حسن نوری
حسن نوری
خواندن ۱۱ دقیقه·۲ سال پیش

هفت درس که در ده سال کارآفرینی یاد گرفتم

اخیرا وقتی نوشته‌های قدیمیم رو بررسی می‌کردم، به نوشته‌هایی برای ۱۲ سال قبل برخوردم. تو اون نوشته‌ها بابت موقعیت کارآموزی‌ای که قرار بود به عنوان برنامه نویس شروع کنم هیجان‌زده بودم. یه دانشجوی جوونِ مشتاق و پرانرژی، و بدون هیچ تجربه‌ای تو زمینه کاری‌ای که پیش رو داشت. سال‌ها بعد، هم‌بنیانگذار و CTOی فرمالو هستم. یه استارتاپ موفق بین‌المللی با ارزش‌گذاری بیشتر از ۱۰ میلیون دلار، با حدود ۱۰ سال تجربه تو ساخت استارتاپ‌های خودم، تو مسیر رشدی که همیشه آرزوش رو داشتم.

تو این سال‌ها شکست و موفقیت‌های زیادی پشت سر گذاشتم. از استارتاپ‌های شکست خورده و تیم‌های از هم پاشیده، تا انواع اشتباهات ریز و درشت. موفقیت‌های مختلف هم داشتم. پیدا کردن شرکای ایده‌آل برای مسیر کارآفرینی، کار روی ایده‌هایی که دوستشون دارم، و ساخت استارتاپی که برام جذاب بوده. تا همین نقطه از مسیر تونستم به خیلی از اهداف بلند مدتی که سال‌ها پیش داشتم هم برسم.

هرچند هنوز خودم رو اول راه می‌بینم و درس‌های زیادی هست که باید یاد بگیرم، اما تجربیات با ارزشی هم به دست آوردم که اگر از اول داشتم، تو راهی که اومدم کمک خیلی بزرگی به من می‌کرد.

۱. مهمترین چیز، داشتن تیم درست است

مهمترین درسی که تو تمام سال‌ها گرفتم همین بود: داشتن تیم درست مهمترین کلید موفقیته. اگر تیم خوبی داشته باشید می‌تونید حتی تو سخت‌ترین شرایط هم نه تنها دووم بیاورید، بلکه نتایج فوق‌العاده به دست بیارید. حتی اگر یه محصول یا استارتاپتون شکست بخوره باز می‌توانید سراغ یه ایده جدید برید و پیشرفت کنید. اما با تیم نامناسب، حتی اگر تو کوتاه مدت موفق بشید، نمی‌تونید پیشرفت زیادی تو بلند مدت داشته باشید.

من ناچار شدم از اولین شرکتی که شروع کرده بودم، سه سال بعد از تاسیسش بیرون بیایم. اون هم درست وقتی که شروع به گرفتن نتایج خوب کرده بود. دلیلش هم این بود که اهداف و ارزش‌های من با هم‌بنیانگذارم هماهنگ نبود. از طرف دیگه وقتی که تیم مناسبم را پیدا کردم، حس می‌کردم که تمام مهارت‌ها و توانایی‌هام به شدت تقویت شده، و حتی تو دل سخت‌ترین مراحل هم احساس خوبی داشتم.

همبنیان‌گذارای شما فقط همکارتون نیستن، تا چند سال نزدیک‌ترین افراد به شما هستن که باید با هم از دل مشکلات و چالش‌های زیادی رد شید. مهمترین تصمیم شما تو آغاز مسیر همین خواهد بود: چند سال آینده‌تون رو کنار چه افرادی و با چه کیفیتی قراره بگذرونید؟

ساختن تیم مناسب بیشتر از انتخاب افراد صحیحه. شما باید به ساختار و ارتباطات و هماهنگی درست هم برسید. برای ساخت و حفظ تیم مناسب به زمان و زحمت زیادی نیاز خواهید داشت، اما ارزش تمام این زحمات رو داره. چون مهمترین عامل تعیین کننده موفقیت استارتاپ شما و کیفیت کارتون همین خواهد بود.

۲. کارآفرینی، بیشتر انتخاب سبک زندگی تا انتخاب شغلی

وقتی مسیر کارآفرینی رو انتخاب کنید، بخش زیادی از زندگی شخصی و تصمیمات شما تحت تاثیر کارِتون خواهد بود. دست کم تو سال‌های اول بخش اعظم وقت و زندگی شما صرف کار خواهد شد. مجبور خواهید بود انتخاب‌های سخت و فداکاری‌های زیادی رو برای کارِتون انجام بدید، از بخش زیادی از سرگرمی‌ها و تفریحاتتون بگذرید، اضافه کاری کنید، به خیلی از فرصت‌ها نه بگید، و... برای همین بهتره که قبل از شروع این مسیر از خودتون دلیلش رو بپرسید. چون این سوالیه که تو شب‌های بی‌خوابی و روزهای پراسترس و در طول شکست‌ها و عقب‌گردها مدام از خودتون می‌پرسید. داشتن جواب مناسب برای این سوال تعیین کننده کیفیت تصمیمات و میزان آرامش و رضایت شما تو طول سختی‌ها و شکست‌ها و حتی روزهای موفقیتتون به عنوان کارآفرینه.

۳. کمال‌گرایی یه نفرینه، اما نقصان‌گرایی هم همینطور

راستش قصد ندارم زمان زیادی را برای گفتن از مضرات کمال‌گرایی برای خودتون و استارتاپتون صرف کنم. نوشته‌ها خیلی زیادی تو این زمینه وجود داره و تقریبا همه می‌دونن که کمال‌گرایی می‌تونه چه آسیب مهلکی به شما بزنه. داشتن نقص یه حقیقت اجتناب‌ناپذیر برای استارتاپ‌هاست و نمی‌توانید کاریش کنید. یا وجود نقص ر. می‌پذیرید یا تو تلاش برای رسیدن به کمالِ ناممکن، آسیبای زیادی به خودتون، محصولتون و شرکتتون می‌زنید.

اما مساله‌ای که کمتر در موردش صحبت می‌شه، خطرات نقصان‌گراییه. این که بیش از اندازه با نقص‌ها راحت باشید و فراموش کنید که میشه به کیفیت بالاتر هم رسید. چه کیفیت محصول باشه، چه کیفیت تیم، یا خود شرکت، شما باید بپذیرید که رسیدن به کمال ممکن نیست، یا حتی اگر ممکن باشه به صرفه نیست، اما این به این معنا نیست که نباید به سمتش حرکت کنید. به عنوان یه مثال ساده، هر محصولی دارای باگ و ایرادات فنی خواهد بود و هرقدر هم تلاش کنید نمی‌تونید اونا رو به صفر برسونید. اما این به این معنی نیست که باید تلاش برای رسیدن به محصول بدون ایراد رو متوقف کنید و محصولی پر از باگ و مشکل ارائه کنید. همچنین رسیدن به بازدهی صد در صد برای یه تیم غیر ممکنه، اما نباید دست از تلاش برای رسیدن به بازدهی بالاتر بردارید.

کمال‌گرایی بده اما این به این معنی نیست که باید دست از تلاش برای حرکت به سمت کمال بردارید. اگر بیش از اندازه با نقص‌ها و کمبودها راحت باشید فراموش می‌کنید که باید برای محصول و تیم بهتر تلاش کنید و روبه جلو حرکت کنید.

۴. با خودت صادق باش یا با تبعاتش روبرو شو

یه صدایی درون همه ما هست که حرف‌های زیادی به ما می‌زنه. این صدا به ما می‌گه که محصول ما در حال شکست خوردنه، خیلی قبل‌تر از این که ما بخواهیم اینو بپذیریم. این صدا به ما می‌گه که تصمیم ما تو بلند‌مدت ضررده خواهد بود، حتی اگر منافع کوتاه مدت داشته باشد. این صدا به ما می‌گه که در حال قربانی کردن ارزش‌هامون برای استفاده از یه موقعیت خاص هستیم. این صدا حقایق ناراحت‌کننده زیادی به ما می‌گه. اما آیا ما به این صدا گوش می‌دیم؟

هم در مورد خودم و هم در مورد خیلی از افرادی که باهاشون کار کردم، موارد زیادی رو دیدم که سعی کردیم این صدا را با دروغ گفتن به خودمون ساکت کنیم. مثلا وقتی این صدا به ما میگه که محصول ما محکوم به شکسته، ما صد تا بهونه برای ادامه کار روی اون جور می‌کنیم چون از پذیرفتن شکست و هزینه‌هاش می‌ترسیم. این صدا به ما می‌گه که تیم و موقعیت فعلیمون با ارزش‌ها و منافع بلندمدت‌مون هماهنگ نیست، اما ما اونو نادیده می‌گیریم چون از تلاش برای گشتن دنبال تیم و موقعیت بهتر خسته شدیم.

در نهایت حقیقت سراغ ما میاد. هرقدر که ماهرانه خودمونو فریب بدیم، محصول محکوم به شکست شکست می‌خوره. تیم نامناسب از هم می‌پاشه، هر قدر از پذیرفتنش فرار کنیم. ارزش‌های واقعی ما، قابل افتخار باشن یا نه، راهشون رو به تصمیم‌ها و رفتار ما باز می‌کنن، فارغ از این که سعی کنیم چه ارزش‌هایی را به خودمون و دیگران نشون بدیم.

بهتره که با خودمون و احساساتمون صادق باشیم و حقایق تلخ رو بپذیریم، چون پذیرش این تلخی کوتاه مدت خیلی آسون‌تر از عواقب بلند مدتشون خواهد بود. محصول محکوم به شکست رو کنار بگذاریم، تیم اشتباه رو ترک کنیم، بر اساس ارزش‌های واقعی‌مون عمل کنیم، نه ارزش‌های مصنوعی و دروغی. اگر به خودمون دروغ بگیم دیر یا زود بهای سنگینی بابتش می‌پردازیم، حتی اگر چند وقت ازش فرار کنیم.

۵. سرگرمی‌های مناسب داشته باش تا دووم بیاوری

داشتن یه استارتاپ موفق می‌تونه حس بسیار خوب و پاداش‌دهنده‌ای داشته باشه. انقدر که فکر کنید این تنها غذاییه که روحتون لازم داره. هیجان و لذت دیدن رشد محصولتون، رسیدن به اهدافتون، واکنش‌های مثبت مردم بهش، و ساخت یه چیز ارزشمند، خیلی راضی کننده و تکرار نشدنیه. اما این کافی نیست. اجازه ندید که این حس خوب باعث شه که فراموش کنید شما یک موجود چند بعدی با نیازها و استعدادهای مختلف هستید که نمی‌تونید همه رو تو یک جا پرورش بدید. همچنین، تو دنیای استارتاپ‌ها فقط رشد و موفقیت نیست که انتظارتون رو می‌کشه. شما شکست‌ها و روزهای سخت هم پیش رو خواهید داشت. روزهایی که هیچ نتیجه ملموسی از کارِتون دریافت نمی‌کنید. با این حال من کارآفرین‌های زیادی رو دیده‌ام که تمام زندگیشون را تو شرکتشون و کارشون و هر چیز مربوط به اون خلاصه می‌کنن، و عملا تمام تخم مرغای زندگیشون رو تو یه سبد میذارن.

همیشه سرگرمی‌هایی غیر مرتبط با کارتون داشته باشید که شما را هیجان زده می‌کنن. چیزهایی که می‌تونن حتی وقتی کارتون بد پیش می‌ره، به شما حس خوب بدن. چیزهایی که می‌تونن ذهن شما را برای دو سه ساعت هم که شده از کارتون دور کنن. داشتن این سرگرمی‌ها نه تنها باعث می‌شه که بیشتر از زندگی‌تون لذت ببرید و ذهن آروم‌تری داشته باشید، بلکه کمک می‌کنه تو کارتون هم عملکرد بهتری داشته باشید و از فرسودگی دور بمونید.

یه سرگرمی مناسب به شخصیت هر کس بستگی داره، اما به طور کلی داشتن سرگرمی‌های فعال‌تر می‌تونه بیشتر به شما کمک کند. مثلا به جای صرف وقت روی سرگرمی‌هایی مانند تماشای فیلم و سریال، بهتره به سرگرمی‌هایی مثل ورزش، آشپزی، نوشتن و... بپردازید. سرگرمی‌هایی که می‌تونن یه حس پیشرفت ملموس براتون داشته باشند. حس پیشرفتی که احتمالا برای هر کارآفرین جذاب‌ترین میوه هر فعالیتیه.


۶. مراقب خودت باش، چون وسط ماراتن هستی

شما ممکنه کارتون رو با روزهای کاری ۱۲ ساعته (شاید حتی بیشتر) شروع کنید. آخر هفته‌ها رو کار کنید. حتی برای چند ماه مرخصی نداشته باشید. ممکنه اون اول بخش زیادی از زندگی شخصی و سرگرمی‌هاتون رو کنار بذارید. ممکنه همه این‌ها برای یه برهه کوتاه لازم باشه، اما نمی‌توانید راه زیادی رو به این شکل طی کنید. اگر این سبک کاری رو برای بیشتر از چند ماه دنبال کنید، تو ادامه راه یه فرسودگی (یا Burnout) وحشتناک در انتظارتون خواهد بود.

وقتی استارتاپتون را شروع می‌کنید، طبیعیه که فداکاری‌ها و سخت‌کوشی‌های زیادی تو آغاز کار داشته باشید. حتی تو ادامه مسیر و وقتی که ثبات بیشتری دارید هم ممکنه گاها نیاز به این‌ها باشه. اما این سبک زندگی پایدار نیست. دوست داشته باشیم یا نه، ما ذخیره توان و انرژی محدودی داریم. شاید گاهی بتونیم به طور موقت بیشتر از حد معمول از این ذخیره برداشت کنیم، اما اگر بیش از اندازه و تو زمان طولانی این کارو کنیم، بدون این که به ذهن و بدنمون فرصت استراحت و بازیابی کافی داده باشیم، قطعا دچار فرسودگی خواهیم شد.

فراموش نکنید که هرچند هر استارتاپ با یه دوی سرعت شروع می‌شه، اما در نهایت به یک ماراتن بلند مدت منتهی میشه. هیچ فایده‌ای نداره که اول مسیر رو خیلی سریع شروع کنید اما دو سال بعد دیگر توان رفتن نداشته باشید. اگر مراقب نباشید باید مدام با فرسودگی‌های پشت سر هم و سطح پایین بازدهی سر و کله بزنید، اون هم وقتی که همه چیز در حال جدی‌تر شدنه و کار داره وارد مراحل مهمترش میشه.

همیشه از بدن و ذهنتون مراقبت کافی کنید تا مطمئن باشید همیشه سطح عملکرد مناسب دارید. طبیعیه که گاه به گاه نیاز باشه که بیشتر از معمول کار کنید، اما این نباید یه روال همیشگی باشه. خیلی بهتره که آهسته و پیوسته حرکت کنید، تا این که کارِتون به برهه‌های سخت‌کوشی و فرسودگی سینوسی تقسیم بشه. حتما یه تعادل سالم بین کار و زندگی داشته باشید، جز در موارد خاص اضافه‌کاری نکنید، حواستون به سلامت جسمی و روحیتون باشه، و به قدر کافی خوش بگذرونید و زندگی کنید. چون اگر این کارو نکنید، نه تنها سلامت و کیفیت زندگی‌تون (که مهمترین چیزه) رو قربانی می‌کنید، بلکه با گیر کردن همیشگی در وضعیت فرسوده و پر استرس در نهایت به استارتاپتون هم آسیب می‌زنید.

۷. داشتن امید مفیده، اما داشتن تردید هم

جمله معروفی هست که می‌گه «ما امید بهترین‌ها را داریم اما برای بدترین‌ها آماده می‌شویم.»، و من فکر می‌کنم که این جمله باید بالای ذهن هر کارآفرینی باشه. قطعا کار رو باید با امید و انتظارات بالا آغاز کرد، چون بدون اون شروع این مسیر اصلا معنی‌ای ندارد. نمی‌تونیم بدون تکیه به امید و انتظارات بالا کارهای بزرگ انجام بدیم. چطور تبدیل به یه یونیکرون بشیم، اگر از همون اول اونو غیر ممکن میدونیم؟

اما امید به تنهایی کافی نیست. شما باید خوشبین باشید،‌ اما باید یک وجهه بدبین هم داشته باشید. شما باید هر مرحله مهم از کار و هر تصمیم بزرگ رو زیر سول ببرید. به مشکلاتی که ممکنه پیش بیاید فکر کنید و به این که چطور اونو حل کنید. داشتن امید بالا به محصولتون قطعا لازمه چون به شما کمک می‌کنه ریسک‌های بزرگ رو بپذیرید و رشد کنید. اما شما باید مدام همه چیزو زیر سوال ببرید تا مطمئن باشید که ریسک درستی رو می‌پذیرید. شما باید برای تمام مشکلات اصلی‌ای که ممکنه پیش بیاید آمادگی داشته باشید تا بتونید پیش‌گیری یا مدیریتشون کنید. شما باید به قدر کافی در مورد محصولتون تردید داشته باشید تا بتونید در صورت نیاز اونو تغییر بدید یا حتی کنار بذارید.

گاها داشتن یه «وکیل مدافع شیطان» تو تیم لازمه. کسی که وقتی همه مطمئن هستن، شک داره. کسی که وقتی همه امیدوارن، بدبینه. کسی که تیم رو واقع‌گرا نگه می‌داره و اجازه نمی‌دهد تیم تو دام خوش‌خیالی و تفکر گروهی بیفته.

مقدار درستی از تردید کمک می‌کنه که تیم شما تو دنیای واقعی بماند و بتونه چالش‌ها را پیش‌بینی و حل کنه. چالش‌هایی که تو مسیر هر استارتاپی اجتناب‌ناپذیرن.


درس‌هایی که هر کداممون می‌تونیم تو مسیر زندگی و کارمون بگیریم پایانی نداره. مسیر کارآفرینی یه مسیر خیلی طولانی و دشواره که هر مرحله‌اش درس‌های جدیدی داره. من هنوز خودم رو تو آغاز مسیر می‌بینم و می‌دونم که هنوز چالش‌ها و درس‌های زیادی پیش رو دارم، و برای اون‌ها مشتاق هم هستم. همچنین فکر می‌کنم مهترین کاری که می‌تونیم برای بهتر کردن مسیرمون انجام بدیم اینه که از تجربیات دیگران یاد بگیریم و تجربیات خودمون رو هم با اونا تقسیم کنیم. به این شکل ما مسیر رو برای خودمون و بقیه آسون‌تر و ممکن‌تر می‌کنیم. تجربیات هر کس تو مسیرش می‌تونه منحصر به فرد باشه، اما من سعی کردم تجربیاتی را منتقل کنم که شاید با افراد زیادی مشترک باشد. امیدوارم این تجربیات برای کسایی که مسیر مشابه رو پیش می‌رن و با چالش‌های مشابه روبرو می‌شن مفید باشد.



مسیر کارآفرینیاستارتاپکارآفرینی
هم‌بنیانگذار و مدیر فنی فرمالو. علاقه‌مند به نوشتن، عکاسی، و کوه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید