اگر انقلاب هورمونی «زن زندگی آزادی» به پیروزی می رسید، باید به علم جامعه شناسی سیاسی؛ شک کرده و همه نظریه های انقلاب را به زیر سوال می بردیم! انقلاب یک پدیده بسیار پیچیده ای است که می توان آن را قلب تاریخ نامید! که مثل یک طوفان و زلزله می تواندمسیر تاریخ جهان را دچار تغییر و تحول قرار داده و تاثیرات جهانی به همراه داشته باشد.( از انقلاب فرانسه تا انقلاب روسیه که درخلال سه قرن گذشته، تاریخ معاصر جهان را تحت تاثیر خود قرار دادند. حتی انقلاب بهمن ۵۷ ایران که آخرین انقلاب کلاسیک جهان بود، تاثیرات زیادی را نه تنها در ایران، بلکه بر خاورمیانه و جهان ایجاد کرد).
بیشتر این قلب برای دو آرمان و ارزش انسانی می تپد، [آزادی] که می توان آن را (اکسیژن تاریخ) نامید و [عدالت و برابری اجتماعی] که (روح تاریخ) انسانی بوده و پس از امنیت و پیش از آزادی، مهمترین اصل بقای جامعه و تاریخ تمدن بشری محسوب می شود. البته استقلال هم مقوله ای است که در یک دوره تاریخی (عصر ناسیونالیسم - دوره استعمار زدایی)، باعث ظهور جنبش های استقلال طلبانه، در عصر سلطه استعمار شده که فرجام آن به ظهور جنبش های ملی گرایی و به تداوم انقلاب های سیاسی منتهی شده است.
جامعه؛ اگر بتواند و شرایط انقلابی ایجاب کند، حق دارد که برای «آزادی های مثبت» هر زمان که بخواهد و یا بتواند انقلاب کند، و این یک اصل بدیهی در جامعه شناسی تغییر و دگرگونی است! اما اگر برای «آزادی های منفی» که بیشتر آزادی های مطالبه محور هستند، حتی یک کشته هم بدهد، تلفات اضافی ست! چرا که بر اساس منطق محاسبه گری (هزینه و فایده) هیچ تغییری در وضعیت سیاسی واقتصادی ایجاد نشده و این نشان دهنده، عدم واقع گرایی و منطق عقلانی جامعه و نشان دهنده بلاهت عمومی ست!
انقلاب برای تغییرات بنیادین در ساختار قدرت، در حوزه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی صورت گرفته و با طوفانی که به همراه دارد، همه ارکان و نهادهای جامعه و همه زوایای زندگی فردی و جمعی مردم را تحت الشعاع قرار داده، به طوری که در زمان انقلاب و پس از وقوع آن؛ تغییرات بنیادینی در روح جامعه و در روان افراد ایجاد شده که اصلا قابل مقایسه با دوران پیش از آن نمیباشد! تو گویی انسان دیگری با تفکر، اندیشه و ادبیات متفاوتی در عرصه تاریخ متولد شده که زمان اکنون اش با امروزش، با هم تفاوتهای اساسی دارد! انقلاب عبور از تجارب گذشته و حرکت به سوی آینده ای آرمانی و پرابهام ست که با تغییرات سریع و دگرگونی های شتابزده ای همراه بوده و توام با بیم و امید می باشد!
انقلاب در لحظه ای تاریخی به وقوع می پیوندد در زمانی که تمامی اجزاء جامعه (بخش اپوزیسیون) که [خواهان کسب قدرت] است،همسو و هماهنگ با بخش بزرگی از مردم که خواهان تغییرات اساسی هستند، با هم در مسیر تغییر حرکت کرده و (نهاد پوزیسیون) که [خواهان حفظ قدرت] است، توان حفظ و ایجاد ثبات را نداشته و با شکاف هایی که در درون سیستم و در بدنه نهادهای حکومت به ویژه در رهبری نظام سیاسی و در ماشین سرکوب ایجاد شده، دستگاه قدرت نمی تواند که مثل سابق بر مردم حکومت کند!
در بخش اپوزیسیون باید عوامل زیادی شکل گیرد که مخالفان بتوانند در جنگ قدرت پیروز شوند، مثلا:
۱)- داشتن رهبر و رهبرانی که روح زمانه را شناخته و نبض جامعه را به دست گرفته و این شخصیت ها در مقاطع حساس تصمیم گیری بتوانند، قدرت مدیرت و شهامت پذیرش مسئولیت هایشان را داشته باشند. تدوین استراتژی و تاکتیک، جذب حداکثری و حفظ نیروهای سیاسی، تنظیم شعار واحدی که پیام استراتژیکی داشته باشد و ... از وظایف این رهبران است که این شخصیت ها باید افرادی آگاه، باتجربه، شجاع و ...باشند!
۲)- اتحاد و همبستگی در مخالفان، که بتوانند نیروی داخل را متحد و منسجم کرده و با ایجاد تشکیلات و سازماندهی؛ مخالفان داخل را به خارج وصل نمایند!
۳)- کسب حمایت بین المللی آن هم نه از ناشریف ترین راه ها مثلا: ( آویزان شدن از دولتهای خارجی و پیچیدن نسخه تحریم و درخواست جنگ و ...)، بلکه رایزنی با دولت های خارجی؛ برای مشروعیت زدایی از حکومت و مشروعیت بخشی به اپوزیسیون از طریق معرفی مخالفان به عنوان نیروی آلترناتیو.
۴)- پول، امکانات و توان شبکه سازی در جامعه مثلا: (ایجاد اعتصابات سراسری و تظاهرات گسترده و پرداخت هزینه های مادی مبارزه سیاسی).
۵)- داشتن یک برنامه مشخص برای فردای سرنگونی که منشور آن از طریق برنامه های حزبی و سازمانی، توسط کادرهای سیاسی باتجربه، تدوین شده باشد...
از سوی دیگر در پوزیسیون نیز باید زنجیره ای از اتفاق ها صورت پذیرد که نظام حاکم به شیوه سابق نتواند که اعمال قدرت کرده و حامیان خود را در صحنه نگه دارد! البته این بستگی به نوع نظام سیاسی حکومت دارد! مثلا: در نظام سیاسی حاکم باید این بحران ها ایجاد شود:
۱)- اختلافات جناح های حکومت به اوج خود رسیده و در بین بدنه حکومت شکاف ایجاد شود، یا بخشی از پوزیسیون به اپوزیسیون بپیوندد!
۲)- نیروی نظامی دست از سرکوب برداشته و در مقابل معترضان از نیروی قهریه استفاده نکند! یعنی سیستم امنیتی، اراده و توان سرکوب نداشته باشد.
۳)- از رهبری حکومت و نظام سیاسی، به اندازه کافی مشروعیت زدایی شده باشد و او نتواند که حامیان حکومت را برای مهارمخالفانش، بسیج نماید!
۴)- نظام سیاسی، پایگاه اجتماعی داخلی و وجهه بین المللی خود را از دست داده، متحد و پشتیبان جهانی نداشته باشد!
در آن مقطع زمانی حساس، صد عامل دست به دست هم می دهند که انقلابی شکل گیرد، یا با افزایش اعتراضات و اعتصابات، مسیردگرگونی از انقلاب به سوی اصلاح و یا حتی به کودتا تغییر کند! که مجموعه این عوامل امر ثابتی نیست که بشود نسخه آن را بر روی کاغذ نوشت، چرا که هر کشوری شرایط خاص خود را داشته و هر دوره تاریخی، موقعیت ویژه خود را دارد! مثلا به عنوان نمونه :
۱)- سابقه تاریخی کشور: ( نحوه تشکیل دولت ملت).
۲)- ساختار جامعه: (ترکیب اقوام، جمعیت ملیت ها و مذاهب مختلف، شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه و ...).
۳)- نوع نظام سیاسی و ساختار نظامی و امنیتی اش. مثلا نظام حکومتی از جنس کدام مدل استبدادی است؟! دیکتاتوری فردی مثلا سلطنتی؟ فاشیستی؟ توتالیتر؟ و ...
۴)-روان شناسی توده مردم ، میزان باسوادی و بی سوادی، میانگین سنی جامعه، نقش طبقه متوسط، حضور روشنفکران و ...
۵)- میزان پولی که حکومت در اختیار داشته و وضعیت رفاهی جامعه در آستانه انقلاب و عوامل دیگر...
همه این عواملی که در بالا ذکر شد، هر کدام در مرحله انقلاب نقش اساسی دارند! به همین خاطر است که در بهار عربی دیدیم که دربعضی از کشورها، انقلاب ظاهرا به پیروزی رسید (مصر) و در برخی دیگر با شکست و به جنگ خونین داخلی منجر شد! (لیبی وسوریه) در کشوری مثل عربستان، با پول پاشی هایی که صورت گرفت، اعتراضات در همان روزهای اول فروکش کرده و بعد اصلاحات بن سلمان آغاز شد!
ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و هر دوره تاریخیش، شرایط خاص و نسخه مخصوص خود را دارد! مثلا دوره انقلاب بهمن ۵۷ که در زمان جنگ سرد شکل گرفت، با ایران در سال ۱۴۰۱ که دوره انقلاب های کلاسیک به پایان رسیده، تفاوت داشته و جنبش سبز سال۸۸ که یک جنبش اصلاحی بود، اما با تداوم سرکوب ها و گسترش اعتراض ها، اگر خوب مدیریت می شد، شاید می توانست به یک انقلاب رنگی تبدیل شود! با اعتراضات اخیر «زن زندگی آزادی»، تفاوت های اساسی دارد که مجموعه آن را باید در بستر زمان خاص خود سنجید! همه اینها را نوشتم که بگویم «زن زندگی آزادی»، فارغ از دوره تاریخی، بر خلاف انقلاب بهمن ۵۷ و جنبش سبز، پتانسیل یک انقلاب را نداشت! دلایلش مشخص است که در زیر خلاصه وار می نویسم:
جنبش سبز یک مطالبه جدی و اساسی بود که از دل اعتراضات سیاسی (تقلب انتخاباتی) شکل گرفته و خواهان «آزادی های مثبت» بود، که رهبری مشخص و تشکیلات نسبتا منسجمی داشت که از دل ستادهای انتخاباتی در کل ایران به وجود آمده و پایگاه اجتماعی وسیعی به دنبال داشت که در آن زمان خاص (دوره انتخابات)، نزدیک به ۲۰ میلیون نفر را درگیر خود کرده بود که بنا به عوامل زیادی که موضوع بحث ما نیست، از شکل اصلاحات به انقلاب رنگی تغییر نکرد، اما شورش «زن زندگی آزادی»، بنا به عواملی که در بالا به آن اشاره شد و آنها را در زیر جمعبندی می کنم، پتانسیل لازم برای یک انقلاب سیاسی را نداشت. مثلا:
۱)- نداشتن رهبر: البته ناگفته نماند که این شورش، یک فرقه ی ۶ امامی و ۸ امامی بود، که در مقاله قبلی، پیشتر در مورد رهبرانش نوشتم .در همان زمان اعتراضات هم اشاره کرده بودم که هیچوقت؛ یک خود فروش(مسیح علینژاد) با جسد فروش (حامد اسماعیلیون) و وطن فروش (از رضا پهلوی تا عبدالله مهتدی) نمی توانند با هم متحد شوند! این افراد برای اخاذی و گرفتن فاند و بودجه در ظاهر میتوانند با هم ائتلاف کنند، اما بعد از آن، سر تقسیم پول و غنائم، با هم دچار تضاد و اختلاف شده و یک دیگر را حذف خواهند کرد! اوج ابتذال این جماعت را در آنفالو کردن یکدیگر دیدیم!
در جنبش سبز، با اینکه رهبران واقعی در میدان حضور داشتند، اما آنها رهبران یک جنبش اصلاحی بوده و اصلا قصد برپایی انقلاب رانداشتند!
در انقلاب بهمن ۵۷، در بین کادرهای احزاب و اعضا میانی سازمان های سیاسی، شخصیت هایی حضور داشتند که هر کدام از آنها به تنهایی می توانستند یک شهر را مدیریت کنند! حال بماند که در میان رهبران انقلاب، (از چپ تا راست)؛ شخصیت های استخوان داری در میدان واقعی مبارزه حضور داشتند که هر کدام نقش مهمی را در تاریخ معاصر ایران ایفا کردند! که اصلا قابل مقایسه با این دلقکهای مجازی نیستند. بی شک فرق است بین یک رهبر سیاسی با یک اینفلوئنسر مجازی و تفاوت زیادی بین یک کادر حزبی با یک کاربر مجازی وجود دارد.
۲)- عدم اتحاد و انسجام در اپوزیسیون: اصولا اپوزیسیون واقعی در صحنه نبود، چند صد اکانت پرفالور با یک تلویزیون در صحنه حاضر بودن که فراخوان مشترک صادر می کردند! بیانیه های موسوی، در زمان جنبش سبز تاثیر گزار بود و هنوز بعد از گذشت دوازده سال، وقتی بیانیه ای از طرف ایشان صادر می شود، ارزش خبری آن از صدها فراخوان مسیح علینژاد، حامد اسماعیلیون، رضا پهلوی و ... بیشتر است! در انقلاب بهمن ۵۷، به غیر از احزاب و سازمان های سیاسی (از چپ تا راست)، فقط فعالیت یک شاخه ازکنفدراسیون، از کل مبارزات سیاسی اپوزیسیون فیک در خلال ده سال اخیر بیشتر است.
۳)- مشخص نبودن برنامه برای فردای سرنگونی: -ترانه شروین مانیفست انقلاب بود که حتی شعار هم نبود، شعر خنک و بی مزه ای بودکه در حد یک ترانه هم ارزش یک بار شنیده شدن را نداشت- الباقی حرفهای کلی و وعده های تکراری مطرح می شد که در خلال ۴۰ سال گذشته، بارها از اپوزیسیون شنیده بودیم!
موسوی و کروبی با برنامه ریزی وارد عرصه انتخابات شده بودند. شخصیت های حقیقی و حقوقی پشت سر آنها بوده و هر کدام، سالها تجربه مدیریت داشتند! در انقلاب بهمن ۵۷، بجز ضد انقلاب (روحانیت) که انقلاب را مصادره کرد، احزاب و سازمان های سیاسی برای اداره کشور برنامه داشتند! نشان به آن نشان که چهل سال پیش، حزب توده در مورد خشک شدن آب زاینده رود، هشدار و طرح ارائه کرده بود!
۴)- عدم همراهی بخش های زیادی از جامعه: انقلاب هورمونی در فضای مجازی پر رنگ تر از انقلاب در فضای واقعی جامعه بود. این در حالیست که در دوران جنبش سبز، فضای مجازی کارکرد واقعی خود را داشت و با اینکه هنوز شبکه های اجتماعی فراگیر و عمومی نشده بودند، اما از ظرفیت آن برای اطلاع رسانی و تبلیغات استفاده می شد! نه برای ایجاد انقلاب! و مردم به شکل واقعی در ستادها، کمپین های انتخاباتی و اعتراضات خیابانی، حضور میدانی داشتند. در انقلاب بهمن ۵۷، از همه طبقات جامعه، از بازاریان تا کارگران و از کشاورزان تا کارمندان، مردم از کلان شهرها تا شهرهای کوچک، حضور میلیونی داشتند.
۵)-مطالبه آزادی های منفی: در طول تاریخ هیچ انقلابی برای آزادی های منفی، صورت نگرفته و این ادعا که «انقلاب زن زندگی آزادی، جزء اولین انقلاب های دنیاست که در سطح جهانی نمونه مشابه ندارد!»، از آن مزخرفاتی است که حتی ارزش جواب دادن هم ندارد، که همه این عوامل و مسائل دیگر باعث گردید که اعتراضات «زن زندگی آزادی» با شکست مواجه شود! خواست جنبش سبز بیشتر آزادیهای مثبت و شعار انقلاب بهمن، آزادی بود! حکومت شاه همه آزادی های منفی را به جامعه داده و مردم خواهان آزادی مثبت بودند.
حال سوال این است که آن انقلاب بزرگ با آن شخصیت های واقعی به چنین سرنوشت شومی دچار شده که بعد از چهار دهه حتی نمیتوان نمایندگان مجلس را به تصویب قانون شفافیت مجبور کرد و یا مدیران میانی نظام را به پاسخگویی در مورد کارنامه شان، وا داشت! اگر به فرض محال، انقلاب هورمونی به پیروزی می رسید، آیا در این مملکت سگ صاحبش را می شناخت؟! و قرار بود مردم برای احقاق حقوق خود با چه کسانی طرف شده و چگونه این افراد بی هویت و ناشناس را پاسخگوی خود کنند؟! اکانت ۱۵۰۰ تصویر یا مجری فلان تلویزیون معلوم الحال؟!
البته اگر بخواهیم که منطق شورشیان آرمان ستیز، بی کتاب بی سواد را قبول کرده و این اعتراضات را به قول آنها یک انقلاب قلمدادکنیم، می توانیم از عنوان انقلاب هورمونی استفاده کرده و بگوییم: آری، «زن زندگی آزادی»، یک انقلاب است، شکل انقلاب: جنسی ونوع آن هورمونی است! بی شک برای جوانان درگیر این انقلاب رهایی بخش هم می باشد! اگر رهایی بخش نبود که بیش از ۵۰۰ نفربرای بوس رایگان و بغل مجانی و آزاد سازی هورمون هایشان کشته و ۵۰۰ نفر کور و نابینا نمی شدند! حال که همه چیز را به ابتذال کشاندید، لازم است که ما هم با صراحت و شفافیت بیشتری به آسیب شناسی «انقلاب» تان پرداخته و برای پیروزی و موفقیت نهاییتان، راه حل ارائه کنیم: حیف است با این هزینه هایی که پرداخت شده، انقلاب هورمونی در میانه ی راه اخته شده و بدون هیچ دستاوردی به محاق برود! این انقلاب هورمونی به پیروزی کامل نخواهد رسید، مگر اینکه این انقلاب جنسی، -نه در خیابان- بلکه در اماکن مقدس دینی شکل گیرد! از آنجا که حکومت جمهوری اسلامی، یک نظام دین سالار است، انقلابیون برای پیروزی نهایی انقلابشان، موظف اند که به جای فعالیت در شبکه های اجتماعی و حتی به جای خیابان، به مراکز مذهبی ( صحن حرم امام رضا، حضرت معصومه، شاه عبدالعظیم، مساجد و تکایا.. ) رفته و در آنجا عریان شده و با بدن نمایی و عورت نمایی، و با خواندن ترانه شروین، انقلاب خود را به شکل رسمی اعلام نمایند! واقعیت این است که انقلاب دچار فرسایش و انقلابیون دچار ریزش شده و با عملیات ایذایی و به شکل پراکنده نمی توان انقلاب کرد! هر روز در شبکه های اجتماعی، داستان دختری را می خوانیم که با «بدن من سلاح من»، «دوربین ما اسلحه ما» است، با مزدورهای حکومت درگیر شده و «یکی داستانی پر آب چشم» از خاطرات روزانه اش را روایت کرده و لایک و فالور می گیرد، هر روز یک داستان تکراری را از اکانت های دختران و زنان ایرانی خوانده و اشک مان به لب مشک مان می رسد! برای پیروزی انقلاب هورمونی، باید دست به عملیات فدایی زد! (عریان شدن در اماکن مذهبی و عورت نمایی در مراکز دینی آن هم در برابر متعصبین قشری) اگر هزاران زن و دختری که هر روز هشتگ «زن زندگی آزادی» را می زنند، با هم متحد شده و با فراخوان قبلی، در روز مشخصی با معشوق هایشان به اماکن مذهبی رفته و در صحن حرم و محراب مسجد، فاعل فعل انقلابی ( بوس مجانی، بغل رایگان، بدن نمایی و عورت نمایی) شوند! و اگر در یک روز، چند صد نفر از آنها توسط نیروهای افراطی کشته شده و اگر آنها هم بتوانند، دست به کشتار مزدوران زده و با آنها مقابله به مثل کنند! با کشته شدن چند هزار نفر، از دو طرف در یک روز و با به راه افتادن سیل خون، سرانجام حکومت دینی مجبور خواهد شد که صدای انقلاب آنها را شنیده و این اعتراض ها را به رسمیت شناخته، و با آزادی کامل زنان و دختران ایرانی، این داستان مبتذل ونخ نما شده ی «زن زندگی آزادی» برای همیشه به پایان برسد! از قدیم گفتند: «مرگ یک بار، شیون یک بار»، با آزاد سازی هورمونی در صحن حرم و در محراب مسجد، «یا به ساحل می رسید، یا غرق دریا می شوید!». هیچ انقلاب هورمونی با ۵۰۰ کشته در خلال ۶ ماه به نتیجه نمی رسد، برای تداوم و پیروزی انقلاب جنسی، لازم است که فقط یک روز همه با هم بپاخیزید، حداقل ۵ تا ۱۰ هزار شهید گلگون کفن تقدیم این انقلاب نموده و با خون پاک خود درخت این انقلاب را آبیاری کنید! با معدوم شدن ۵ تا ۱۰ هزار نفر در یک روز، از هر دوطرف، جمهوری اسلامی سرانجام چاره ای جز این نخواهد داشت که در برابر اراده انقلابی شما زنان و دختران ایرانی کوتاه آمده و بعداز این قتل عام سر حجاب و پوشش، با جنس ظریف، کلفت حرف نزده و این انقلاب هورمونی را به رسمیت بشناسد! ما هم قول می دهیم که در روز واقعه و در شب حادثه، به جای نقد ابتذال تان، با هشتگ زدن از شما حمایت کرده و پیامبری لکاته ای چون مسیح علینژاد، امامت مرده سگی چون حامد اسماعیلیون و رهبری مخدره ای مثل گلشیفته فراهانی، شاهین نجفی، زهرا امیر ابراهیمی و ... را به رسمیت بشناسیم! به امید آنکه در خلال آزاد سازی هورمونی تان، آنقدر بکشید و کشته شوید تا شاید نسل تان منقرض شده و با مرگتان این ابتذال پایان پذیرد!
ادامه دارد...