میدانی؟
دکمه های کیبوردم دوستان من بودند و با انگشتانم صمیمی. آن ها گوش حرف های نگفته و گفته و نشنیده من بودند، آن میشنیدند.
"شنیدن" فعلی که این روزها آن را کم میآورم، سرم را که میچرخانم، آدم ها را که میبینم، دو گوش دو طرف سرشان دارند، دو گوشی که میشنوند، خودم امتحان کردم، اگر صدایشان کنی جواب میدهند، گوش هایشان عیب و ایرادی ندارد، مشکل از جای دیگری است.
مشکل از آن جا شروع شد که من سر چرخاندم و آدم های نزدیکم را دیدم، خوب به آن ها و چشم هایشان نگاه کردم و فهمیدم که آن ها گوش ندارند، هر چند دو تا گوش دو طرف سرشان داشتند، اما من را نمیشنیدند، نمیخواستند بشنوند و یا میشنیدند و نمیفهمیدند!
این شد که با کیبورد صمیمی شدم، با نوشتن و با رقص انگشت های دستم روی کیبورد!
میدانی؟
کیبورد امن و امان است، دلت را نمیشکند، بی احترامی نمیکند و تا خودت روی دکمه ی انتشار کلیک نکنی، کلماتت را به کسی نشان نمیدهد، تو هیچ وقت از کیبورد نمیترسی که قضاوت بدی راجع به تو داشته باشد، بی صدا گوش میدهد و هرزگاهی لبخند میزند.
کیبوردم و کلماتم را دوست دارم، بیشتر از اکثر آدم های اطرافم.