مارلیک
مارلیک
خواندن ۹ دقیقه·۱ سال پیش

احسان طبری، درخت پربار اندیشه

احسان طبری
احسان طبری

وقتی پس از یک عمر مبارزه برای رسیدن به آزادی و تحقق عدالت، در «خانه های امن وزارت اطلاعات»فوت کرد، هوشنگ ابتهاج مرثیه ای سرود که سوگ نامه اش سراسر درد بود و رنج؛ آه بود و حسرت... در زمان سرایش شعر، مرثیه چاپ نشد ولی متن تایپ شده، در بین دوستان و رفقای حزبی، دست به دست می گشت! برخی قسمتی از این سوگ نامه را به عنوان مناجات منتشر کردند، در حالی که نمی دانستند که این همه اشک و آه ابتهاج برای رفیق عزیز و استاد دربندش، احسان طبری است ظاهرا از زندان آزاد شده بود، اما در زندان خانگی، اسیر زندانبان بود!

«آن همه فریاد آزادی زدید

فرصتی افتاد و زندانبان شدید

آن که او امروز در بند شماست

در غم فردای فرزند شماست»

احسان طبری، تئوریسن حزب توده ایران، معلم چند نسل از روشنفکران ایرانی است؛ که اگر بخواهم درباره ی ارتباط و تاثیر ایشان به روی مهمترین نویسندگان، خاطراتش با بزرگترین شاعران معاصر و گفتوگوهایش با برجسته ترین اساتید ایران، نکاتی بنویسم شاید این رشته توییت به یک کتاب تبدیل شود! نه فضای محدود توییتر این اجازه را می دهد و نه در حوصله کاربران اینجاست که به خواندن دو سه خط جملات کوتاه عادت کرده اند، بگذریم! مقام علمی طبری بزرگتر از آن ست که بخواهم درباره ی آن اغراق کنم فقط کافی است بروید در مورد این نابغه ی ایرانی کمی تحقیق کنید! ردپای او را در آثار بسیاری از شاعران و نویسندگان از دهه ۲۰ تا دهه ۶۰ خواهید یافت از نیما یوشیج، که نخستین بار با نوشتن نقد و تجلیل از شعر نیما او اهمیت شعر نیمایی را به محافل روشنفکری معرفی کرد تا هوشنگ ابتهاج که در سوگش مرثیه سرود، از صادق هدایت که هرچند عضو حزب توده نبود اما زمانی تحت تاثیر اندیشه های حزب قرار گرفته بود تا ساعدی، کسرایی، شاملو و همه ی فعالان ادبی، هنری، فرهنگی،اجتماعی و سیاسی ایران که در نیم قرن اخیر در حوزه فرهنگ، جامعه و سیاست فعالیت می کردند! جالب است بدانید که واژه ی روشنفکر را که قدما در دوره ی مشروطه معرب آن را به کار برده و از واژه ی غریب منورالفکر استفاده می کردند و لیبرال ها که به خاطر فقر زبان با وام گیری از زبان فرانسه و انگلیسی اصطلاح عجیب انتلکتوئل را به کار می برند، احسان طبری این واژه را به زبان فارسی وارد کرد و اگر بگوییم که مبدع واژه روشنفکر خود معلم همه ی روشنفکران ایرانی است، سخنی به گزافه نگفته ایم! چه موافقان و چه مخالفان و حتی دشمنانش به نوعی، تحت تاثیر افکار و اندیشه های او قرار گرفته بودند! در زیر فقط دو خاطره را نقل می کنم تا بدانید که تاثیر احسان طبری در فضای روشنفکری ایران از دهه ۲۰ تا ۶۰ چگونه بوده است!

امیر حسین آریان پور یکی از اولین و برجسته ترین اساتید جامعه شناسی ایران، (پسر خاله سهراب سپهری) در مورد اولین دیدارش با احسان طبری می گوید:

«ناگاه جوانی بلندبالا و خوش‌سیما از راه رسید و به گروه کوچک ما پیوست. او پس از شنیدن واگویه‌های ایده‌آلیستی‌ام، رشته‌ی گفتار را به‌دست گرفت و تنها دَه دقیقه به نقد و سنجش این ایدئولوژی پرداخت و همین! در فرجام گفته‌های او اما اندیشه‌ام دستخوش دگردیسی ژرف و باورنکردنی شده بود. من دیگر آن ایده‌آلیست دو آتشه‌ی ده دقیقه‌ی پیش نبودم که ماتریالیستی واقع‌اندیش شده بودم! آن جوانِ شگرف‌گویِ نکته‌سنجِ دگرگون‌گرِ بلندبالا کسی نبود جز احسان طبری!»

احمد شاملو درباره ی احسان طبری نوشته است که :

نخستین بار که احسان طبری را دیدم. در کمیته ولایتی حزب توده ی بابل بود...تفریبا همه ما دانش اموزان دبیرستان شاهپور. پس از پایان کار مدرسه به حزب می رفتیم که جلسات کتاب خوانی و بحث و سخنرانی بود و باید نوشت که کلاسهای مفید و اموزنده ای بود وبسا چیزهاکه ازاین جلسات اموختیم. در یکی از همین جلسات بود که احسان طبری را دیدم...

جوانی بلند بالا. خوش رو وخوش بیان و جذاب..... سخنوری شیرین گفتارکه شنونده را تسخیر می کرد. قرار بود روزنامه صفا به عنوان ارگان حزب توده ی مازندران وزیر نظر احسان انتشار یابد....

احسان به چند تنی از ما تکلیف نوشتن مطالبی برای روزنامه کرد.

اولین مقاله ای که نوشتم با استفاده از شعر"نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی..." بود...

احسان مقاله را که خواند با صراحتی تمام گفت:

چه شعر قشنگی را انتخاب کردی ولی چه بسیار پرت و نا مربوط. مطلب را پروراندی...

دمق شدم و صدایم در نیامد که گفت :

- حالا لازم نیست که بلافاصله روترش کنی. باید یاد بگیری که عیب کارت را بنماید... و انگاه با حوصله ی یک معلم دلسوز به راهنمایی پرداخت و ان مقاله را چنان که می خواست پرورانید و به چاپ سپرد واز ان پس همیشه و در هر شرایطی معلم و راهنما و راهگشای من بود

طبری در ۱۹ بهمن ۱۲۹۵ در ساری به دنیا آمد و پس از یک عمر تحصیل و مبارزه، که حدودا ده سال آن در زندان و ۳۱ سال آن در تبعید بود، در ۹ اردیبهشت ۱۳۶۸ در تهران درگذشت! جوان ترین عضو گروه ۵۳ نفر بود، در سال ۱۳۱۶ به خاطر ارتباط با تقی ارانی دستگیر و تا فرار رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ در زندان بود. بعد از ترور نافرجام شاه در سال ۱۳۲۷، و با غیر قانونی اعلام شدن فعالیت های حزب توده، در دادگاه غیابی به اعدام محکوم شد و تا سال ۱۳۵۸، در تبعید اجباری بود! دورانی که به بالاترین مقام های علمی و فلسفی در دنیا دست یافت با ده زبان دنیا آشنایی و به پنج زبان زنده تسلط کامل داشت هیچگاه دوست نداشت خاطراتش را به یاد بیاورد یا در مورد آن دوران چیزی بگوید! این را به نقل از کسانی می نویسم که در آن روزها به دیدارش رفته و با او ملاقات داشتند...همسرش آذر بی نیاز دختر دختر عبدالرزاق بی نیاز بود که پدرش به خاطر بیماری سل در ۴۰ سالگی درگذشت و بعد از مرگ او، فرزندانش تحت سرپرستی نیما یوشیج قرار گرفتند، از این رو آشنایی و رابطه ی عمیق احسان طبری با نیما یوشیج، بسیار قدیمی تر و عمیق تر از محافل ادبی آن دوران است و بیشتر شبیه به یک رابطه خانوادگی است! که وقتی به تبعید اجباری رفت، نیما برایش شعری سرود و نامه ها و نوشته هایی از آن دوران به یادگار مانده است. در دوران سخت تبعید تنها کسی که همیشه در کنار او بود، آذر بود، یازده ماه قبل از درگذشت احسان، همسرش به خاطر شرایط سخت و فشارهایی که بر او و خانواده وارد شده بود، فوت کرد. بی شک زندانی و شکنجه شدن احسان طبری، آن هم در آن سن و سال که درگیر بیماری شده بود، در خاموش شدن شمع زندگی همسرش نقش داشت! آنهایی که دو سه پیرهن بیشتر پاره کرده و خاطرات سالهای اول انقلاب را به خاطر دارند، می دانند که ج.ا چگونه پایه های قدرت خود را با سرکوب و حذف احزاب و سازمانهای سیاسی، تثبیت کرد! فضای جنگ، آغاز نبرد مسلحانه از جانب مجاهدین در ۳۰ خرداد ۶۰؛ این بهانه را بدست ج.ا داد که پس از قلع و قمع مجاهدین به سراغ سایر احزاب و سازمان های سیاسی برود، یورش اول به حزب توده در سال ۶۱ آغاز و تا تداوم یورش ها تا سال ۶۲ ادامه داشت اما پیش از این سرکوب ها در فضای نیم باز سیاسی، احسان طبری به عنوان تئوریسن حزب توده، در مناظرات ایدئولوژیک، در دو سه برنامه تلویزیونی،حضور داشت که در طرف مقابل، مصباح یزدی و عبدالکریم سروش، قرار گرفته بودند! کسانی که فیلم مناظرات را ببینند، فارغ از اینکه در فضای نیمه آزاد، با اینکه رقبا قدرت و منبر را اختیار داشتند و بعدها از آن تریبون فیلم اعترافات اجباری رهبران حزب توده و احسان طبری را پخش کردند، اما کاملا مشهود است که چه کسی حرفی برای گفتن و منطقی برای استدلال کردن دارد، کافیست به ادب، متانت و شخصیت احسان طبری در آن جلسات دقت کنید، حال بماند که تسلط طبری در بحث آنقدر زیاد بود که فارغ از محتوا، حتی در شکل غلط های فیلسوف اسلام شناس تازه روشنفکر شده، (سروش) را به او یادآوری می کرد! در یکی از مناظره ها، سروش آیه ای از قرآن را نقل کرد که بعد وقتی نوبت به طبری رسید به او یادآوری کرد که آیه ای که خواندید، انتهایش به جای المؤمنین با المؤمنون تمام می شود! و مصباح یزدی که مغلطه های سروش را با سفسطه های آخوندی اش کامل می کرد، گفت: متاسفانه فرمایش جناب طبری درست است! این نکته را نوشتم تا بدانید که تسلط احسان طبری علاوه بر فلسفه و مارکسیسم که خودش جز دانشمندان علوم آکادمی شوروی و استاد برجسته فلسفه در دانشگاه آلمان بود، به زبان عربی و مباحث دینی تا چه اندازه بود! حال بماند که بسیاری از آثار ادبی و ترجمه های داستانی که در ایران صورت گرفته، با توصیه و راهنمایی ایشان بوده است. بسیاری از داستان های همینگوی، جان اشتاین بک، ترجمه های درخشان به آذین، نجف دریابندری، محمد قاضی از ادبیات جهان با توصیه او صورت گرفته بود! بعد از یورش دوم به حزب و دستگیری رهبران حزب توده، احسان طبری هم دستگیر و تحت فشار و شکنجه قرار گرفت؛ یکی از بازجویان او حسین شریعتمداری بود که سابقه معلوم الحال او بر همه معلوم است! طبری به خاطر کهولت سن مجبور به اعتراف شد، نه تنها او را مجبور به اعترافات ساختگی کردند، بلکه به خاطر بیماری که داشت او را مجبور به نوشتن کتاب کژراهه کردند، در همان سطور اول کتاب و در مقدمه، طبری آب پاکی را به روی ج.ا ریخته و صراحتا نوشته که «اکنون که با راهنمایی بازجوی عزیزم، به دین اسلام گرویدم»؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! یک خاطره از عبدالکریم سروش که چند سال پیش منتشر شد، نشان می دهد که طبری مجبور به نوشتن این کتاب کذایی برای رها شدن از فشارها و شکنجه ها شده بود

سروش می گوید: "پس از خاتمه‌ی آن مناظرات [در سال ۱۳۶۰]، یک بار دیگر احسان طبری را دیدم و آن شبی از شب‌های ماه رمضان -سال۶۳؟- بود که وی را از زندان به خانه مرحوم محّمدتقی جعفری آوردند و مرا هم بدان مجلس فراخواندند. حال و روز خوشی نداشت و دهان و فک‌اش گویا شکسته یا کج شده بود. جعفری می‌خواست‌با وی محاجه کند، اما من مطلقا خوش نداشتم که با اسیری در بحث شوم، و نشدم. یک‌بار که آقای جعفری سخنی در نقد شوروی (سابق) گفت، احسان تکانی خورد و دفاعی غیورانه کرد."

نامه ی منتشر شده از دستخط احسان طبری هم نشان می دهد که وضعیت روحی و جسمی او در زندان چگونه بوده است که در زیر دستخط ایشان را که به صورت غیرمستقیم از سروش می خواهد راهی برای نجات او پیدا کند، منتشر می کنم اما چه زیبا سرود ابتهاج در انتهای آن سوگ نامه ای که در رسای طبری نوشته بود:

توبه کردی زآنچه گفتی ای حکیم

این حدیثی دردناک است از قدیم

توبه کردی گر چه می دانی یقین

گفته و ناگفته می گردد زمین

تائبی گر ز آن که جامی زد به سنگ

توبه فرما را فزون تر باد ننگ

این بود سایه ای از درخت پربار زندگی فیلسوفی که به قول مرتضی راوندی، نویسنده تاریخ اجتماعی ایران، یکی از قله های معرفت در تاریخ معاصر ایران است.

‏پایان.

احمد شاملوابتهاجروشنفکران
با انسانهای میانمایه هیچ دوستی ندارم، خصم فرومایگان ام. اگر کل جهان نابود شود، اگر تنهای تنها شوم، اگر هزار بار بمیرم و زنده شوم، باز هم لحظه ای به ابتذال باج نخواهم داد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید