بر خلاف جبهه پراکنده اصلاحات که با شعار محوری «برای ایران»، در حال منسجم شدن حول آقای پزشکیان هستند، اصول گرایان با اتحاد ظاهری که با هم دارند، دارای تضادها و شکاف های بسیاری می باشند که این اختلافات پیشتر در پشت صحنه قدرت شکل گرفته و اینک در مناظرات انتخاباتی در حال ظاهر شدن است. اگر شورای نگهبان بجز پزشکیان چند کاندید دیگر را تایید صلاحیت می کرد، پراکندگی جبهه اصلاحات عمیق تر می شد و از خوش شانسی اصلاح طلبان است که می توانند حول محور یک نفر متحد شوند! البته این اتحاد بیشتر ائتلاف است برای تثبیت مقام و افزایش قدرت خود. نتیجه این ائتلاف، بعد از انتخاب شدن احتمالی پزشکیان، در میان مدت، به افزایش شکاف های داخلی شان منجر خواهد شد. چرا که برخلاف انتظارات آنها پزشکیان مجبور است که نقش دولت میانجی را ایفا کرده و بین ارکان قدرت بالانس ایجاد نماید! هر چند آنها تجربه انتخابات های پیشین، بخصوص سال 84 را دارند؛ که از دل رقابت های داخلی اصلاح طلبان، احمدی نژاد در دور دوم به پیروزی رسید! اما فراموش نکنیم که به قول سرکنسول انگلیس در اصفهان در زمان قاجار، «دو ایرانی سر گرفتن پول شان از نفر سوم با هم نمی توانند متحد شوند» سیاست عرصه جنگ واقعی است و عبرت از تاریخ، درسی است که هیچ وقت در هیچ دانشگاهی، پاس نمی شود!
در یادداشت قبلی در مورد تضاد های اصلاح طلبان توضیحات کوتاهی دادم در این بخش ترجیح می دهم که در مورد اردوگاه اصول گرایی به صورت خلاصه بنویسم.
اصول گرایان در چهار حوزه اقتصاد، سیاست، جامعه و فرهنگ با هم در دو سطح نهادی و کنش گران اختلاف دارند. نباید تفاوت نسلی و مسئله زنان را نادیده گرفت! با گذشت 45 سال از انقلاب، نظام سیاسی دچار ضعف گفتمان ایدئولوژیک شده که در رویدادهای انقلاب هورمونی زن زندگی آزادی، شکاف جامعه با حکومت را مشاهده کردیم. البته بین کاندیدهای اصول گرا در چهار حوزه تفاوت دیدگاه هایی وجود دارد اما مشکل اصول گرایان این است که میراث دار مرگ رییسی هستند و مردم در سه سال گذشته، دولت رییسی را تجربه کرده و بخشی از آنها کثافت کاری های روحانی را فراموش کردند! با حقیقت نمی توان جنگید، این واقعیت است و باید آن را در تحلیل هایمان مهم تلقی کنیم! در دنیایی که همه اتفاقات به سرعت برق و باد شکل می گیرند، حافظه افراد هم کوتاه مدت شده است.
اصول گرایان مجبورند در سه جبهه متفاوت بجنگند: 1)- اختلاف گروهی در داخل جبهه خویش 2)- رقابت با اصلاح طلبانی که همه ذخیره و سرمایه های خویش را پشت سر پزشکیان آورند 3)- عبور از دوران رییسی که چون خاری در چشم و تیغی در گلوست! به خاطر مرگ «شهادت گونه» نه می توان آن را نفی کرد و نه عملکردش را نقد و یا تایید کرد! این «مرگ شهادت گونه» اصلاح طلبان را در مخمصه عجیبی گرفتار کرده است، چرا که این مرگ دو سه هفته بعد از انتخابات مجلس شکل گرفت و آنها بدون آنکه کف دست خود را بو کنند، آن انتخابات را تحریم کرده و یارگیری لازم در مجلس را انجام ندادند! به همین خاطر اگر دولت هم تشکیل دهند، تضاد بین دولت و مجلس به نفع آنها نخواهد بود! اگر رییسی قبل از انتخابات مجلس با «مرگ شهادت گونه» دار فانی را وداع می کرد، اصلاح طلبان که در آن زمان خود را بازنده میدان می دانستند، حضور فعالی در مجلس پیدا کرده و آن را تحریم نمی کردند! به هر روی سیاست در سرزمین ایران است و اتفاقات عجیب و غیر قابل پیش بینی! تنها شانس اصلاح طلبان این است که با هیولاسازی از آمدن ترامپ، افکار عمومی را به سمت خود جذب کنند. بهترین شعاری که می توانند بدهند این است که رای بدهید که وضع بدتر از این نشود! «ما هیچ برنامه ای نداریم، فقط می خواهیم از طریق نخبگان مشکلات مردم را کاهش دهیم!» شکست انقلاب هورمونی زن زندگی آزادی، برای اصلاح طلبان هم بیم است و امید! اما جذب قشر خاکستری کار سخت و دشواری می باشد، که اصلاح طلبان آن را با تکنیک های رسانه ای انجام می دهند! البته با موج سواری در این کار تجارب ارزشمندی دارند. مردم ایران چند پاره شدند! گروهی سال قبل متوهم شده و تصور می کردند که «رژیم منحوس آخوندی» در شب یلدا، نهایتا تا چهارشنبه سوری و عید نوروز سقوط کرده و اول فروردین، فردای براندازی شکل خواهد گرفت! اما آنها با شکست مواجه شده و هنوز با ناامیدی در ترامای آن دوران هستند، گروه دیگری هم بی تفاوت شده و جذب آنها کار آسانی نیست، خوشبختانه دولت اعتدال و امید روحانی، همه امیدهای کاذب را با برجام به ملت ایران ارائه کرده و اصلاح طلبان در توشه خود چیزی برای عرضه ندارند! رویا فروشی روحانی، کار اصلاح طلبان را سخت تر کرده است به فرض اگر پزشکیان در انتخابات شکست بخورد!!! تاکید می کنم به فرض!!! ضربه اصلی به او را روحانی زده است!!!
بی جهت نیست که این روزها سایه ی او کمرنگ تر شده و اگر کوچکترین حمایتی از رییسی بکند، شاید در بین قشر خاکستری که اندکی حافظه تاریخی دارند، به ضرر پزشکیان تمام شود!
جلیلی: در انتخابات پیش رو، جلیلی فقط می تواند از میراث رییسی دفاع کند! گروه مخاطب او طرفداران سنتی اصول گرایان و حامیان سرسخت حکومت هستند. افرادی که در قید و بند ارزشهای سنتی انقلاب بوده و در همان دوران دهه اول انقلاب منجمد شده اند! گفتمان او حتی برای ارزشی های دهه هفتاد به بعد هم جذابیت ندارد! مشکل او این است که مجبور است با خود و هوادارانش خیلی صادق اما با دیگران نمی تواند راه تعامل را ایجاد کند! این سفت و سخت بودن حتی کار را برای گفتمان عمل گرایی انقلاب محدود کرده است! به عنوان مثال: شخصیتی مثل قاسم سلیمانی که نگاه استراتژیک داشت، اگر زنده بود، نمی توانست با فردی مثل سعید جلیلی کار کند! شخصیتی مثل جلیلی، در بهترین حالت می تواند با افرادی چون سعید قاسمی همکاری کند حتی اگر فردی مثل سعید جلیلی به قدرت برسد!! تمامی برنامه های محور مقاومت در منطقه با مشکل مواجه شده و هر چه آقای خامنه ای در طول سه دهه گذشته برای آن تلاش کرده، در دوران کوتاهی بر باد خواهد رفت! قبلا در این زمینه نوشته ام و نمی خواهم با توضیحات اضافی وقت خوانندگان عزیز را تلف کنم! فقط خلاصه بگویم: که جلیلی محور مقاومت را از حالت فرهنگی و اجتماعی به شکل نظامی و میلتاریستی درآورده و صادقانه و ناخواسته پاس گل را به همه پنج گروه سیاستمدار آمریکایی در دو حزب دموکرات و جمهوری خواه خواهد داد!
قالیباف: مشکل قالیباف عملکرد گذشته و سوابق پیشین اوست. با تعریف ماکیاولی، در چارچوب جمهوری اسلامی، سیاستمدار بدی نیست! چون همیشه در صحنه بوده است اما مدیریت در حد دولت، فراتر از اداره شهرداری و یا ریاست نیروی انتظامی است که بشود با امر و نهی و یا با پاداش و مجازات آن را اداره کرد! هر چند که ظاهرا نگاه تازه ای به مدیریت اسلامی داشته و بر خلاف جلیلی می تواند با دورانی که در آن زندگی می کند، تعامل و با نسل های بعد از انقلاب ارتباط ایجاد کرده و شکل جدیدی از حکمرانی نوین را در قالب نظامی گری ارائه دهد اما مشکل او پرونده های گذشته و فسادهای قبلی است که اگر به قدرت برسد!! شبکه ی فساد را در ساختار دولت می تواند ایجاد کند!! هنر قالی باف کپی پست کردن تجارب دیگران و زدن سکه مخالفانش به نام خودش است! اگر به قدرت برسد! در ظاهر می تواند افقی، نیمه مستقل، تعاملی، با برنامه ریزی عمل کرده و در شکل نظام، ثبات کوتاه مدت تا مرگ خامنه ای ایجاد کند، اما نمی تواند روابط قدرت را بازتولید و به دولت شکل دهی دهد چرا که در پشت صحنه، در بیت رهبری، در میان فرماندهان نظامی و سپاه، افرادی هستند که می توانند او را مرعوب اقتدار و اراده خویش نمایند! قالیباف داروی تلخی است که از روی ناچاری می توان خورد، آن هم برای زندگی و بقا، اما نمی توان با این دارو اعتماد کرد! ممکن است که این دارو خود بیماری دیگری را به سه دلیل ایجاد کند: قالیباف، امنیت را می شناسد اما آن را با بی عدالتی دنبال می کند. منظم است اما در دل این نظم، بی نظمی خواهد بود. کارآمد است اما اطرافیانش به کاردانی اش، نگاه متفاوتی دارند، چون ذهن فاسد کاردانی را در فساد بهتر می فهمد!
پورمحمدی بر خلاف سوابق سیاهی که در دهه 60 و در اعدام های سال 67 دارد، در کنار قالیباف برنده این انتخابات است! چون در هر حالتی او و قالیباف بازنده نخواهند شد! و مقام و موقعیتی را قبلا ذخیره کرده و این انتخابات برایشان برد برد کامل است. سیاست به من آموخته است که گم نام ترین افراد و شخصیت های امنیتی را جدی بگیرم، هر چند که پورمحمدی از لحاظ شخصیت انسانی حقیر و فرومایه است اما مقام و موقعیتی که پیشتر داشته و ارتباطاتی که با بیت رهبری دارد، آنقدر حساس است که نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت! افراد امنیتی که اطلاعات زیاد و حامیان قدرتمندی داشته باشند، حتی بر خلاف رای مردم، آدم های خطرناکی هستند! زیاد انتخابات را جدی نگیرید، مهندس پیروز واقعی این میدان بر خلاف خواست همه و با کارت های محدوی که دارد، خود خامنه ای است.