یه چندین وقت متوالی بود داشتم کلنجار میرفتم با emacs کار کنم. ولی نمیشد که نمیشد! چرا؟
یه دلیل اصلیش کتابی بود که داشتم میخوندم. باهاش حال نکردم، خستم کرد گذاشتمش کنار. یه دلیل دیگه محیط کار بود. اصلا وقت امتحانش نبود. حالا بماند که همیشه برا تنبلی بهونه پیدا میشه!! نه که من تنبل باشما اصلا. اینو من یروزه نوشتم. قرار بود ۳ هفته پیش شروع کنم. ولی مهم اینه که نوشتمش!! البته اونم یروزه نه!! ولی خوب نوشتم خودش کلیه!!
حالا غرغر بماند. از تجربهام با emacs بگم. تاریخچهشو همه میدونن تو کلی سایت نوشته، خود استالمن نوشته اصن!! برید بخونید. حالا منو ایمکس؛ دیگه کلی حرف با خودم زدم که باید بشینم یاد بگیرم. کتاب گرفتم با زور بردم جلو خوندم. یه کتاب دیگه. حالا این کتابِ بهتر بود. یه سری چیزاشو کنار اومدم. شاید به خاطر نوشتارش بود(همون نثر سلیس) و یا شاید از کتاب اولی فهمیده بودم. بعد با یکی از دوستام @yottanami صحبت کردم که چرا چگونه و چطور! حرف جالبی زد. گفت من کتاب نخوندم،همینجوری کار کردم چیزی نیاز داشتم سرچ کردم.
حرفش مرا به فکر پنداشت. نشستم خودمو مجبور کردم که الا بلا باید باهاش کار کنی. آب هم میخواهی بخوری از ایمکس!!
اینجوری شد که خودمو وادار کردم ازش استفاده کنم اولش سخت بود نمیفهمیدم. چندتا .emacs.d از تو نت پیدا کردم.
آخرش دیدم با prelude راحتم و کارمو راه میندازه.
و با cheat sheet و غیره لنگان خرک خویشم رو دارم به مقصد میرسونم.
در آخر، باید گفت هم vim خوبه هم ایمکس!
این نوشته رو در https://medium.com/@s.v.ghoreishi اول گذاشتم.
بعد اوردم اینجا.
از این به بعد هردوجا منتشر میکنم!
شاید. نمیدونم چرا ولی شاید.