قلب را معنی بُوَد
نزد هر آن کس
که عقل(بخوانید کَعقل)دارد بهر خویش...
ملتی گویند
این از بهر پمپاژ است و بس
ملتی دل را نماد عشق دانند در جهان
هر دو را هم ملتی
دانند نیک و خوش نوا
لیک من معنی،جدا از هر بشر دارم،عزیز
قلب در نزد من آشفته خاطر مثل یک ویرانه است
این دلم ویرانه ایست
گر کمی باران ببارد بهر سقف خسته اش
زود خم می گردد این دهلیز چوبی،ای عزیز
حال این طوفان چشمت را
که دژ ها می کند داغان
چگونه من بدون تو کنار خویش
به آسانی کنم یارا؟
من این معنی از این قلبم
که دیوانه است دریافتم
که بی معناست این قلبم
زیرا
ندارد هیچ موجودی به سان قلب،این عالم
نمی دانم من این لحظه یک(بخوانید یه) شیدایم یا عاشق
یک(بخوانید یه) بیمارم یا مجنون
یک(بخوانید یه) بی عقلم یا سالم
نمی دانم نمی دانم
ولی بر این من آگاهم
که این قلبم
مرا با خود به شیدایی
به بیماری
به مجنونی
به بی عقلی
در روزی که خورشیدم
به غربی می کند آغاز
به دنیایی که هیچ عاشق
نمی ماند بی معشوق
مرا خواهد رساند با خود
به رستاخیز شیدایی