برای رسیدن به موقعیت هارمونی، آیا زمان دست یابی ایران به سلاح های اتمی، فرا نرسیده است؟
نرد سخن: «چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید»
برای رسیدن به موقعیت هارمونی، آیا زمان دست یابی ایران به سلاح های اتمی، فرا نرسیده است؟
کلید واژه ها:
۱)- ریل گذاری مسیر توسعه از حرکت به سمت غرب، ضدیت با شرق. ۲)- سیاست ها و برنامه های اتمی شاه. ۳)- خلاصه ای از تاریخ هسته ای شدن ایران و آغاز بحران اتمی در زمان بعد از انقلاب. ۴)- دروغ های تسلیحاتی غرب در قبال برنامه های اتمی ایران. ۵)- تنهایی استراتژیک ایران. ۶)-جنوب غربی آسیا و بهار عرب. ۷) دموکراسی صادراتی به خاورمیانه. ۸)-نظریه ی رئالیست ها در مورد اتمی شدن ایران. ۹)- روند اتمی شدن کشورهای جهان. ۱۰)- رسیدن به موقعیت هارمونی.
پرونده اتمی ایران را می توان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد. بی شک در هر رشته ی علمی؛ کارشناسانی در رشته های مختلف وجود دارند که می توانند مسائل فنی، حقوقی، ابعاد سیاسی- دیپلماتیک، اقتصادی - تجاری، نظامی و امنیتی و غیره را مورد تحقیق و پژوهش خویش قرار داده و از دریچه ی منافع ملی؛ سود و زیان آن را مورد سنجش قرار دهند، اما پیش از آغاز تحقیقات آن چیزی که مهم است مقابله با تحریف و افشای دروغ هایی است که واقعیت این پرونده را تحت الشعاع تبلیغات رسانه ای قرار داده است! مشکل اصلی اینجاست که تحلیل ها واقعی نبوده و تحت تاثیر تبلیغات، انجام می گیرد!
معقول است که دولتهای خارجی در جهت منافع ملی شان، درباره ی فعالیت های هسته ای ایران، دروغ پردازی کنند و کاملا منطقی است که نظام سیاسی حاکم بر ایران، بخاطر مسائل امنیتی، مجبور باشد که خیلی از مسائل پشت پرده ی این پرونده را مطرح نکند! اما غیراخلاقی است که جناح های سیاسی داخل کشور، از پرونده ی اتمی که با امنیت ملی ایران گره خورده، به عنوان ابزاری برای حذف رقبای شان از صحنه ی سیاسی، سوء استفاده نمایند! این بی اخلاقی در هر دو جناح سیاسی، با ایجاد دو قطبی «میدان و دیپلماسی» بارها تکرار شده است. تداوم این بی اخلاقی را باید در خیانت براندازان در خارج از کشور و عدم توانایی شان برای انجام تغییرات مثبت و تاثیرگذار در داخل ایران نقد کنیم، که برای ساقط کردن نظام سیاسی حاکم بر کشور، بدون هیچ نوع مرزبندی اخلاقی، آویزان دولت های خارجی شده و بی شرمانه با دروغ پردازی می خواهند که تحریم را مشروع (اینجا) و جنگ را بر ایران تحمیل نمایند! (اینجا). برای مقابله با این افسانه پردازی ها مجبوریم به تاریخ مراجعه کنیم تا خارج از فضای ژورنالیستی و نگاه سطحی افراد، اهمیت راهبردی صنعت هسته ای شدن برای آینده ایران را بفهمیم! اما پیش از ورود به تاریخ و ارائه اسناد و مدارک، سوالی مطرح می کنم که می تواند مرزبندی مشخصی در جهت منافع ملی ایران، خارج از جنگ قدرت در بین رقبای سیاسی تعیین کند! عمیقا معتقدم که تا زمانی که پرسش صحیحی مطرح نشود، به پاسخ درستی دست نخواهیم یافت! از این رو سرآغاز بحث را با طرح سوالی مطرح می کنم و آن این است که :
اگر به جای جمهوری اسلامی، یک حکومت ملی و دموکراتیک دیگری ( مثل دولت مصدق)، بر ایران حاکم بود، نگاه غرب در قبال صنعت هسته ای شدن ایران، چه می توانست باشد؟
رویکرد غرب در برابر ملی شدن صنعت نفت را به خاطر داریم و می دانیم که دولت آمریکا با توطئه انگلستان و با خیانت مزدوران داخلی، چگونه با انجام کودتای چکمه، دولت ملی دکتر محمد مصدق را سرنگون کردند، ولی جالب است بدانیم که حتی در قبال حکومت شاه هم که یک حکومت وابسته بود، سیاست غرب، جلوگیری از هسته ای شدن ایران بود! حال تصور کنید که به جای جمهوری اسلامی، یک دولت ملی و دموکراتیک، در جهت حفظ منافع و افزایش امنیت ملی، اراده کند که در مسیرهسته ای شدن گام بردارد! آیا تاریخ دوباره تکرار نخواهد شد؟
طرح این فرضیه از آن جهت مطرح شد تا خواننده گرامی، بدون حب و بغض از شیوه حکمرانی نظام سیاسی حاکم، - که هزاران نقد به عملکرد آن وجود دارد-، با نگاه استراتژیک؛ به مقوله ی برجام و امنیت ملی، نگاه کرده و در چشم انداز بلند مدت به مسئله نگاه کند! بحث بر سر شکل و محتوای نظام سیاسی نیست، بحث بر سر منافع ملی است و هیچ فرق نمی کند که شاه، شیخ، اصلاحطلب، اصول گرا، برانداز بر کشور حاکم باشد! سیاست غرب: عدم توسعه پایدار، تضعیف نهاد دولت ملت در کشورهای جهان سوم و وابستگی آنها به غرب است و این یک اصل بدیهی در سیاست کلان آنهاست و هیچ فرق نمی کند که چه کسی، کدام حزب و جریان سیاسی در غرب، قدرت را در اختیار داشته باشد.
به گواهی تاریخ و به شهادت اسناد، در دوران حکومت پهلوی، ایران در مسیر هسته ای شدن با چالش های زیادی مواجه شد و سیاست غرب جلوگیری از اتمی شدن ایران بود! هر چند که در فضای دو قطبی جنگ سرد، ایران در اردوگاه غرب قرار داشت اما سیاست کلی غرب، جلوگیری از بومی شدن صنعت هسته ای در ایران و ممانعت از دست یابی حکومت شاه به سلاح های غیرمتعارف بود. برای اثبات این دیدگاه به این (سند اینجا) نگاه کنید. اکبر اعتماد، بنیانگذار و اولین رئیس انرژی اتمی ایران ۱۳۵۳-۵۷، پدر اتمی ایران می گوید: «در تمام مدت مذاکره هیچوقت به درک متقابلی نرسیدیم...». هدف از طرح این مسئله این بود که توسعه گرایان که ریل توسعه را در مسیر حرکت به سمت غرب دنبال می کنند، بدانند که موضوع اتمی نشدن ایران، تابع سیاست کلی غرب محسوب شده و هیچ فرق نمی کند که چه نظام سیاسی (پادشاهی یا جمهوری) و یا چه کسی بر ایران حاکم باشد! و برای غرب هیچ تفاوتی بین شاه، مصدق، خاتمی و احمدی نژاد وجود ندارد. این موضوع از آن جهت مطرح شد که توسعه گرایان معتقدند: «اگر ایران در مسیر اهداف غرب حرکت کند، از شرق فاصله بگیرد، نرمش نشان دهد، تنش زدایی و اعتماد سازی کند، قطار توسعه و پیشرفت ایران، با سرعت و شتاب بیشتری و از مسیر بهتری عبور خواهد کرد! چکیده نظر سیاسی آنها این است که: این نظام سیاسی ایران است که با برهم زدن نظم جهانی، تنش آفرینی در منطقه، ایران را از مسیر توسعه بازداشته است!». - تجربه ی تاریخی که بعدا به آن اشاره خواهم کرد، درستی این ادعا را به زیر سوال می برد! - نگاه توسعه گرایان به مولفه ی امنیت، ساده لوحانه تر از نگاه آنها به موضوع اقتصاد است و از نظر آنها امنیت درهمکاری و ضمانت غرب گره خورده است! این نگاه از آن جهت اشتباه است که تفسیر آنها از سیاست های جهانی، در دوران تحولات جنگ سرد خلاصه شده و گزاره هایی که آنها به آن استناد می کنند، به همکاری ایران با غرب در زمان شاه محدود می شود! و یا در مصداق هایی که مثال می زنند، به کشورهای میکروسکپی تازه تاسیسی اشاره می کنند که فرسخ ها با یک کشور مستقل و تمدن سازی چون ایران، فاصله و تفاوت دارد! این دوستان توجه نمی کنند که نیم قرن از دوران حکومت شاه فاصله گرفته و در خلال پنج دهه ی اخیر معادلات جهانی، دستخوش تغییرات مهمی شده است. اگر این گزاره درست بود، نه تنها باید دولت قذافی - پس از تسلیم کردن صنعت هسته ای و موشکی اش - سرنگون نمی شد، بلکه متحدان غرب در خلال بهار عربی، یکی پس از دیگری از قدرت حذف نمی شدند! تجربه ی تاریخی نشان داده است که غرب دوست قابل اعتمادی حتی برای متحدان استراتژیک خود نیست! چه برسد به شرکای تازه از راه رسیده ی اقتصادی اش!. کافیست به سرنوشت شاه، پینوشه، حسنی مبارک وغیره و به تجربه ی سایر کشورها دقت کنیم!
در نقد این رویکرد باید نوشت:
این نگاه حاصل یک تفکر است؛ رویکردی که از غرب گرایی حاصل شده، با شرق ستیزی ارتباط تنگاتنگی داشته و نظم جهانی حاکم را با محوریت غرب پذیرفته و مسیر توسعه کشور را در همراه شدن با غرب دنبال می کند! این رویکرد از دیرباز در ایران وجود داشته؛ در زمان ملی شدن صنعت نفت ایران هم افرادی چون سپهبد رزم آرا معتقد بود: « ملتی که لیاقت لولهنگ سازی ندارد چگونه می تواند صنعت نفت اداره کند؟»، محمد رضا پهلوی با همین رویکرد؛ برنامه های عمرانی کشور را به مرحله ی اجرا در می آورد. نگاه افرادی چون رزم آرا را به آغاز هسته ای شدن، توسعه صنعت موشکی و ارسال ماهواره به فضا توسط ایران تعمیم دهید! آنوقت خواهید دید که با تغییراتی که در جهان صورت گرفته، ایران هم دستخوش تغییرات چشم گیری شده و ایران آن کشور پنجاه سال پیش نیست. اگر این منطق غلط، در مدیریت کشور حاکم می شد، هیچ یک از این کارهای بزرگ و ارزشمندی که حاصل تلاش نخبگان علمی و متخصصان داخلی ایران است، صورت نمی گرفت! در نقد این رویکردی که می گوید: «اگر ایران به اردوگاه غرب بپیوندد، بسیاری از مسائل و مشکلاتش حل خواهد شد و یا همکاری با غرب، به توسعه پایدار ایران منجر خواهد شد!»، باید پرسید: چرا کشورهایی که متحد استراتژیک غرب بوده و حتی عضو ناتو هستند، بدون هیچ نوع تحریم و تهدیدی، با مشکلاتی مشابهه ایران مواجه هستند؟ بحران اقتصادی یونان در دهه گذشته و مشکلات اقتصادی ترکیه، بدون کمترین چالش با غرب، که در حوزه تمدنی ما هستند، چگونه توجیه می شود؟
علیرغم ادعای این دوستان در زمینه توسعه پژوهی، شناخت شان از مشکلات ایران، بدون درک مسائل بومی و فهم تاریخی و مناسبات جهانی، در سطح تحلیل های ژورنالیستی باقی مانده و به روزمره نویسی های تکراری تبدیل شده و هیچ گاه به تحلیل سیستمی ارتقاء نیافته است! به همین خاطر است که بدون تفکیک مسائل در چهار سطح اقتصاد، سیاست، اجتماع و فرهنگ، و با یک نگاه غیرواقعی به مقوله امنیت، نه در سطح نهادی می توانند «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» ارائه دهند و نه در سطح کنش گران می توانند ریشه ی مشکلات داخلی را درک کرده و برای حل مسائل و معضلات کشور، راه حل مشخصی ارائه دهند! به همین خاطر است که هر کجا که با گره ای مواجه می شوند، - مانند دولت روحانی -، همه تخم مرغ ها را در سبد برجام گذاشته و با توجه مضاعف بر عوامل خارجی، و با تاکید روی ظاهر داستان مثلا نقش افراد و یا با برجسته کردن یک رفتار( ظهور ترامپ، آمدن بایدن، رفتن روحانی، نقش رهبران و وزرای خارجه کشورها، تسلط مذاکره کنندگان به زبان انگلیسی؛ مثلا ظریف، روش مذاکره جلیلی، نوشتن شعار بر روی موشک و یا انجام رزمآیش در زمان مذاکره، آمدن ناو آمریکا به منطقه و ...) از گزاره های اثبات ناپذیر و انکار ناپذیر، مغلطه ی اعداد و ارائه آمار اشتباه، استناد کردن به مغلطه ی شیب لغزنده آن هم با قیاس های مع الفارق و انواع مغالطات، (که با استدلال های منطقی می توان همه ی آن را به بوته نقد کشید)، سعی می کنند که یک تحلیل فست فودی از روند رویدادها ارائه داده و سطح تحلیل را با تقلیل گرایی درحد یک نوار تکراری پایین آورده و راه حل عبور از مشکلات را با گفتن یک جمله: «بدیم بره»، به نتیجه برسانند!
آنچه گذشت...
آغاز فعالیت های هسته ای ایران در زمان حکومت محمدرضا شاه پهلوی شروع شد و فارغ از اشتباهاتی که شاه مخلوع ایران در بسیاری از زمینه ها داشت اما در مورد برنامه ی اتمی ایران، نگاه واقع بینانه ای داشت شاه بخوبی دریافته بود که ایران باید به سلاح اتمی مجهز شود! (سند از آرشیو ان. اس ای اینجا)، (متن مصاحبه های شاه در مورد انرژی اتمی (اینجا و اینجا) این مسئله را نباید به بلندپروازی های شخصی شاه تقلیل دهیم! اگر نگاه استراتزیکی به این موضوع داشته باشیم، کاملا به شاه حق می دهیم که به دنبال دست یابی به سلاح اتمی باشد! و در حوزه امنیت ملی و مباحث ژئوپولوتیکی، هیچ فرق نمی کند که چه نظام سیاسی و یا چه کسی بر ایران حاکم باشد، (چه شاه و چه شیخ اینجا، اینجا) چرا که حکومت ها می آیند و می روند، اما ایران به عنوان یک کشور مستقل، باید باقی بماند و این - باید - موضوعی غیرقابل بحث است (اینجا.) فراموش نکنیم که این -باید – تحت تاثیرمولفه ی جغرافیای سیاسی، امنیت و نظریه ی واقع بینانه ی «تنهایی استراتژیک» ایران قرار دارد که اولین بار توسط محی الدین مصباحی (اینجا) مطرح شده است. نظریه ی کاملا معقول که تغییرات زمانی و رویدادهای تاریخی و سیاسی، نمی تواند این اصل انکارناپذیر را دستخوش تغییر قرار دهند و شاه قبل از محی الدین مصباحی، این واقعیت را فهمیده بود! نکته قابل توجه در اینجاست که حتی مخالفان هسته ای شدن ایران دولتهای آمریکا و اسرائیل این اصل بدیهی را فهمیده و پس از درک این واقعیت با این حقیقت مشکل یافتند، ولی متاسفانه بخش بزرگی از تحلیل گران ایرانی، که همیشه دو سه منزل از دیگران عقب هستند، از درک این مسئله ساده عاجزند!
«جورج تنت مدیر سابق سیا به درستی می گوید:« احتمالا هیچ دولتی در ایران، صرف نظر از گرایش های ایدئولوژیکش برنامه ی توسعه سلاح های کشتار جمعی را که تضمین کننده امنیت ایران هستند را رها نمی کند». ایهود باراک نخست وزیر سابق اسرائیل هم در مصاحبه ای اعلام می کند که: « اگر جای ایران بودم بمب اتم می ساختم. خودم را گول نمی زنم که آنها فقط به خاطر اسرائیل این کار را می کنند. آنها تاریخ ۴٠٠٠ساله دارند. به اطرافشان نگاه می کنند می بینند هندی ها، چینی ها، پاکستان، کره شمالی،روسیه... بمب اتم دارند [ و آنها ندارند ]». (فیلم اینجا.)
جان مرشایمر استاد روابط بین الملل دانشگاه شیکاگو: «معلوم است که که اگر ایران جنگ افزار اتمی داشته باشد، منطقه به ثبات و آرامش می رسد و دیگر آمریکا و اسرائیل هم ایران را به حمله نظامی تهدید نمی کنند، اگر صدام و قذافی هم داشتند، آمریکا به عراق و لیبی یورش نمی برد» ( فیلم اینجا) . البته ناگفته نماند که خارج از هیاهوهای رسانه ای که بیشتر در شبکه های اجتماعی بازتاب می یابد، کارشناسان واقع گرای ایرانی، در محیط های دانشگاهی، به اتمی شدن ایران تاکید می کردند، شنیدن این بخش از سخنان دکتر ابومحمد عسگرخانی، که یکی از برجسته ترین نظریه پردازان روابط بین المللی محسوب می شد، بسیار قابل تامل است که متاسفانه این منطق در میان جنجال آفرینی رسانه ای، در زمان امضای برجام، کمتر شنیده شد! (فیلم اینجا ). آن زمان با تبلیغات رسانه ای، افکار عمومی را چنان تحت تاثیر تحلیل های عوام فریبانه قرار داده بودند، (اینجا) که هر فرد و گروهی که کوچکترین مخالفتی با برجام می کرد، ضد غرب شناخته شده و در گروه حامیان حکومت قرار می گرفت! گذشت زمان ثابت کرد که حامیان برجام، مثل همیشه تحلیل های اشتباهی مطرح کردند، (اینجا).
در ادامه ی مقاله به سود و زیان اتمی شدن ایران باز خواهیم گشت اما از آنجا که دیدگاه شاه در مورد اتمی شدن ایران مطرح شد، باید به رویدادهای بعد از انقلاب اسلامی اشاره کنیم تا دقیقا بدانیم که در خلال سالهای گذشته چه افسانه هایی در مورد فعالیت های صلح آمیز ایران مطرح شده است! ناگفته نماند که پرونده ی اتمی ایران فراز و نشیب های زیادی داشته و دیدگاه های مسئولان حکومت، دولت مردان، افکار عمومی جامعه، در زمان های مختلف متفاوت بوده است هدف از نوشتن این توضیحات، جلوگیری از تحریفات تاریخی و افشای دروغ های تسلیحاتی شده ای ست که متاسفانه، در نزد افکار عمومی، بخش بزرگی از این دروغ ها جای واقعیت را گرفته است!
آغاز بحران اتمی ایران بعد از انقلاب:
در سال۲۰۰۱افسران اطلاعاتی آمریکا به سیمور هرش، روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی گفته بودند که مراکز هسته ای ایران در اماکن نظامی قرار دارد. و بعد از طرح این نکته، پرونده ی اتمی ایرانی به موضوع جنجالی تبدیل شد! فراموش نکنیم که در این دوره ی تاریخی و در خلال این افشاگری، عملیات تروریستی یازده سپتامبر صورت گرفته و دکترین بوش و طرح خاورمیانه بزرگ، مطرح شده و آمریکا به افغانستان و سپس به عراق حمله کرد! و دولت بوش به گفته ی ژنرال وسلی کلارک تصمیم گرفته بود که به هفت کشور در عرض پنج سال حمله نظامی کند (اینجا، اینجا) که آخرین کشوری که باید مورد حمله نظامی قرار می گرفت، ایران بود! بوش در ژانویه ۲۰۰۲ ایران را به همراه عراق و کره شمالی در «محور شرارت» قرار داد و منطق دولت بوش این بود: «هر کشوری در هر منطقه از جهان باید همین حالا تصمیم بگیرد که یا با ماست یا علیه ما». ظاهرا ایجاد صلح در خاورمیانه با ابزار جنگ از جانب خدا به او وحی شده بود! (سند جورج بوش یکی از پیامبران خدا اینجا.) در ماه اوت همان سال، علیرضا جعفرزاده (اینجا) سخنگوی شورای ملی مقاومت. (مجاهدین خلق ایران)، در یک کنفرانس خبری ادعا کرد: « ج.ا در نطنز تاسیسات غنی سازی و در اراک راکتور آب سنگین ساخته است». سازمان مجاهدین خلق ایران بارها کنفرانس های پرحاشیه و جنجالی برگزار کرده و به قول خودشان « دست به افشای رژیم آخوندی» زده بودند! نمونه هایی از این افشاگری ها در این ( فیلم اینجا )می توانید مشاهده کنید! بعد از این کنفرانس، پرونده ی اتمی ایران زیر ذره بین آژانس بین المللی انرژی اتمی، با فشار مستقیم دولت آمریکا ( آغاز تحریم ها و تهدیدهای نظامی) و اتحادیه اروپا قرار گرفت که در پشت پرده ی این نمایش نامه نقش دولت اسرائیل کاملا مشخص است. یک تقسیم کاری بین آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان انرژی اتمی و دولت اسرائیل شکل گرفته بود که از یک طرف آمریکا، ایران را «تحریم اقتصادی و تهدید نظامی» می کرد و از سوی دیگر آژانس بین المللی انرژی اتمی، ایران را تشویق به مذاکره و شفاف سازی در مورد فعالیت های اتمی خویش کرده و از سوی دیگر اتحادیه اروپا در نقش یک دلال، سیاست چماق و هویج را در مورد ایران اجرا می کرد، بعدها خود دیپلمات های اروپایی اعلام کردند که «ما به ايران يک جعبه خالی شکلات را داده بوديم؛ کار ديگری هم نميتوانستيم انجام دهيم، چون آمريکايیها به ما اجازه نميدادند» ( ص ۷ اینجا. ) این در حالی است که دولت اسرائیل با لابی قوی که در آمریکا داشت، با ارائه ی اطلاعات جاسوسی و ساختن کمپین های جهانی ( نه به ایران هسته ای اینجا و با حملات سایبری اینجا ) و ترور دانشمندان اتمی، جبهه غرب را بر علیه ایران بسیج می کرد! ایران همیشه اعلام می کرد: « فعالیت های اتمی ایران صلح آمیز است و تسلیحات اتمی هیچ جایگاهی در راهبرد نظامی ایران ندارد». (اوت ۲۰۰۳خاتمی). و این اصل در دولت های (احمدی نژاد، روحانی و رئیسی) با کلید واژه «فعالیت های صلح آمیز اتمی»، بارها تکرار شده و سید علی خامنه ای، با صدور فتوایی ساختن بمب اتمی را حرام اعلام کرده است.( متن فتوا اینجا. ) و سازمان اطلاعاتی آمریکا بارها ادعای ایران را تایید کرده و در این زمینه گزارش نوشته است( اینجا.) در خلال بیش از دو دهه مذاکراتی بین ایران و جهان شکل گرفت که قصد پرداختن به جزئیات آن را ندارم، اما کسانی که از آغاز تحولات پرونده ی اتمی ایران را دنبال کردند، با « اعلامیه سعد آباد و قرارداد پاریس» پیش از امضای برجام آشنا هستند،( گاه شمار مناقشه اتمی ایران اینجا) در یک جمعبندی می توان نوشت: این گفتگوها با فراز و نشیب های بسیار در چند محور مشخص انجام می شد! گفتگو های فنی با آژانس انرژی اتمی (برای اعتماد سازی و شفاف سازی) که این گفتگوها( بعد از افشای جزئیات کمک عبدالقدیرخان به ایران اینجا) در یک پروسه ی مشخصی انجام شد. گفتگوهای دیپلماتیک با کشورهای عضو اتحادیه اروپا (برای کاهش فشار). مذاکره با کشورهای منطقه (برای تنش زدایی و جلوگیری از سیاست ایران هراسی). مذاکره کلان در سطح برجام که به مذاکرات ۵+۱ مشهور است که این مذاکره (برای پایان دادن به یک بحران اتمی) انجام شد و این نشان می دهد که ایران درب گفتگو و مذاکره را چه در زمان خاتمی و چه در زمان احمدی نژاد، همواره باز نگه داشته و تا آنجایی که امکان داشت به وظایف خود در قبال آژانس و دولتهای جهانی عمل کرده تا جایی که محمد البرادعی خود تایید کرد: «وسیع ترین و سرزده ترین بازدید و بررسی یک پرونده هسته ای در کل تاریخ آژانس در مورد ایران صورت گرفته است» و ایران حداقل با چهار گروه از سیاستمداران آمریکا ( از بوش تا اوباما ) مذاکره کرده است اما از سوی دیگر در خلال مذاکراتی که انجام می داد نه تنها، آژانس به وظایف خود در قبال ایران عمل نمی کرد،( نظر اکبر اعتماد فیلم اینجا) بلکه همواره سیاست های تحریم اقتصادی و تهدید نظامی غرب بر علیه ایران به مرحله ی اجرا در می آمد، (یک نمونه اینجا ) حتی خارج از فشار اقتصادی و تهدید نظامی، حملات سایبری و ترور دانشمندان اتمی بر علیه ایران شکل می گرفت!
«سی و یک کشور جهان راکتور اتمی دارند و هشت کشور هم بزودی راکتور اتمی خواهند ساخت!» هیچ کدام از این کشورها بجز ایران تا این حد تحت فشارهای بین المللی قرار نگرفته اند و این استاندارد دوگانه ای که نظم جهانی بر علیه ایران حاکم کرده است در نوع خود کم نظیر و شاید بی نظیر باشد! و تداوم همین فشارها حتی بعد از خروج آمریکا از برجام، درستی نظریه «تنهایی استراتژیک ایران» که پیشتر به آن اشاره کردم، تایید می کند! و بر اساس همین منطق درست است که ایران، فارغ از اینکه چه کسی بر آن حکومت می کند، باید قوی شود!
(در این مقاله اینجا،) دکتر محمد سهیمی که از معدود کارشناسانی است که از لحاظ فنی صلاحیت نظر دادن درباره ی فعالیت های انرژی اتمی در ایران را دارد (سوابق علمی اینجا)، به دروغ ها و اغراق هایی که درباره ی فعالیت های هسته ای ایران گفته شده، اشاره کرده و این دروغ های تسلیحاتی شده را به درستی افشا نموده و دقیقا خاطرنشان کرده است که :
«اول، در ماه مه ۲۰۰۳ دولت آقای خاتمی، که در آن آقای محمد جواد ظريف وزير خارجه کنونی و آقای حسن روحانی نقش عمده ديپلماتيک را داشتند، يک پيشنهاد برای "معامله بزرگ" از طريق سفارت سوئيس در تهران به آمريکا تسليم کردند. بر طبق اين پيشنهاد ايران به آژانس اجازه بازرسی کامل از تمامی نقاط مورد نظر را ميداد، برنامه هسته ای خود را محدود ميکرد، حزب االله لبنان را تبديل به يک سازمان غير نظامی ميکرد، هر صلحی را که فلسطينیها با اسرائيل قبول ميکردند را مورد پذيرش قرار ميداد، و با آمريکا در افغانستان برای شکست کامل طالبان و در عراق برای ثبات آن کشورهمکاری ميکرد. دولت آقای بوش نه تنها پيشنهاد را حتی مطالعه نکرد، بلکه آقای ديک چينی نامه اعتراض به سفير سوئيس در تهران نوشت که چرا اصولا به خود اين اجازه را داده که پيشنهاد ايران را به آمريکا تسليم کند!» ص ۷مقاله. خواندن این مقاله پژوهشی را برای تمامی دوستان عزیزی که در زیر بمباران تبلیغاتی رسانه ای قرار گرفته و خواهان شنیدن یک روایت مستقل، فنی و واقعی از فعالیت های اتمی ایران هستند، پیشنهاد می کنم!. خوشبختانه ترفند اتهام زنی و لیبل زنی براندازان؛ که خواهان خفه کردن صدای میانه رو ها هستند، در مورد دکتر محمد سهیمی، چندان تاثیرگذار نیست وبنا به سوابق علمی و فعالیت های سیاسی، با هیچ چسب و سیریشی؛ نمی توان وی را به مزدوری به جمهوری اسلامی متهم کرد!( سند اینجا.)
هدف از نوشتن نکات بالا و یادآوری تاریخ و تشریح فضای آن دوران برای این است که خواننده عزیز بداند که اردوگاه غرب، از آغاز، نه تنها حق و حقوق ایران - فارغ از اینکه چه نظام سیاسی برآن حاکم است - در مورد دست یابی به انرژی صلح آمیز هسته ای به رسمیت نمی شناخت، ( درست مثل ملی شدن صنعت نفت در زمان دکتر محمد مصدق)، بلکه حتی در قبال همکاری ها و انجام تعهدات ایران، نگاه نابرابر و برتری طلبانه ای داشته و با سیاست تحریم و تهدیدی که در پیش گرفته بود، غرب ناخواسته ایران را از مرحله ی غنی سازی محدود به سمت صنعتی شدن هسته ای سوق داد و این تحولات حاصل فرایندی بود که یک شبه اتفاق نیفتاد، بلکه بعد از حمله آمریکا به افغانستان و اشغال عراق و با آغاز بهار عربی، ضد انقلاب سوریه، ظهور و گسترش تروریسم داعش در منطقه، جنگ عربستان با یمن و ... که با دو کلید واژه ی توسعه موشکی ایران و افزایش نفوذ منطقه ای ایران همراه بود، در خلال حدودا بیست سال گذشته، زنجیره ای از رویدادهایی در منطقه به وقوع پیوست که پای میدان را به عرصه ی دیپلماسی هسته ای ایران کشانده و در زمین واقعی و در میدان، امتیازاتی را برای ایران، رقم زد تا غرب مجبور شد که کمی از رویکرد برتری جویانه خود عقب نشینی کرده و به صورت نسبی در برجام، حقوق ایران را به رسمیت بشناسد! وگرنه بعد از یازده سپتامبر، صدا و منطق نئوکان ها فریاد و نعره ی حمله به ایران بود! (اینجا) و اگر ایران در میدان بازدارندگی ایجاد نمی کرد، این رویا تحقق می یافت! بی شک، اگر ایران امتیازاتی در میدان به دست نمی آورد، دستگاه دیپلماسی، جز بالا بردن دست های خالی و تسلیم شدن در برابر غرب، چیزی برای ارائه نداشت! این آزمون پیشتر در پرونده عراق و لیبی انجام شده بود. هر چند که عمر پایبندی به این تعهد کوتاه بود و بعد پایان ریاست جمهوری اوباما و پس از آغاز دولت ترامپ، آمریکا به صورت یک جانبه از برجام خارج شد! وگرنه هیچ تفاوتی بین وندی شرمن که گفته بود: « فریبکاری بخشی از ژن ایرانیان است »، ( البته با چاشنی ماله کشی رسانه ای که مترجم اشتباه کرده این خبر را بخوانید! اینجا )، و با نگاه ترامپ که می گفت: («ورود ایرانیان به آمریکا ممنوع است اینجا»)، اختلاف عمیقی وجود ندارد! و آن دوازده شرطی که آقای پمپئو در زمان فشار حداکثری ترامپ بر ایران مطرح کرد، (اینجا.) بخش بزرگی از آنها را خود ایران، در زمان دولت خاتمی، تحت عنوان: « یک پیشنهاد برای معامله بزرگ از طریق سفارت سوئیس» به غرب مطرح کرده بود، که این پیشنهاد ایران، باعث خشم آقای دیک چینی شده که چرا اصولا ایران ضعیف به خود این اجازه را داده که بخواهد به آمریکا پیشنهادی ارائه دهد! اما متاسفانه یک منطق غلط و استاندارد دوگانه ای بین توسعه گرایان و غرب پرستان ایرانی وجود دارد که سیاست غرب را در سطح کلان نمی بینند و آن را با بازار میوه فروشی اشتباه گرفته و دست به تفکیک خوب، بد و زشت زده و نمی خواهند بپذیرند که در حوزه ی سیاست های راهبردی، هیچ تفاوتی بین بوش، اوباما، ترامپ و بایدن وجود نداشته و دموکرات ها و جمهوری خواهان، در عرصه ی استراتژیکی و سیاست های بین المللی ، مکمل یکدیگر عمل کرده و هدف نهایی آنها حفظ منافع ملی شان است. در منطق این دوستان، هر وقت غرب اشتباهاتی انجام داده باشد، آن را به گردن تندروهایی چون بوش و ترامپ می اندازند و خطاهای اوباما و بایدن را به گردن تندروهای ج.ا. ای کاش این دوستان این واقعیت را می پذیرفتند که غرب برای تحقق اهداف خویش؛ هر وقت که اراده کند، از آسان ترین راه و ساده ترین ابزار که همان هموار کردن جنگ، خشونت و کودتاست، استفاده نموده و هیچ فرق نمی کند که چه کسی و چه حزبی قدرت را دردست داشته باشد! (اینجا و اینجا).
اگر روند پرونده ی اتمی ایران را در سطح جزئیات مورد بررسی قرار دهیم، بجز مواردی که به آن اشاره کردم، برای هر مذاکره ای که پیشتر انجام شده، دروغ پردازی های زیادی صورت گرفته که بررسی تک تک آنها خارج از حوصله ی این مقاله است و باید در جای دیگری به آن پرداخت! اینک پس از تشریح کلیات بحث که لازم بود اسنادی برای ادامه ی بحث ارائه شود، وارد بحث اصلی خویش شده و در نقد دیدگاه توسعه گرایان، انتقادات زیر را مطرح می کنم!
انتقادات به توسعه گرایان:
اولین نقدی که به توسعه گرایان غرب گرا وارد است، این هست که این دوستان نقش امنیت را در توسعه، چندان مورد توجه قرار نمی دهد؟ بی شک سیاست عرصه واقع گرایی است و بدبینی و خوش بینی افراد، چندان در سیاست تاثیر گذار نمی باشد و بی تردید بسیاری از این دوستان به خوبی می دانند که اولین اصل در توسعه، شاخص امنیت است و بدون امنیت، نه تنها دموکراسی، آزادی، حقوق بشر افسانه ای بیش نیست بلکه هیچ سرمایه گذاری خارجی در عرصه ی پیشرفت یک کشورصورت نخواهد پذیرفت.سوالی که باید از طرفداران این جریان پرسیده شود، این است که بدون مولفه ی امنیت، که در ظاهر آنها چندان به آن توجه نمی کند، چگونه می توان در خاورمیانه ای که دچار بحران های امنیتی و درگیر دیکتاتوری های نظامی و استبدادهای دینی، خشونت های مذهبی، فاشیسم ملی، جنگ های فرقه ای، تروریسم و غیره است و دموکراسی در آن حلقه ی گمشده و رویایی دست نیافتنی می باشد، به توسعه دست یافت؟
البته من نگاه و رویکرد این گروه را که الهام گرفته از نظریه ی خشونت پرهیزی نلسون ماندلاست که معتقد بود: « برای کاهش تنش ها باید با دشمن وارد ارتباطات اقتصادی شد تا اختلافات به رقابت و همکاری تبدیل شود » و یا اصل سیاست:« رقابت عین همکاری و همکاری عین رقابت» را متوجه می شوم، اما سوال مشخص از آنها این است که بر اساس کدام تجربه ی تاریخی معتقدند که این نظریه در خاورمیانه ی پرآشوب جواب می دهد؟ آیا جز این است که همین نظریه ای که این افراد تئوریزه می کنند، در دو دهه ی گذشته، در عراق و لیبی به مرحله ی اجرا درآمد و توسعه یافته ترین کشورهای عربی- آفریقایی، درگیر جنگ، اشغالگری، خشونت و تروریسم شدند؟ آیا این سیاستی که آنها توصیه می کند، توسط صدام و قذافی به مرحله ی اجرا درنیامد؟! سرگذشت آن دو و سرنوشت مردم عراق و لیبی به کجا ختم شد؟ و چرا آنها فکر می کنند که فقط باید از زاویه ی سود و زیان اقتصادی، به برجام نگاه کرد!؟
اگر از زاویه ی سود و زیان اقتصادی، موضوع برجام را مورد ملاحظه قرار دهیم و اگر بحث محاسبه گری در میان باشد، به صورت نسبی می توان با دیدگاه این افراد همدلی کرد! به شرطی که ایران در قلب هارتلند واقع نمی شد و کشورهایی که همسایگان ایران هستند، کشورهای اسکاندیناوی می بودند اما وقتی که تجربه ی تاریخی به ما می گوید: که آلترناتیو استبدادهای دینی در خاورمیانه، چیزی جز فاشیسم ملی و فرقه گرایی نیست و بالعکس؛ چگونه می توان به این سادگی چرتکه انداخت و اعلام کرد که( دو هزار میلیارد دلارحاصل تحریم های بیست ساله است؟ اینجا ) و سوالی که باید از تحلیل گر متن مذکور پرسید، این است که مبنای این محاسبه گری دقیق و منابع این اعداد و ارقام، برای فردی که به مراکز دولتی و اسناد داخلی ایران دسترسی ندارد و خیلی از اطلاعات محرمانه می باشد، دقیقا از کجا تعیین شده است؟ به فرض اینکه این اعداد صحییح باشد! سوال دیگر این است که بهای امنیت ملی ایران و قیمت بقای ایرانیان در منطقه ی بحران خیز جنوب غرب آسیا، در قیاس با عدد مذکور؛ چقدر می باشد؟ در مورد اعداد و ارقام فاکتور بالا من اطلاع چندانی ندارم و امیدوارم مدعی پاسخگوی ادعای خویش باشد! و رفرنس گزاره ای را که اعلام کرده است، منتشر نماید! اما با همان روش چرتکه اندازی من به محاسبه ی قیمت امنیت ملی ایران می پردازم تا به توسعه گرایان بگویم که ایران چگونه با کمترین قیمت، بیشترین امنیت را برای شهروندانش در محیط خشونت خیز خاورمیانه، ارائه می دهد! هر چند که عمیقا معتقدم امنیت ملی، نعمتی است بسان سلامتی انسان، که با هیچ قیمتی نمی توان روی آن معامله کرد و عدم امنیت در جامعه شبیه شیوع بیماری عمومی است که وقتی سلامت فرد آسیب ببیند، تازه قدر این نعمت بزرگ فهمیده می شود! موسسه تحقیقات صلح بین المللی صلح استکهلم (اینجا ) هرسال گزارشی از بحران های امنیتی در سطح جهان منتشر کرده و به مسئله امنیت در مناطق مختلف جهان، و با آمار و ارقام به بودجه های نظامی و هزینه های تسلیحاتی کشورها اشاره می کند به نقل از ویژوال کاپیتالیست( اینجا ) آمریکا که همواره صدرنشین این جدول است چهل درصد از هزینه های نظامی جهان را تشکیل می دهد و هزینه های آن در سال ۲۰۲۲ به ۸۷۷ میلیارد دلار رسیده است ۱۰ رتبه برتر نظامی جهان را در این جدول مشاهده کنید اینجا. اینجا ایران نسبت به موقعیت جفرافیایی، مساحت سرزمینی، جمعیت کشورش، خوشبختانه به خاطر تحریم های جهانی که امکان خریدهای تسلیحاتی را نداشت، بر اساس دو مولفه ی مهم تجربه ی جنگ هشت ساله و خودکفایی و بومی سازی صنعت دفاعی، کمترین بودجه نظامی را نسبت به همسایگانش حتی در زمان جنگ با داعش و داستان میدان برجام داشته است اینجا. این در حالیست که در جنگ ترکیبی که با آن مواجه است در سطح کلان حداقل ۱۶ اولویت بندی امنیتی و ابزار تهدید، در برابرش قرار دارد! برخی از تهدیدات را فهرست وار مطرح می کنم: (ایران هراسی، گسترش تروریسم و گروه های تکفیری در منطقه، تغییرات ژئوپلوتیکی و محیط زیستی - خاورمیانه ۵۰ سال بعد اینجا- افزایش رقابت های تسلیحاتی و ائتلاف های نظامی، عدم تنش زدایی، اختلافات مرزی، رفتار بی ثبات کشورهای همسایه، بحران های قومی، بحران های مذهبی، تحریم های اقتصادی، و غیره). نکته مهمی که نباید فراموش کنیم این است که این بحران ها دائمی است، در گذشته بوده و در آینده هم وجود خواهد داشت، ( ایران از زمان قاجار تا انقلاب بهمن ۵۷، حداقل پنج بار بخش هایی از اراضی خویش را در قراردادهای استعماری تسلیم، - و با اعلام بی طرفی در دو جنگ جهانی، بیشترین هزینه را پرداخته، در جنگ جهانی اول با قحطی بزرگ و در جنگ جهانی دوم با اشغال سرزمینی - و در جنگ ۸ ساله هم هزینه های سنگینی پرداخته)، اینک سوالی که نباید با بی تفاوتی از کنارش عبور کرد این است که با وجود مخاطرات دائمی که بقای تمدنی ایران را همواره تهدید می کند، آیا مجهز شدن ایران به سلاح های اتمی در جهت بازدارندگی نظامی و کاهش تهدیدها، یک سیاست عقلانی نیست؟ و اگر ایران با مجهز شدن به سلاح های هسته ای و با رفع نسبی تهدیدات منطقه ای، اگر در مسیر توسعه گام بردارد، سرعت پیشرفت ایران، شتاب بیشتری پیدا نمی کند؟ بی شک اگر ایران در اسکاندیناوی بود، عقل سلیم حکم می کرد که به دنبال دستیابی به سلاح های اتمی نباشد، اما اینک که در جنوب غربی آسیا قرار گرفته است، آیا این بی خردی نیست که با رسیدن به مرحله ی صنعت هسته ای، خود را از داشتن بمب اتمی محروم کند؟! بحث ساده است آنانی که موضوع را پیچیده می کنند، نشان می دهند که اصلا صورت مسئله را نفهمیدند! به همین خاطر نه تنها خود گیج شده اند، بلکه مخاطبان خویش را به عدم فهم مسئله سوق داده و عمدا یا سهوا، دست روی نیازهای غریزی و بیولوژیکی مردم گذاشته و اعلام می کنند که دلیل کوچک و کمرنگ شدن سفره، افزایش قیمت هزینه های زندگی با بالا رفتن قیمت دلار و طلا، کاهش سطح و کیفیت زندگی، بی ارزش شدن پاسپورت شما و غیره، به خاطر هزینه هایی است که در خلال ۲۰ سال گذشته در بخش انرژی اتمی پرداخت کردیم و حال که دو هزار میلیارد دلار هزینه تحریم ها را پرداختیم، باید با تسلیم شدن «بدیم بره»، تا با اعتمادسازی بتوانیم بخشی از مشکلات خود را در عرصه ی منطقه ای و جهانی، حل کرده و با سیاست تنش زدایی با دنیا، به عنوان یک بازیگر نرمال در سطح جهانی، بتوانیم در این نظم بین المللی، نسبت به استعداد و پتانسیل خود نقش آفرینی کنیم! در مقابل این منطق سوال این است: به قول شما، ما که بیشترین هزینه را پرداخته و نه تنها از مشوق های اقتصادی برجام ( هویج) بهره ای نبردیم، بلکه تا آنجایی که امکان داشت با تهدید و تحریم، با (چماق) برجام مورد لطف و عنایت جهانی قرار گرفتیم، پیشتر هم تا آنجایی که امکان داشت در جهت کاهش تنش ها با دنیا خواهان همکاری شدیم، ( از سیاست تنش زدایی خاتمی که در مقابل محور شرارت بوش قرار گرفته تا گفتگوهای برجامی که با پاره کردن برجام و ترور قاسم سلیمانی پایان یافته است)، حال که به مرحله ی صنعتی شدن هسته ای، یعنی به مرحله ی بدون بازگشت رسیده ایم، آیا عقلانی است آنچه را که پیشتر آزموده و از آن آموخته ایم، آن را دوباره مورد آزمون قرار دهیم؟ آیا آزموده را آزمودن خطا نیست؟ و اگر بدهیم برود، به سرنوشت عراق و لیبی، تبدیل نخواهیم شد؟ اصولا اگر به عنوان یک بازیگر نرمال و با دستان خالی در عرصه ی نظم جهانی وارد صحنه شویم، در این صحنه ی پرآشوب بین الملل، کسی ما را مورد پذیرش قرار خواهد داد؟ حد یقف این واگذاری در چند برجام به پایان رسیده و تا کجا باید «بدهیم برود» تا در عرصه ی نظم بین الملل، به عنوان یک بازیگر نرمال مورد پذیرش قرار بگیریم؟ متاسفانه، آن چیزی که این دوستان مورد عنایت خویش قرار نمی دهد، دیدن تصویر بزرگ می باشد، گویی این عزیزان تفاوت «اکنون و امروز» را در عرصه ی تاریخ نمی دانند یا مورد توجه قرار نمی دهد! و این بزرگترین عیب تحلیل گران سیاسی، لیبرالها و توسعه گرایان ایرانی است که با نگاه ژورنالیستی و منطق تاجری، تحولات ایران را روزانه رصد کرده و به همین خاطر چشم انداز آینده را دقیق نمی توانند تفسیر کنند! اگر این عزیزان نگاه استراتژیکی به مقوله ی برجام داشتند، و نیم نگاهی به مسائل ژئوپولوتیک منطقه ی جنوب غربی آسیا داشتند، بی شک باید به تفاوت « اکنون و امروز » توجه می کردند! که اگر این اتفاق می افتاد، هیچ وقت نگاه تک بعدی به مقوله ی برجام نداشتند! تو گویی که این سروران یک اپیزود از یک فیلم را می بینند و با تماشای یک پلان می خواهند یک سریال را تعریف کنند! این رویکرد شاید در شبکه های اجتماعی، مورد استقبال کاربران قرار گیرد، اما در دنیای سیاست بدترین نوع نگاهی است که می توان از تحلیل یک رویداد سیاسی داشت! من این منطق دو هزار میلیارد دلار در بیست سال اخیر را بدون ارائه منبع، قبول می کنم اما یک سوال ساده می پرسم که قیمت خون بهای ۸۵ میلیون ایرانی، چقدر است؟ با اسنادی که پیشتر ارائه کردم و بر اساس خاطرات آقای بوش (اینجا)، قرار بود به ایران حمله نظامی شود! این تهاجم پیش از آغاز تحریم های فلج کننده ای بود که در دوران اوباما وضع، در دولت ترامپ به اوج خود رسید و در زمان دولت بایدن ادامه داشته، سوالی که مطرح می شود این است: اگر حمله ای به ایران صورت می گرفت و زیر ساخت های ایران نابود می شد! آن عدد مذکور که مورد ادعای این دوستان است در مقابل حجم خرابی و ویرانی که حاصل می شد، چه مقدار بی ارزش بود؟ هزینه های بازسازی ویرانه خانه هایی چون افغانستان، عراق، لیبی، سوریه چقدر شده و بعد از گذشت بیست سال از آغاز اشغال این کشورها، چقدر از ویرانی هایی که انجام شده، مورد بازسازی قرار گرفته است؟ هزینه بازسازی عراق بعد از جنگ با داعش( اینجا).( ناگفته نماند که در زمان حمله بوش به عراق، ناتو یک تپه ی سالم در آنجا باقی نگذاشته بود! این در حالی است که بوش ادعا کرده بود :«عراق مشعل دموکراسی در خاورمیانه خواهد شد!»، طنز تلخ داستان اینجاست که عراق بعد از صدام، همان عراق دموکراتیک شده، این مشعل فروزان دموکراسی در خاورمیانه، برق خود را از ایران تامین می کند! هزینه بازسازی سوریه (اینجا)، هزینه بازسازی لیبی (اینجا).هزینه جنگ ایران و عراق (اینجا).
تصور کنید، اگر ایران در زمان محمد رضا شاه به سلاح اتمی دست می یافت چه اتفاقاتی می افتاد؟! (فرض محال که محال نیست!)، بی شک تاریخ را با اگر و مگر نمی نویسند، ولی از آنجایی که دوستان در تحلیل هایشان از «اگر و مگر» بیشتر استفاده می کنند ما هم با «اگر» آنها این پیش فرض را مطرح می کنیم باید توجه کرد؛ که اگر ایران در زمان شاه به بمب اتمی مجهز می شد! صدام هیچ وقت به خود این اجازه را نمی داد که حتی بعد از سقوط حکومت پهلوی به ایران حمله ی نظامی کند و ما شاهد جنگ هشت ساله و تحمیل تلفات انسانی و هزینه های اقتصادی نمی شدیم! چه بسا که بعد از سقوط شاه، اگر جمهوری اسلامی روی کار می آمد! نظام سیاسی حاکم، با کوچکترین تهدید خارجی، عرصه را در داخل تنگ تر نکرده و شاهد انحصار قدرت از جانب گروهی تندرو قرار نمی گرفتیم! همه می دانیم که هر وقت که فشارهای خارجی بر جمهوری اسلامی، بیشتر می شود، دست نیروهای امنیتی در سرکوب در داخل بازتر شده و ابعاد فشار بر نیروهای سیاسی و فعالان مدنی افزایش می یابد! بنا بر اساس نظریه «تنهایی استراتژیک»، به گمان من یکی از دلایلی که ایران باید به سلاح اتمی دست یابد، بخاطر رفع تهدیدهای خارجی و افزایش آزادی های داخلی است! اما سوالی که مطرح می شود این است که آیا غرب اجازه خواهد داد که ایران به سلاح اتمی دست یابد؟ با قاطعیت می توان گفت: بی شک نه. و سوال دیگر اینکه اگر ایران اراده کند، می تواند به سلاح اتمی دست یابد؟ پاسخ حتما آری است! ایران از مرحله غنی سازی به مرحله ی صنعت هسته ای رسیده و دانش اتمی به یک دانش بومی رسیده است. بی شک غرب در مقابل موشکی شدن، داشتن نیروهای نیابتی در منطقه در جهت افزایش قدرت بازدارندگی، افزایش قدرت نظامی ایران، ارسال ماهواره به فضا، با اتمی شدن و با همه چیز ایران مخالف بود! ولی ایران برخلاف میل غرب، اراده کرد که خواسته ی خود را برخواست غرب تحمیل کند! حال غرب، بدش بیاید، خوشش نیاید، نالان و ناراحت شود، ایران با رسیدن به مرحله ی صنعت هسته ای، از لحاظ فنی می تواند بمب اتمی خویش را برخلاف میل غرب آزمایش کرده و بار دیگر اراده ی خود را بر خواست غرب تحمیل کند! آزمایش بمب اتمی ایران، کاری دشوارتر از جلوگیری از فروپاشی سوریه، نبوده نیست و نخواهد بود! فراموش نکنیم که غرب اراده کرده بود که به هر قیمتی که شده، دولت اسد را ساقط کند و ایران عزم خویش را جزم نکرده بود که مانع فروپاشی کشور سوریه شود؟ بر اساس یارگیری های منطقه ای و ائتلاف های جهانی، صورت حساب ها و هزینه های پرداخت شده، در پایان داستان، اراده ی کدام یک بر آن دیگری غلبه کرد؟!
یکی دیگر از نقدهایی که بر توسعه گرایان لیبرال وارد است این ست که آنها فکر می کنند که زمین و زمان زیر پر عقاب غرب است و هر چه غرب بخواهد می تواند انجام دهد! این تحلیل شاید در سه دهه گذشته واقعی بود اما در خلال سالهای اخیر اتفاقاتی در مناسبات قدرت در سطح جهان به وقوع پیوسته است که خیلی از معادلات را در سطح منطقه و جهان تغییر داده و این دوستان در تحلیل های خویش باید توجه کنند که امروز برخلاف دیروز، غرب به آسانی نمی تواند سیاست های خویش را به کشورهای دیگر دیکته کرده و با کمترین هزینه به بیشترین دستاورد دست یابد! در دوران گذار که نظم کهن در حال فروپاشی و هنوز نظم جدید به صورت کامل شکل نگرفته است! این دوره ی ویژگی های خاص خود را دارد، ایران می تواند از این شکاف استفاده کرده و به سمت ساختن بمب اتمی برود! بیشتر کشورهایی که به سلاح اتمی دست یافتند، از شکاف های جهانی استفاده کرده و ایران هم می تواند از این فرصت استفاده کند!
در جهان انگیزه کشورها برای دست یابی به برنامه های اتمی متفاوت بوده و کشورها به چهار دسته تقسیم می شوند:
۱)- کشورهایی برای دست یابی به برنامه ی هسته ای در دو بخش( نظامی و غیرنظامی) تلاش کردند، اما از آن دست کشیدند: (الجزایر، مصر لیبی، تونس، نیجریه، آرژانتین، برزیل، شیلی، کانادا، مکزیک، آلمان، ایتالیا، هلند، نروژ، کره جنوبی، عراق، سوریه و غیره)، فاکتورهای دخیل در عقب نشینی هسته ای آنها دلایل زیادی داشته، که بیشتر مربوط به تحولات جنگ سرد و رقابت های اتمی، و حاصل یک فرایند تاریخی بوده و عواملی چون: نگرانی های داخلی، خلاء های قانونی، فشارهای احزاب رقیب، فشارهای بین المللی، تحریم ها، رسیدن به صلح با رقبای منطقه ای شان، تغییر نظام های سیاسی، تاثیر از اتفاق هولناک چرنوبیل، فشارهای آمریکا وغیره در کنار گذاشتن برنامه هسته ای شان نقش داشته است.
۲)- کشورهایی که در حال تلاش برای دست یابی به سلاح هسته ای هستند، کشورهایی نظیر:(عربستان، ترکیه، میانمار، ارمنستان) که سه کشور در منطقه ما واقع شده و عربستان و ترکیه، جزء رقبای منطقه ای ایران محسوب می شوند! فراموش نکنیم که ایران بدون هیچ متحد استراتژیکی، در محاصره پان عربیسم، پان ترکیسم و صهیونیسم است! وضعیت دستیابی این کشورها به سلاح اتمی نامشخص است اما انگیزه های آنها کاملا معلوم است! هر دو کشور در ده سال اخیر و بعد از تحولات خونین خاورمیانه، انگیزه دست یابی به دانش اتمی را بدست آوردند! عربستان به بهانه ی ایران هراسی و ترکیه در ظاهر به خاطر پرستیژ بین المللی به دنبال دستیابی به فن آوری اتمی است در زمان ترامپ آمریکا در صدد توسعه ی اتمی عربستان بود اما کنگره آمریکا با آن مخالفت کرده و سعودی ها به سراغ چینی ها رفته هر چند که ابعاد همکاری آنها کاملا ناشناخته است! فاصله گرفتن ترکیه از آمریکا در سالهای اخیر(بعد از بهار عرب) و دخالتهای نظامی ترکیه در منطقه؛ بخصوص در این دوره اخیری که اردوغان به دنبال احیای سیاست های نئوعثمان گرایی است، اگر این فاصله گیری از غرب، سبب شود که ترکیه از زیر حمایت اتمی و موشکی آمریکا خارج شود، ترک ها را به سمت ساختن بمب اتمی با همکاری پاکستان ترغیب خواهد کرد! و این بزرگترین خطر برای آینده ایران است! فراموش نکنیم که ایران و عثمانی، صدها سال با هم جنگیده و احتمال آغاز این جنگ با برهم خوردن توازن قوا، وجود دارد! در چشم انداز پنج دهه آینده که جنگ های منطقه ای در حوزه ی محیط زیست و بحران آب شکل خواهد گرفت، در آن صورت چه باید کرد؟
۳)- کشورهایی که به فناوری تولید بمب اتم دست یافتند ولی از آن دست کشیدند:( آفریقای جنوبی، بلاروس، قزاقستان، اکراین): فراموش نکنیم که آمریکا حامی غیرهسته ای شدن تمامی کشورهای بلوک شرق و نگران ظهورمجدد کمونیسم در این کشورها بود! و به خاطر بیاوریم که در دهه نود میلادی، مرشایمر بعد از خلع سلاح اتمی اکراین، آغاز جنگ بین روسیه و اکراین را پیش بینی کرده بود! مرشایمر همان کسی است که با نگاه واقع گرایانه، در مورد اتمی شدن ایران صحبت کرده است!
۴)- کشورهایی که به بمب اتمی دست یافته و آن را حفظ کردند: (آمریکا، شوروی، چین، انگلستان، فرانسه، کره شمالی، اسرائیل، هند و پاکستان.) موازنه نظامی شرق و غرب، ترس از حمله چین به هند و ترس از حمله هند به پاکستان، هراس از حمله آمریکا به کره شمالی باعث شد که این کشورها سلاح های اتمی خود را نگه داشته و در مقابل دشمنان دیرین خویش بازدارندگی خویش را حفظ کنند! و نکته ی مهم این است که آمریکا اولین کشوری است که بمب اتمی را ساخته و در جنگ جهانی دوم از آن بر علیه ژاپن استفاده کرده است.
اگر به فهرست کشورهای مذکور نگاه کنید، هر کدام از این کشورها، بجز کره شمالی که تاریخ عجیب و داستان غریبی دارد، در ائتلاف های جهانی هستند و متحدان استراتژیکی دارند! ایران وضعیتی به مراتب بحرانی تر از اکثر کشورهای مذکور دارد و بنا به تاریخ کهنی که دارد، بیش از همه این کشورهای نوظهورمورد تاخت و تاز بیگانگان قرار گرفته است! برخلاف تبلیغات ایران هراسانه، در طول دو قرن اخیر نه تنها به هیچ کشوری حمله نکرده، بلکه بارها مورد تهاجم و اشغال نظامی قرار گرفته است! ایران در چهارگوشه ی مرزها با همسایگانش، اختلافات مرزی دارد. با عراق در وضعیت آتش بس است، مشکلات مرزی با پاکستان و افغانستان همواره داشته و هر از گاهی این استخوان لای زخم، با یک تحرک تروریستی، سرباز کرده و خونین می شود! اسرائیل در کردستان عراق و جمهوری آذربایجان، ایستگاه امنیتی داشته و سیاست های پان ترکیستی و پان عربیستی، اردوغان و بن سلمان، با تشدید قوم گرایی، استقلال ایران را به مخاطره می اندازد! منطق رئالیستی حکم می کند برای خروج از انزوای سیاسی از حصار ژئوپولوتیک به سراغ اتمی شدن برود تا بتواند از نقش هارمونی و ایجاد تعادل و توازن، در سیاست های داخلی، منطقه ای و خارجی اش استفاده کند! ایران بنا به موقعیت ژئوپولوتیک، وسعت جغرافیایی، منابع طبیعی، جمعیت فعال و غیره توان تبدیل شدن به یک هارمونی را دارد! توسعه، پیشرفت و رشد اقتصادی ایران زمانی تحقق خواهد یافت که به صورت نسبی بحران امنیت و تهدید خارجی، به پایان رسیده و این تهدیدها زمانی تمام خواهد شد که ایران نه یک گام جلوتر بلکه همگام با رقبا و دشمنانش قرار گیرد! همگام شدن با رقبا و دشمنان به معنای بیمه کردن خویش است! ایران مرکز شرق و دروازه غرب محسوب می شود و تا زمانی که نتواند نقش هارمونی را ایفا کند، در همین وضعیت برزخی، ( تهدید، تحریم، بدون توسعه) قرار خواهد گرفت و تجربه ی گذشته نشان داده است که با اعتمادسازی و تنش زدایی، - که چندان پایدار نیستند - نمی توان به موقعیت هارمونی دست یافت! رسیدن به موقعیت هارمونی: به معنای بیمه کردن ایران با مجهز شدن به سلاح اتمی می باشد! بگذارید یک مثال ساده بزنم تا متوجه منظورم شوید! فرض کنید که بهترین خودرو جهان را دراختیار داشته و با بیش از چهل سال تجربه ی رانندگی، در امن ترین جاده جهان رانندگی می کنید! تنها کاری که انجام ندادید، بیمه کردن خود و ماشین تان بوده است! هرچند داشتن بهترین خودرو، مهارت و تجربه ی بالای شما در رانندگی و سفرتان در جاده ی امن، هر کدام مهم و تاثیرگذار هستند، ولی بیمه نکردن خودرو، تمامی آن سه موضوع دیگر را به زیر سوال برده و نشانه ی عدم عقلانیت شماست! ایران هسته ای؛ منهای بمب اتمی به معنای رانندگی بدون بیمه کردن - آن هم نه در جاده ی امن - بلکه در جاده ناامنی به نام خاورمیانه که هر لحظه امکان تصادف در آن وجود دارد - و ایران هسته ای با بمب اتمی به معنای راننده ای با تجربه که با عقلانیتی که به خرج داده، خودرو خویش را بیمه کرده و فریب کیفیت ماشین، جاده ی امن و غرور تجربه ی بالای خود در رانندگی را نخورده است، هر چند که در هر دو حالت امکان تصاف وجود دارد، اما تصادف با خودرو بیمه شده با تصادف با ماشینی که فاقد بیمه است، دو نتیجه و سرنوشت متفاوت به دنبال خواهد داشت!
ایران بدون بمب اتمی به معنای ایران بدون هارمونی و ایران با بمب اتمی به معنای ایران با هارمونی است. حال زمان انتخاب فرا رسیده است: ایران باید تصمیم گیرد که می خواهد با خودرو فرسوده، بدون بیمه در جاده ی پرخطر و ناامن رانندگی کند و یا یک بار برای همیشه، امنیت خود را بیمه کرده و در مقابل رقبای منطقه ای اش، به مرحله بازدارندگی برسد! فراموش نکنیم، که در کشورهای باثبات سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی می باشد اما در کشورهای جهان سوم و به ویژه ایران، به خاطر تنهایی استراتژیکش، این وضعیت برعکس بوده و بارها سیاست خارجی، نه تنها سیاست داخلی را دستخوش تغییرهای شگرفی قرار داده، بلکه مسیر تاریخ ایران را تغییر داده است! فارغ از بی کفایتی مدیران و اشتباهات گذشته حاکمیت، که هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند، بخش بزرگی از مشکلات ایران، تحت تاثیر عوامل خارجی قرار گرفته است و این عامل تاثیرگذار زمانی کاهش خواهد یافت که ایران بتواند با بمب اتمی، نقش هارمونی را ایفا کند!
کشورهایی که برنامه اتمی خویش را کنار گذاشتند، هزینه ای به اندازه ایران پرداخت نکرده و برخی از آنها در ابتدای راه بودند! عدم ورودشان به باشگاه کشورهای هسته ای، بر اساس منطق هزینه و فایده، برایشان دستاورد اقتصادی به دنبال داشته، آن کشورها در قبال چشم پوشی از برنامه های اتمی، مشوق های اقتصادی دریافت کردند، یا زیر چتر حمایتی یک ابر قدرت جهانی قرار گرفتند اما ایران نه تنها از مزایای این مشوق های اقتصادی برخوردار نشده، بلکه بر اساس هزینه هایی که داده، مورد کم لطفی جهان قرار گرفته تا جایی که حتی در خلال مذاکرات، نه تنها مشوق هایی به او پرداخت نشده بلکه مدام دچار تهدید نظامی و تحریم اقتصادی قرار گرفته است! در چشم انداز یک قرن اخیر، فراموش نکنیم این جاده ناامنی که با خودرو فرسوده، بدون بیمه در آن رانندگی می کنیم را غرب برای ما ساخته است! حال از دو حالت خارج نیست، یا باید ایران به سلاح اتمی دست یابد تا به عنوان یک نیروی جدید، از حصار ژئوپولوتیکی اش خارج شود و یا با تداوم وضعیت موجود در برزخی که در آن زیست می کند، مورد تهدید، تحریم و سوء ظن کشورهای منطقه و جهان قرار گیرد!
اختلافات ایران و آمریکا، تنها در دستیابی به انرژی هسته ای خلاصه نمی شود! ایران در پنج حوزه اصلی با غرب، اختلاف دارد: اتمی، موشکی، نیروی نیابتی منطقه ای، حقوق بشر و مهمتر از همه اسرائیل! اگر از دالان برجام وارد شویم، ایران ناگزیر است که پنج برجام با جهان امضا کند! برجام هایی که معلوم نیست که چه کسی تا چه زمانی پایبند به عهد و پیمانشان باشند!
در مورد حمایت از تروریسم، تعاریف متفاوت و استاندارد دوگانه ای حاکم است و در چشم انداز میان مدت، هیچگاه نمی توان این مسئله پیچیده را در منطقه خاورمیانه حل کرد! حمایت ایران از همپیمانان منطقه ای و نیروهای نیابتی اش، همیشه با حواشی همراه خواهد بود مشکل اصلی اینجاست هرچقدر هم ایران دست به تنش زدایی و اعتماد سازی بزند، اختلافاتش با کشورهای منطقه باز سرجای خود باقی خواهد ماند! بخشی از این مشکلات، تابع تاریخ و جغرافیاست! یک شبه به وجود نیامده و کلید آن هم فقط در دست ایران نیست! شیعیان به عنوان اقلیت در همه کشورهای سنی مذهب پراکنده هستند و همیشه مورد فشار و تبعیض قرار می گیرند، نکته ی مهم اینجاست که در مناطق نفت خیز کشورهای سنی مذهب حضور دارند! به خاطر تبعیض و محرومیت، به هر علت و انگیزه ای که دست به شورش یا اعتراض بزنند، ناخواسته پای ایران به میان خواهد آمد! بدبختی بزرگ اینجاست که راه رسیدن به دموکراسی در خاورمیانه هموار نیست و از مسیر اعتراض مدنی، تغییر قانون، دست یابی به حقوق اجتماعی بر آنها بسته شده است! ایران چه بخواهد و چه نخواهد، مورد سوء ظن همسایگان عرب خویش قرار خواهد گرفت! و این داستان مربوط به وقایع بعد از انقلاب نمی باشد بلکه ریشه های تاریخی آن به معاهده سایکس پیکو برگشته و در دوران شاه هم در مورد شیعیان و کردها، داستان های پرحاشیه ای وجود داشته است. بزرگترین رقیب منطقه ای ایران کشور اسرائیل است که ناتو با تمام توان از آن دفاع می کند! عقل سلیم حکم می کند که ایران در زمینه موشکی وارد هیچ مذاکره ای نشود چون هیچ حکومت عاقلی، نباید نیروی نظامی خویش را تسلیم دشمن کند! ابلهی چون قذافی چنین خطایی انجام داد و مردم لیبی تاوانش را پرداختند! ایران حتی اگر در همه مواضع دست به عادی سازی بزند، باز هم بهانه حقوق بشر در سرجایش باقیست و می دانیم که حقوق بشر مثل تروریسم، یک استاندارد دوگانه ای دارد که به بهانه ی نقض همین مسئله، کشورهای زیادی مورد تهاجم قرار گرفتند!
با همه شرایطی که مطرح شد، ایران ناگزیر است که به سمت سلاح اتمی برود! برای حفظ بازدارندگی اش، یا باید نیروی نظامی اش را تقویت و نیروهای نیابتی اش را حفظ کند تا بتواند در بحران های پیش روی خاورمیانه به بقای خویش ادامه دهد یا هم با ساختن بمب اتمی، کل معادله را تغییر داده، و به عنوان یک نیروی برابر با قدرت های برتر جهانی، مشکلاتش را حل کند! ایران بدون بمب اتمی به موقعیت هارمونی دست نخواهد یافت! مشکلات ایران با جهان زمانی حل خواهد شد که ایران را به عنوان یک کشور تمدنی دیده و با زبان احترام با او وارد مذاکره شوند! نکته ای که کمتر کسی به آن توجه می کند این است که برجام زمانی امضاء شد که هنوز موقعیت ایران در منطقه تثبیت نشده و ایران به تنهایی در حفظ سوریه بود و از دولت بشار اسدی حفاظت می کرد که بجز حومه ی کاخ ریاست جمهوری، نصف پایتختش در اشغال تروریست ها قرار گرفته، و قدرتهای منطقه ای و جهانی، برای حل بحران سوریه، حتی ایران را به مذاکره دعوت نمی کردند! آری فراموش نکنیم برجام در زمانی به مرحله امضاء رسید که یمن در زیر آتش عربستان قرار گرفته و انصارالله یمن به عنوان یک نیروی ضعیف، حتی در معادلات کشور خودش، به عنوان یک عنصر تاثیرگذار به رسمیت شناخته نمی شد! اگر برجام بعد از پیروزی اسد بر تروریست های تکفیری و بعد از آتش بس عربستان با نیروهای حوثی به مرحله امضاء می رسید، معادله تغییرات زیادی می کرد! به هر روی گذشته گذشته است اما آینده در پیش روی ماست از گذشته می توان درس گرفت اما نمی توان به آینده بدون امنیت واقعی امیدوار بود! فقط به این فکر کنید که اگر قرار باشد کره شمالی، چین، روسیه و ایران مورد حمله قرار بگیرند: اولین کشور کدام یک از آنها خواهد بود! جواب این سوال را از زبان خود غربی ها بشنوید، (اینجا). آنها در واقع بینی و بیان حقیقت، صادق تر از لیبرالهای ایرانی بوده و بدون لکنت زبان، حقایق را مطرح می کنند!
پی نوشت:
فارغ از اختلاف نظر و تفاوت دیدگاه های سیاسی که با آقای علیرضا نامور حقیقی دارم، ایشان را فردی فرهیخته و وطن دوست قلمداد می کنم و این تفاوت نظر باعث نمی شود که حتی در مقام نقد مواضع ایشان، اصول ادب و احترام را رعایت نکنم! پیش از نگارش این متن می خواستم، سطح بحث را در حد نقد دیدگاه های ایشان درباره ی برجام تقلیل دهم؛ اما با خود گفتم: که بجز مشاجره ی قلمی که تداوم بحث های ناتمام کلاب هاوسی ست، باید متنی نوشته شود که برای خواننده ی عزیز هم دستاوردی داشته باشد! از این رو به جای اینکه به آواز خوان بپردازم، توجه ام را بیشتر معطوف به آواز کرده و به نقد نظرات و دیدگاه های جریان فکری ایشان پرداختم! از نوشتن یک متن شتابزده پرهیز کرده و راه پژوهش را در پیش گرفتم، تا دستگاه فکری که آقای نامور حقیقی از آن دفاع می کند را مورد نقد خویش قرار دهم!
اما چرا به جای گفتگوی شفاهی، ترجیح می دهم که دیدگاه های خویش را بنویسم؟
فضای پرتنش کلاب هاوس را برای گفتگوهای جدی مفید نمی دانم! گفتگو در فضای آرام؛ نتیجه بخش و انسانها در آرامش می توانند به حقیقت دست یابند! در محیط کلاب هاوسی که فضای استادیومی بر آن حاکم است آن چیزی که ذبح می شود، خود حقیقت است! اگر این گونه نبود، اتاق «ایران من» که آقای نامور یکی از کارشناسان آن محسوب می شود، به یک نوار تکراری تبدیل نمی شد! برای اثبات این حرف کافیست؛ به فایل های ضبط شده ی این اتاق در فواصل زمانی مختلف، در خلال سه سال گذشته، گوش کنید!
در نگارش یک متن، می توان اسناد و مدارک را به صورت کامل ارائه داد، این در حالی است که در گفت و گوهای شفاهی، ارائه ی اسناد، تنها به نقل قول و ارسال منابع غیر معتبر محدود می شود! و شخصا از این بگو مگو های جنجالی و پرحاشیه که هیچ حقیقتی در آن یافت نمی شود، بیزارم. گفت و گو باید نتیجه بخش باشد، اگر این گفت و شنود ها نتیجه بخش بود، در مدت سه سال اخیر، اتاق مذکور به مرحله ی تکرار نمی رسید!
بر خلاف گفت و گوی شفاهی، نگارش ماندگار است و در زمان های مختلف می توان به متن مراجعه کرد، استدلال ها را بازخوانی و منابع را مورد راست آزمایی قرار داد و مکتوبات را با دیگران به اشتراک گذاشت تا نوشته در بوته ی نقد آزاد قرار گیرد! تاثیر این کار از جدال بی حاصل که طرفین برای اثبات خویش به میدان می آیند، بیشتر است.
گفت گو توام با احساسات ست، آنچه که باعث ارزش یک متن می شود، اندیشه ای است که قبل از احساسات بر قلم جاری می شود!
این متن درباره ی پرونده ی اتمی ایران، برجام و امنیت ملی است موضوعی که ظاهرا در حوزه ی تخصصی آقای علیرضا نامور حقیقی می باشد! بی شک هدف از نگارش این متن برای روشنگری و آگاهی رسانی به شهروندانی است که شاید بخشی از مطالبی که در این متن به رشته ی نگارش درآمده را نخوانده و نشنیده اند و یا برخی از اسناد را ندیده اند! متن برجام شفاف و صریح است که به عنوان یک سند بین المللی؛ می توان در جهت حفظ منافع ملی؛ درباره ی آن گفت، نوشت و نقدش کرد! اما متاسفانه تفاسیر متفاوتی از یک متن ثابت وجود دارد! هر فرد، گروه و جناح سیاسی ، تفسیر خاصی از متن برجام را در جهت منافع خود ارائه می دهد ـ درست مشابه همان نگاهی که مدتی است در فضای کلاب هاوس حاکم شده است ـ و همین تفاسیر متفاوت افراد و سوء استفاده های جناحی از برجام بود که پیش از آنکه ترامپ از برجام خارج شود، این قرارداد بین المللی را در سپهر سیاسی داخلی کشور بی اعتبار کرده بود!
من به عنوان یک شهروند ساده و مخالف ج.ا از چارچوب منافع ملی وارد بحث می شوم و هیچ وقت دوست ندارم که خارج از دنیای «سیاست واقعی»، و با نگاه فردی، گروهی و جناحی برجام را بررسی کنم! به همین خاطر مجبورم که گاه به تاریخ مراجعه کرده و تصویر بزرگ از صحنه را ارائه دهم! تصویری که متاسفانه آقای نامور حقیقی چندان به آن توجه نمی کنند و برجام را در حد سود و زیان اقتصادی و از حوزه ی توسعه مورد سنجش قرار می دهند! امیدوارم ایشان هم دیدگاه های خود را به صورت مکتوب ارائه دهند تا خارج از شور و هیجان و احساسات، منتقدان دیدگاه های دو طرف را مورد ارزیابی قرار دهند!