظر می رسد آنها از آنچه در این خانه دیدند و تجربه کردند بسیار ترسیده بودند، زیرا حتی پس از بازگشت به آپارتمان قدیمی آرام خود در منهتن نمی خواستند در مورد آن فکر کنند.
?
برخی ممکن است فکر کنند که زندگی در خانه ای که قبلا یک کلیسا بوده است، تضمین کننده صلح و آرامش است. اما تیم رابینز، ستاره درام روانشناختی Jacob's Ladder، فیلمنامهنویس و کارگردان فیلم (به طعنه) با عنوان مرد مرده راه میرود، با عجله از آپارتمان جدید خود که به وضوح توسط ارواح شیطانی ساکن بود فرار کرد. سال 1984 در لس آنجلس بود. من به تازگی به یک آپارتمان جدید نقل مکان کردم. انجا یک کلیسای سابق بود که بازسازی شد و به یک ساختمان مسکونی تبدیل شد. من دو گربه داشتم. من حتی وقت نکرده بودم وسایلم را از بسته بندی باز کنم، آنها هنوز در جعبه هایی در سراسر آپارتمان بودند. یک روز عصر به خانه آمدم، هوا تاریک بود و گربه ها رفتار بسیار عجیبی داشتند، انگار که بسیار ترسیده بودند. فضای اتاق ترسناک بود، به وضوح ارواح در اتاق وجود داشتند. بعد به دیوار نگاه کردم، از سوسکها پر شده بود. روز بعد آنجا را ترک کردم.»