چرا میخواهم خلق محتوا را آموزش ببینم این اولین سوالی است که قبل از آموزش باید از خودم میپرسیدم در این مقاله این سوال را برای خود به دو صورت پاسخ خواهم داد اولین پاسخ دلی و پاسخ دوم برای آزمون فصل سیزدهم باشگاه محتوا است. اول برویم سراغ پاسخ دل چرا من میخواهم خلق محتوا را یاد بگیرم.
هر انسانی در زندگی دوستان زیادی برای خود انتخاب میکند؛ اما از میان تمام آنها یکی را انتخاب میکند و آن را بهترین دوست خود مینامد و با او بهترین لحظههای زندگی خود را به وجود میآورد. من از میان دوستانم، کلمات و جملات را بهترین دوست خود میدانم؛ زیرا زمانی کلمات و رؤیاها بهترین لحظهها را برای من خلق میکنند و همواره تلاش کردهام دقیقتر بهترین دوستم را بشناسم.
برای من محتوا و داستان یک معشوق است، معشوقی که زیباییهای بیشماری دارد و بعد از کلی تلاش به آن رسیدهام و عاشق چارهای جز یادگیری معشوق و غرقشدن در دریای بیساحل معشوق ندارد و کجا میتوان از دریای عشق گریخت؟
داستان عاشقی و شیدایی من و عشقم داستانی عجیبی است که در چند مرحله رخ میدهد که از حال به اول شیدایی رسیدن بهترین راه توصیف آن خواهد بود.
شاید اصلیترین سؤال هر انسانی این خواهد بود که من کیستم؟ برای من پاسخ به این سؤال بسیار راحت خواهد بود، من خداوندگار دنیاهای خود هستم؛ دنیاهایی که جز در ذهن من هیچ جایی دیگر وجود ندارد و در آن دنیاها حتی سیندرلاها میتواند به پرنسها برسند و قورباغهها با بوسهی عشق شاهزادهی زیبارو شوند.
من خالق داستانهایی هستم که جز در ذهنم جایی ندارند و من در تلاشم با کمک معشوق نقش زیبایی بر کاغذ زده و عالمی را با دنیای خود آشنا کنم. اما زمانی این تلاش موفق خواهد بود که من خود اول عاشقی را به مرحلهی آخر رسانده باشم؛ ولی من هنوز در میانه شناخت محبوبم و من باید بتوانم محبوب خود را بهتر بشناسم و در تلاشم بتوانم اصولیتر با معشوق خود آشنا بشوم.
من و معشوق تصمیم گرفتهایم اگر من بهتر او را بشناسم او با دل من راه بیاید و اجازه دهد که کودکان نیز وارد دنیاهایم شوند و لذتی که من میبرم را نیز کودکان دیگر ببرند و همه با دنیاهای کودکانهام آشنا شوند.
روزی که مشغول به کار شدم این نکته را متوجه شدم که من با خیلی از کلمات و جملات نمیتوانم ارتباط درست بگیرم و من مشغول سئو وبسایتها شدم؛ ولی عمیقا دلم در گرو معشوق خود یعنی خلق محتوا بود تا این که دست سرنوشت، معشوق را مجبور کرد که چند صباحی با من وقت بگذارد.
اگرچه که گاهی اوقات معشوق من رو اذیت میکرد و نمیگذاشت با او عاشقی کنیم؛ ولی روزی معشوقم تو اوج حال خوب فرصت طلایی به من داد و من فرصت را غنیمت شمردم و از شراب یار تا آخر نوشیدم و در مستی عشقی، دنیایی آفریدم.
کمتر از چند ساعت بعد از طراحی لندینگ و سئوی آن، یک تماس از مدیر فروش مجموعه مرا ذوقزده کرد زیرا گفت که عاشقیات باعث شده مشتریان آن برند معروف نهتنها چندین زنگ به ما زدهاند و حتی بعد از آشنایی با ما خرید نیز انجام دادهاند.
بعد از تماس مدیر فروش مجموعه به خود گفتم محسن احمقی اگر منتظر این باشی که هر وقت معشوق حالش خوب باشد تو شیدایی کنی؛ برو به شناخت معشوق بپرداز و همین اتفاق ساده و بزرگ من را خدای دنیاهای ذهنی خود کرد.
برگی از علاقهام به خلق محتوا در کانون پرورش فکری شکل گرفت؛ جایی که اجازهدادن من خلق کنم و خلق خود و دیگران را به نمایش درآورم. زمانی که مربی کانون از ذوق من در تعریف داستان و خاطرهها باخبر شد به من گفت چرا راوی داستانها برای کودکان کمسنتر از خودم نمیشوم؛ ولی من تمایل به تعریف تنها نداشتم؛ بلکه دوست داشتم داستانها را زنده کنم.
بهمرور به من اجازه داده شد دنیاهای خود و دیگران را به نمایش درآورم و با بقیه تئاترهای کودکانه انجام دهیم و من کارگردان و نویسندهی آن تئاترها باشم تئاترهایی که حتی با شانس سر از شبکه قرآن نیز درآورد.
مربیهای کانون بالهای ذهنم را تقویتکردن و اجازه دادند که تا نوجوانی من کارگردان دنیاهای مختلف باشم و من را تشویق کنند بیشتر آموزش ببینم که خدای داستانهای خود باشم؛ ولی با عبور از محدودیت سنی کانون بالهای ذهنم بریده شدند؛ زیرا من در گام اول بودم.
بخش بزرگی از عشق من به خلق محتوا در کانون پرورش فکری رخ داد، جایی که من ۱۰ساله در یک کتابخانه بزرگ مخصوص کودکان و نوجوانان غرق شده بودم و بهراحتی میتوانستم از دنیاهای مختلف تا دنیای واقعی علم با چند قدم برسم و چه چیزی برای من بهتر از این بود که هم کتاب بخوانم و هم در کلاسهای خلق محتوایی کودکانه شرکت کنم.
به زودی برگ مهمی در زندگیام ورق خورد و آن از سفر به اصفهان آغاز شد. من 10 سالهای که برای مسابقات علمی کانونهای پرورش فکری مرکز استان اصفهان دعوت شدم و با محسن هجری خالق داستانهای کودکانه دیداری داشته باشم و فرصتی باشد در یک داستان دلخواه از زندگی کوتی کوتی هزارپا بنویسم.
چند وقت بعد مربی کانون گفت نامهای داری! نامهای از یکی از انجمنهای نویسندگان که داستان کوتی کوتی من مورد پسندشان واقع شده است و میخواهند این عکس را دیده و داستان دیگری برایشان ارسال کنم؛ اما کودک ۱۰ساله سربههوا فراموش میکند.
این اتفاق برگ مهمی در علاقهی من به خلق محتوا بود و از آن روز من بیشتر تمرکز کردم که چه مینویسم و در تلاش باشم که بیشتر یاد بگیرم؛ اما باز هم امان از بازیگوشیهای کودکانه یک پسر سربههوا.
همه چیز از مهر مادری آغاز شد. مادری که به کودک مدرسه نرفتهی خود این اجازه را میداد که اشعار و داستانهای کودکانه را اجرا کند و حتی اگر کودکش آنها را تغییر میداد بیشتر مورد تشویق واقع میکرد. من به خلق محتوا علاقهمند شدم؛ زیرا که تمام ذهن من و دنیای کودکیم همانها بود و من هر روز بیشتر عاشق تغییر و خلق داستانها میشدم و حالا برای یک جوان چه چیزی خوشحالکنندهتر از رسیدن به رویای بچگیاش است؟
من عاشق خلق محتوا هستم؛ زیرا این کار رویا و تمام زندگی کودکی و نوجوانی من بود و میخواهم آموزش این کار را ببینم که تا از این به بعد بهتر و حرفهایتر به رؤیای بچگی بپردازم رؤیایی که رسیدن آن لذتبخشترین چیز در دنیا برای این جوان خسته است.
تا اینجا آنچه نوشته شده بود پاسخ دلی به این سوال بود که چرا میخواهم خلق محتوا را یاد بگیرم اما در ادامه به پاسخ خودم برای آزمون فصل سیزدهم باشگاه محتوا میپردازم.
برای یک کودک چه چیزی خوشایندتر از صدای مادرش است؟ آیا میتوان نوزادی را تصور کرد که با صدای مادرش آرام نشود و باز هم بهانه بگیرد؟ برای یک نوزاد، مادر یعنی همه چیز و همه چیز برای او یعنی مادر! من نوزاد محتوا هستم. برای من محتوا همه چیز یعنی محتوا و تمام زندگیام بر پایهی این مادر است؛ اما چرا من میخواهم خلق محتوا را یاد بگیرم؟ پاسخ به این پرسش به مهمترین اتفاقهای زندگی من باز میگردد و هریک را مختصر مرور میکنیم.
پسربچهای شیطان که روزی دویست بار از ستون فلزی منزل بالا میرود و تا به سقف میرسد را چه چیزی میتواند آرام کند؟ شاید من نمیدانم؛ اما بانویی متوجه شد پسرکش که از دیوار صاف بالا میرود، زمانی که کتاب برای او میخوانی آرام میشود و غرق در هیجان میشود و آن کودک عاشق این است داستان را روایت کند و حتی داستان دیگری تحویل بدهد.
آن پسربچهی شیطان هنوز زمانی که کتاب و رمان میخواند راوی داستان است و جای نویسنده میاندیشد و همواره در تلاش است محتوای تازه خلق کند و داستان دیگری را بهموازات کتاب پیش ببرد.
آن پسربچه که از دیوار صاف نیز بالا میرفت اگرچه ستون از زندگیاش حذف شده اما هنوز راوی داستانها است و زمانی که یک محتوای متنی خلق میکند انگار که تمام آسمانها را به او دادند و عاشق این است که در این فصل باشگاه محتوا شرکت کند تا بتواند راوی بهتر داستانهایش باشد.
بخش مهم دیگری از زندگی آن کودک که تولید محتوای متنی برای او حکم مادر را داشته است، حضور در کانون پرورش فکری بوده است. کانون پرورش فکری آن شیطانک را سر ذوق میآورد و او را وادار میکرد در تمام زمینههای خلق محتوا سرک بکشد؛ از تمرین قصهگویی تا اجرای کتابهای کودکان، از کارگردانی تئاتر برای سایر کودکان تا داستانسرایی همه را تست میکند؛ اما کودک است و سربههوا فراموش میکند که این علایق قابلسرمایهگذاری است و علاقهاش در خلق انواع محتوا را باید جدی بگیرد.
بعد از محدودیت سنی برای ورود به کانون و پا گذاشتن آن به دبیرستان، پسرک شیطان هنوز درگیر خلق محتواهایی برای خود است که با تمرین «چرا درس نمیخوانیم؟» در درس نگارش سر ذوق میآید که میتواند به معلمش که ادعای شاعری دارد خودش را نشان بدهد تا معلم در خلق محتوای متنی بهتر کمکش کند و پس از چند روز زحمت بدترین حرف دنیا را میشوند که آنچه نوشتی را از کدام مجله کپی کردی؟ مگر نگفتم خودتان بنویسید؟ این ده سزای تقلبت.
صدای شکستن قلب پسرک و تمسخر همکلاسیهایش را همه فهمیدن اما معلم بیذوق نه! همه به او گفتند بیا ما از رویهم نوشتیم و شدیم بیست، تو یک هفته مطالعه کردی و فکر کردی شدی ده! اما پسرک گفت مهم نمره نیست مهم این بود که خودم از متن خودم لذت بردهام
کودک ما درس خواند و خواند؛ ولی دیگر علاقهاش به خلق محتوا را ازدستداده بود و گاهی برای دلش متن و صوتی یادگار به وجود میآورد؛ اما هر بار حس این که متقلب است به سراغش میآمد و از خورشید زندگیاش هر روز بیشتر دور میگشت.
کودک بزرگ شد و دانشگاه رفت شعرهای مختلف میخواند و عاشقیها میکرد تا زمانی که وارد عرصه دیجیتال مارکتینگ شد و شروع کرد دوباره از نو خلق محتوا، این بار فقط محتوای متنی، نمنم بعضی از مقالات شیطانک در صفحهی اول خود را نشان میداد و ذوق پسرک بیشتر باز میگشت.
به پسرک گفتن صدای آزاردهنده نیست میخواهیم پادکست تولید کنیم، همراه ما هستی؟ این جمله برای وروجک دم مسیحایی بود که بر کالبد بیروحش دمیده شده بود و کودک کشته را احیا میکرد؛ اگر چه نتوانستن پروژه را به سرانجام برسانند؛ اما عطش کودک برای یادگیری بهتر خلق محتوا بیشتر شده بود.
وروجک تصمیم گرفته بود که خلق محتوا را آموزش ببیند اما نمیخواست تا دورههای آفلاین بگذارند و هر روز به دنبال دورههای آنلاین بود تا روزی اتفاقی در توییتر، توییتی با هشتک باشگاه محتوا و ویژگیهای آن را میبیند و وروجک سر ذوق میآید و تصمیم میگیرد برای دوره باشگاه محتوا تلاش کند به همین خاطر آن پسرک شیطان این متن را نوشته است.
هرکسی به یک علتی به کار و یک شغلی را آغاز میکند و برای آن شغل ممکن است که آموزشهای را ببیند؛ اما برای وروجک هیچچیزی در دنیا لذتبخشتر از خلق محتوا نیست و به همین خاطر این وروجک میخواهد خلق محتوا را یاد بگیرد. وروجک میخواهد خلق محتوا را یاد بگیرد تا بتواند عاشق بهتری برای معشوق حقیقی خودش باشد.