«اتحاد در تفاوت»
جمهوری اسلامی؛ از لحاظ تاریخی ۲۹ حکومت ایران محسوب می شود. از آغاز حکومت مادها توسط دیاکو تا سقوط حکومت محمد رضا شاه پهلوی، ۲۸ حکومت بر ایران حاکم بودند، فارغ از تاریخ واقعی و تاریخ ساختگی، ایران دو دوره مهم تاریخی را پشت سر گذاشته؛ ( تاریخ باستانی و تاریخ ایران بعد از اسلام)، و از سال ۷۰۱ ق.م تا ۱۴۰۳ ش، ایران در ۱۰۷ جنگ بزرگ درگیر بوده که بخش بزرگی از این جنگها در دوره ی تاریخی ایران بعد از اسلام دفاعی بوده و به اشغال سرزمینی و تغییرات آیینی منجر شده است! دو حمله ی ویرانگر عرب و مغول، تاریخ ایران را دستخوش تغییرات عمیقی قرار داده که حتی تاثیرات آن بعد از گذشت صدها سال در فرهنگ و تمدن ایران باقی مانده است! در طول بیش از یک قرن اخیر، دو انقلاب مهم در ایران شکل گرفته که حاصل آن ظهور چهار گفتمانی است که در دو جبهه پوزیسیون و اپوزیسیون در جامعه ی ایران حضور دارند که هر کدام از آنها علیرغم اختلافاتی که با هم دارند، نماینده ی یک دوره تاریخی محسوب می شوند! ( ملی ها، مذهبی ها، چپ ها و پادشاهی خواهان).
هدف از تلخیص تاریخی و شرح این تفاسیر برای این بود که در یک جمله بنویسم که از زمان مادها تا حکومت جمهوری اسلامی، با تمامی فراز و نشیب ها؛ پیروزی ها و شکست هایی که داشتیم، این چهار گفتمان که محصول کل تاریخ ایران محسوب می شوند، به یک مخرج مشترکی به نام «اتحاد در تفاوت» نرسیده و همه ی افراد انسانی در این قلمرو مشخص تبدیل به ما نشدند دلیل آن هم مشخص است، در خلال هزاران سال، علیرغم صدها قانونی که حکم یا تصویب شده، یک مانیفست عمومی بین دولت و ملت تنظیم نشده که در مورد آن اجماع نسبی وجود داشته باشد! تا زمانی که یک مانیفست کلی، سر دو موضوع دولت و ملت تدوین نشود، علیرغم اختلافات عمیقی که در جامعه ی متنوع ایران وجود دارد، سر مسائل اساسی و بنیادین، هیچ همبستگی ملی، از روی اراده ی عقلانی که اراده ای آگاهانه هست، شکل نخواهد گرفت! به همین دلیل است که در حوزه اندیشه، - برخلاف غرب - تمامی چراهای ما که از قضا پرسش های مهمی هستند، به صورت احساسی پاسخ داده می شود و راز عدم اتحاد با تمامی تفاوت ها به خاطر عدم شناخت اراده عقلانی و عدم تدوین مانیفست ملی است برای پی بردن به عمق فاجعه در اغتشاش و بی نظمی فکری جامعه ی ایران که در آستانه حرکت به سمت یک تغییر مهم جهانی است، به این فکر کنید که ما حتی در مورد رویداد های تاریخی ۱۴ قرن گذشته خویش با هم اختلاف نظر داریم! حال چه برسد که بخواهیم در مورد اتفاقات قرن اخیر مثلا کودتای ۲۸ مرداد، انقلاب ایران و یا تغییرات جهانی که با آن مواجه هستیم، به تفاهم برسیم! اولین اصلاحی که در نظام فکری -عقیدتی، سیاسی و اجتماعی ایرانیان در دو جبهه پوزیسیون و اپوزیسیون باید شکل بگیرد، تنظیم مانیفستی است در باب دولت و ملت و تا زمانی که این مانیفست تنظیم و تدوین نشود نه نظام سیاسی اصلاح خواهد شد و نه جامعه به این آگاهی خواهد رسید که نباید در باب مقوله امنیت ملی، با نظام سیاسی که حافظ امنیت آنهاست مجادله کرد!
مقاله ای که درباره ی اضطراب هژمونی و نظم هارمونی راهبردی به رشته نگارش درآورده بودم پاسخ به یک استرس ملی بود که اراده آگاهانه را در میدان تئوریزه می کرد اما از آنجایی که هنوز از زمان مادها تا ج.ا به اتحاد در تفاوت نرسیده و مانیفست دولت و ملت را ننوشته ایم، نظام سیاسی نمی تواند اراده عقلانی خویش را در نزد افکار عمومی توجیه کند! و با هر اقدامی که در سطح میدان انجام می دهد به شکاف بیشتر دولت و ملت دامن می زند به همین خاطر است که سوالاتی پرابهام مثل : چرا ایران در سوریه حضور دارد؟ چرا ایران باید انرژی اتمی داشته باشد؟ چرا دو قطبی میدان ودیپلماسی در ایران شکل گرفته است؟ برای این چراهای عقلانی که جواب های منطقی هم برای آن وجود دارد، پاسخ های احساسی داده می شود. تقلیل گرایی در سیاست تا آنجایی به ابتذال کشیده شده که حتی سر مباحث حاشیه ای مثل آزادی های منفی، حجاب زنان، پخش ربنای شجریان، مرگ یوزپلنگ ایرانی و غیره هم شکاف های دولت و ملت برجسته تر می شود! که اگر مانیفست ملی تدوین و تنظیم می شد، اگر اراده ی آگاهانه و عقلانی در ساحت قدرت و جامعه شکل می گرفت و اگر اصل ایده ی «اتحاد در تفاوت» به رسمیت شناخته می شد، نه تنها کشور در مسیر توسعه پایدار قرار می گرفت بلکه سر اجرای قانون، هزینه های هنگفتی پرداخت نمی شد! با ارجاع به مقاله ی قبلی لازم است تاکید کنم که:
نظام سیاسی که در درون مرزهای جغرافیایی خویش، مانیفست ملی را تدوین نکرده و حوزه ی اقتدار خویش را مشخص و مشروع نکرده باشد، محکوم به اضطراب هژمونی است! به عبارت دیگر تا زمانی که جمهوری اسلامی، به بازتعریف قدرت، رابطه ی دولت و ملت، حقوق شهروندی و مشارکت عمومی، آزادی های سیاسی و اجتماعی و مهمتر از همه به موضوع عدالت اجتماعی توجه نکند، نه تنها به نظم هارمونی دست نخواهد یافت بلکه با تهدیدهای هژمونی که در مرزهای خویش با آن مواجه است، حتی بعد از ساختن بمب اتمی هم نخواهد توانست که با اعتماد به نفس، در تغییرات نظام جهانی که خود بخشی از آن است، مشارکت کرده و منافع ملی را تامین نماید!
توضیح:
مانیفست ملی: قانون اساسی نیست، میثاقی است که به صورت عقلانی، اراده ی آگاهانه ی ملی را در دو ساحت دولت و ملت بازتعریف کرده و به باز تعریف نقش قدرت در دوره ی مدرن، فرایند تجمیع قدرت را با آموزش شهروندی و تقویت نهادهای صنفی و مدنی، مشروع می نماید برای مشروعیت بخشی به نهاد قدرت، لازم است که گفتمان های دیگر را به رسمیت شناخته و تاریخ، فرهنگ، هویت ملی، یک کشور را در سبد گفتمان های سیاسی، بدون حذف هیچ یک از آنها مشخص نماید! از آنجا که آگاهانه است نیازی به تاریخ ساختگی و تاریخ نوستانلوژیک نداشته، و بدون برش تاریخی، از همه تجربیات گذشته برای رسیدن به آینده ای بهتر استفاده می کند در پایان هدفش این است که به شهروندان این نکته ی مهم را آموزش دهد که در این قلمرو مشخص، که قانون بر آن حاکم است، چگونه تمامی شهروندان، علیرغم تمامی تفاوت ها، تبدیل به ما شدند! دو مولفه ی مهم آن تجمیع قدرت در نهاد دولت و اجماع نسبی بر سر ایده ی دولت با مشارکت عمومی ملت است.
اراده آگاهانه در سیاست: در یک جمله: تحرک قدرت به سمت تدوین مانیفست ملی است. نظام سیاسی از روی اقتدار، بدون قرار گرفتن در موضع ضعف، آگاهانه و با اعتماد به نفس واقعی، تصمیم گرفته است همه ی افراد انسانی قلمرو خویش را در عرصه ی سیاست مشارکت داده و آنها را تبدیل به شهروند نماید! هدف از انجام این کار ایجاد اجماع نسبی بر سر ایده ی قدرت و مشارکت عمومی شهروندان در حوزه ی قدرت است.
«اتحاد در تفاوت»: با همه اختلاف نظرهای سیاسی و با تنوع های مختلف فرهنگی، قومی، مذهبی، زبانی در کشور، همه ی ایرانیان سر مسائل عمومی متحد هستند: برقراری عدالت اجتماعی در داخل کشور، امنیت در مرزهای جغرافیایی، حفظ منافع ملی در عرصه ی بین المللی و غیره...