Mah
Mah
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

زمستانی که گذشت...

زمستون بعد از فاینال ها ، خیلی به فکر یادگرفتن چیزای جدید و آینده بودم. کتاب جبر خطی گیلبرت که پایه ی کار اکثر روزا بود. درس افزار MITهم جایی شده بود که هر درسی داشتم میرفتم ببینم اونجا چه کورس هایی در اون باره هست... راجع به دیتاساینس تحقیق می کردم و خلاصه دنبال روشن تر کردن آینده بودم...((:

تصمیم گرفتم چیزا رو عمیق تر یاد بگیرم....

و واقعا ایمان بیارم که اگه در ازای هر صفحه هندسه دیفرانسیل نیاز به دو تا ویدیوی یوتیوب داشتم اشکالی نداره! چون این عمق یادگرفتنه که مهمه...

الان نوشتن برام سخت تر شده!! شاید به خاطر اینه که چیزای کمتری رو لایق نوشته شدن میدونم...

شایدم به خاطر اینه که اینجور نوشته ها طرفدارای کمی دارن...نمیدونم!

در زمستونی که گذشت فهمیدم هیچ چیز مهم تر از رشد فردی نیست. و به همین دلیل آدمها بیشتر نقش رهگذر رو برام دارن.حداقل در حال حاضر!

اما بعضی وقتا به این فکر میکنم... این خودش واقعا عجیبه که بهترین آینده برای من رفتن از این جایی باشه که الان هستم... و عجیب تر این که همین باعث میشه یکی از اهداف آدم سنگدل تر بودن و جاه طلب تر بودن باشه...

بین آدم ها مرز های زیادی هست... این روز ها دارم فکر میکنم دلیل اینکه دیگه حتی یک نفر هم نیست که تا دیر وقت باهاش چت کنم چیه... این البته برام آرامش بیشتری داره و من ناراضی نیستم... ولی نمیدونم... شاید یه زمانی فرکانس مشترک قابل قبولی با یه عده داشتم که الان دیگه چنین فرکانسی وجود نداره((((:

به هر حال زندگی رو باید پذیرفت... با همه ی قوانین عجیب و غریبش...


چند روزه دارم اینارو ملاقات میکنم.^__^
چند روزه دارم اینارو ملاقات میکنم.^__^


زمستانپیشرفتهندسهجبرخطیتوسعه فردی
دانشجوی کارشناسی ارشد ریاضی محض دانشگاه تهران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید