نظرات نامحبوب!
سیاست شبیه راهنمایی و رانندگی است، پلیس با همه قوانینی که وضع کرده و تدابیری که می اندیشد، ناگهان یک اتفاق ناخواسته یا یک عامل خارجی، می تواند همه طرحها و برنامه های از پیش تعیین شده را تغییر داده و باعث ایجاد ترافیک یا یک تصادف شود! سقوط بالگرد آقای رییسی، درستی این دیدگاه را تایید می کند. با وقوع هر اتفاقی، باید همه سناریوها را در نظر گرفت. بی شک پس از مرگ آقای رییسی همه معادلات قدرت تغییر کرده و ناخواسته آرایش صحنه شطرنج سیاسی ایران دچار دگرگونی شده است. این یادداشت به تشریح فضای سیاسی ایران و انتخابات پیش رو پرداخته و بدون حمایت از هیچ کاندیدی، تحلیل مشخصی از شرایط موجود ارائه می دهد! تحلیل به معنای تایید یا حمایت از فرد یا جریان خاصی نیست. خواهشا این اصل بدیهی را در نظر داشته باشید!
انتخابات نابهنگام ایران، هم آزاد است و همه هدایت شده، مثل همه انتخابات جمهوری اسلامی و بسیار مشابه همه انتخابات کشورهای ظاهرا آزاد جهان. اگر تعریف مشخص و دموکراتیکی از انتخابات آزاد دارید، آن را در کتابهای لیبرالها بخوانید؛ آنجا مطالب خوب و جذابی در مورد قانون، حقوق مردم و آزادی های فردی، اجتماعی و سیاسی نوشته شده است! بعد از هفت اکتبر دیدیم که هیچ کدام از این رویاپردازی ها در جوامع غربی معنایی ندارد. واقعیت این است که در دموکراتیک ترین کشورهای غربی جهان نیز دموکراسی ابزاری است، برای حفظ نظم موجود، آن هم در دست طبقه حاکم. این موضوع درمورد نظام سیاسی ایران هم صدق می کند؛ البته ناگفته نماند که ایران به خاطر تاریخ و شرایط خاص جغرافیایی، فرهنگ اجتماعی مردم، از لحاظ کمی و کیفی، تفاوتهایی با دیگر کشورها دارد که آن را باید در تاریخ معاصر ایران، ژئوپلتیک و ساختار قدرت در حکومت ج.ا و عدم وجود احزاب ریشه دار؛ مورد نقد و بررسی قرار داد. بی شک تاریخ اجتماعی، نوع ساختار اقتصادی، فرهنگی، شکل نظام سیاسی و تداوم بقای حکومت بر اساس نحوه حکمرانی، با شرق و غرب متفاوت است، اما این تفاوت نمی تواند دموکراتیک و استبدادی بودن ج.ا را از سایر کشورها متمایز کند! نکته مهم تر اینکه خمیرمایه استبداد ج.ا از جنس دیگری است، که هیچ مشابه تاریخی برای آن وجود ندارد! از همین جهت؛ من مخالف هر نوع الگوسازی نظام دینی ایران با همه کشورهای جهان هستم. الگو برداری از دیگر کشورها؛ شاید چشم انداز دید را وسیع و تفسیر را منسجم تر کند؛ اما در واقعیت؛ باعث خطای شناختی تحلیل گر می شود!
نوع آزادی و دیکتاتوری در آمریکای شمالی؛ به شکل دیگری است و نوع استبداد و آزادی در ج.ا به شکلی دیگر! در آمریکا نمی توان بر علیه اسراییل انتقاد کرد و در ج.ا می توان هولوکاست را انکار نموده و به نفع فلسطین راهپیمایی کرد. در آمریکا می توان رئیس جمهور را نقد کرد؛ اما نمی توان علیه سیستم اقتصادی، مالیاتی و قدرت بانک ها اعتراض نمود. در ایران کوچکترین انتقادی از رهبر هزینه ساز بوده و عواقبی به دنبال خواهد داشت، اما می توان رییس جمهور وزیرخارجه را لجن مال کرد. این که چه کسی، چه گروهی این کار را انجام دهد، موضوع دیگری است.
آزادی، دموکراسی، حقوق بشر در همه جای جهان نسبی است، بی شک آزادی های یک شاهزاده عربستانی؛ از شهروند سفید پوست طبقه متوسط به بالای آمریکایی و کانادایی، بسیار بیشتر است! آنچه میزان آزادی فرد را مشخص می کند، حق انتخاب های متفاوت و متنوع او بر اساس میزان پول و سرمایه ای است که در حساب های شخصی اش دارد؛ هر چقدر این سرمایه کم باشد، میزان آزادی هایش محدود است، و بلعکس. این مقدمه برای آن بود که فکر نکنید؛ در اروپای غربی و آمریکای شمالی، آزادی انتخابات، بر خلاف ایران بوده و در آنجا نمایندگان واقعی مردم؛ با هم رقابت می کنند! آنجا هم محدودیت های خاص خود را داشته و تا سرمایه و اسپانسر قوی وجود نداشته باشد، اصلا امکان ثبت نام در انتخابات وجود ندارد! چه بسا؛ حتی در پاکستان استبدادی، بی نظیر بوتو، به عنوان اولین زن در تاریخ جهان اسلام، در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، می تواند نخست وزیر باشد اما در آمریکا که سابقه دموکراسی چند صد ساله دارد، تاکنون هیچ زنی به مقام ریاست جمهوری نرسیده و یا تا زمان اوباما؛ داشتن رییس جمهور سیاه پوست، رویایی برای رنگین پوستان آمریکایی محسوب می شد. این نه به معنایی نفی آمریکاست و نه تایید ج.ا. همه اینها را نوشتم که با نگاه رویاپردازانه به مقوله انتخابات نگاه نکرده و واقعیت ها را در نظر بیگیرید!
حاکمیت با تدبیر خاصی این انتخابات را مهندسی کرده تا در این زمان حساس، همه معادلات را در جهت بقای خود به کار گیرد، دقیقا همان کاری را که دموکراتیک ترین کشورهای جهان، برای حفظ قدرت خویش به کار می برند! مهندسی کردن انتخابات، به معنای صحنه آرایی است و آقای خامنه ای از طریق شورای نگهبان، پیش از انتخابات می تواند صحنه را طراحی کرده و حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را کنترل نماید! اما بعد از آن این مردم هستند که از میان کاندیدهای موجود، نسبتا آزادانه حق دارند که فردی را انتخاب کنند! پیروز میدان هر کس که باشد، خامنه ای آن انتخابات را قبول می کند. خواهشا این توهم را کنار بگذارید، که رهبر بازی انتخابات را به هم زده و کاندید مورد نظر خویش را از صندوق ها بیرون می آورد! اصلا اینگونه نیست، این دروغی است که از سال 88 مدام تکرار شده و تا به حال هم ادامه دارد، خامنه ای اگر بخواهد از طرق دیگر می تواند در کار دولت کارشکنی کرده و قدرت رییس جمهور را به چالش بکشد، اما در پروسه انتخابات، فرد منتخب مردم، هر کس که باشد؛ می تواند رییس جمهور شود، چون پیشتر توسط خود خامنه ای تایید شده است. این از زمان دوم خرداد، یک واقعیت تاریخی است در سال 88 هم توهمی جامعه را فرا گرفته بود که تصور می کردند، موسوی رییس جمهور است؛ کسانی که این توهم را داشتند؛ طبقه متوسط و بالای جامعه ساکن تهران و شمال شهر مراکز استان ها بوده و فکر می کردند که کل ایران در حومه محل سکونت آنها خلاصه می شود، این در حالیست که احمدی نژاد با شخصیت پوپولیستی که داشت، توانسته بود آرای مناطق محروم که بخش وسیعی از ایران بود، را جلب کرده و رییس جمهور شود! دخالت سپاه در انتخابات هم سازمانی بود، یعنی به اعضای خود توصیه کرده بود که به احمدی نژاد رای بدهند! همه غوغا سالاری ها به خاطر تبلیغات اصلاح طلبان بوده که هر وقت که بازی را می بازند، مدعی می شوند که تقلب شده است! درست مثل هیاهوهای توییتری در خلال زن زندگی آزادی که وقتی وارد فضای مجازی می شدید، گمان می کردید که در ایران انقلاب شده است؛ گوشی و لپ تاب را که خاموش می کردید، در بیرون جز یک تظاهرات پراکنده و یک لشگر شکست خورده و پراکنده، هیچ خبری نبود
انتخابات این دوره
نظام سیاسی نه هراسی از اپوزیسیون قلابی اش دارد و نه ترسی از شورش های اجتماعی. چرا که بنا به تجربه 45 ساله گذشته خوب می تواند مخالفانش را مدیریت و اعتراضات اجتماعی را سرکوب نماید! فقط در این برهه حساس؛ نمی خواهد که هزینه زیادی بپردازد. آیا این به معنای اقتدار و دموکراتیک بودن جمهوری اسلامی است؟ پاسخ خیر است! از کوتهی و بی عرضگی مخالفینش است که دیوار بلند است! ضعف اپوزیسیون را نباید به حساب قدرت ج.ا گذاشت. فعلا ما با انجماد اپوزیسیون مواجه بوده و با افراد ارزان قیمتی که با آنها مواجهیم، تا زمان مرگ آنها این مصیبت ادامه دارد! شخصیت های شناسنامه دار دوران کهولت سن خویش را سپری می کنند و آدم های ارزان قیمت، بی هویت، بی سواد و بی عرضه، دوران صباوت از حیات سیاسی خود را با پروفایل سازی و مبارزات فیک و مجازی با هشتگ زدن، ادامه می دهند، متاسفانه رسانه و امکانات هم در اختیار آنهاست! در انقلاب هورمونی زن زندگی آزادی، شاهد گوشه ای از ابتذال آنها بودید و اگر در ایران هر حرکتی شکل بگیرد، این افراد بی هویت، مبارزه داخلی را مصادره کرده و آن را به محاق خواهند برد، تا زمان مرگ شان هم شاهد این ابتذال خواهید بود! اگر می خواهید براندازی کنید، قبل از سرنگونی «رژیم منحوس آخوندی»، تکلیف تان را با مسیح علی نژاد، حامد اسماعیلیون، گلشیفته فراهانی ها مشخص کنید!
قدرت تعریف خاصی دارد. جمهوری اسلامی، به عنوان یک نظام حاکم که بی شک مخالف با دیدگاه های اکثریت شهروندانش است، آن را از چشم انداز نگاه خود می نگرد. رویکرد حاکمیت به هر مسئله ای با نگاه مردم تفاوت دارد و این تفاوت را باید بر اساس منابع ثروت، اطلاعات، امکانات، شبکه سازی، ابزارهایی که حکومت در اختیار دارد در نظر گرفت! در ضمن تاکید می کنم که دموکراسی افسانه ای است برای ذهن های علیلی که فقط ظاهر را دیده و هیچ درک درستی از سیاست واقعی ندارند. برای فهم جمهوری اسلامی باید سیاست واقعی را شناخت. سیاست واقعی هم با خواندن مزخرفات توییتری و شنیدن یاوه سرایی های کلاب هاوسی، قابل فهم نیست! برای فهم سیاست واقعی، باید به تاریخ معاصر ایران مسلط بود و ذهن تحلیلی داشت! نوع تحلیل؛ باید تحلیل سیستمی باشد، آن هم بدون الگوبرداری از سایر کشورهای جهان! معمای ایران را باید با درک تحولات تاریخی، رویدادهای اجتماعی، و روند وقایع سیاسی حل کرد. الگو سازی از کشورهای دیگر و تطبیق مسائل ایران با سایر کشورها هر چند که افق تازه ای را در برابر دیدگان ما قرار داده و چشم انداز وسیعی از نقد و انتخاب راه را در برابر ما قرار می دهد، اما واقعیت این است که در تحلیل نهایی، این نوع الگوبرداری، ذهن تحلیل گر را به حاشیه رانده و از حل مسئله اصلی پرت می کند! برای بار دوم این نکته را تاکید کردم تا کاملا حواس مان به این مسئله باشد!
ایران دوران گذار را طی می کند. دو روز پیش از مرگ آقای رییسی در اینجا این یادداشت را در مورد دوران گذار نوشته بودم، برای تکمیل پازل های معمای ایران، خواندنش را به دوستان توصیه می کنم. در این دوران گذار که با آن مواجه هستیم، نگاه آقای خامنه ای نسبت به انتخابات پیش رو چنین است:
آقای خامنه ای در انتخابات آینده به دنبال اهداف زیر است:
دولتی شکل بگیرد که بین بیت رهبری، دولت و سایر ارگان نظام، بیشترین هماهنگی را ایجاد کند! این دولت یک دولت تحمیلی است، اما در دوران گذار؛ چاره ای جز پذیرش آن نیست! آقای خامنه ای به خوبی می داند که در یک موقعیت پر ریسک قرار گرفته است! چرا که سیستم بعد از مرگ او ممکن است از حالت تعادلی خارج شود، به همین خاطر نمی خواهد که نیروها، بیش از این به تقابل با یکدیگر بپردازند! به عنوان مثال: شکل گیری مجدد تقابل میدان و دیپلماسی، هزینه ها را افزایش داده و بیشترین ضربه را به همه دستاوردهای سیاست خارجی و منطقه ای او خواهد زد. خامنه ای می خواهد که در عرصه ی سیاست خارجی:
روابط با جبهه شرق (چین و روسیه)، تقویت شود.
تنش با همسایگان، کاهش یابد.
ارتباط با اتحادیه اروپا در حالت تعامل قرار گیرد.
تنش با آمریکا، مدیریت شود.
محدودیت های آقای خامنه ای را باید به حساب کارنامه ی سیاسی او گذاشت! پیشتر خودش این محدودیت ها را برای نیروهای مخالفش ایجاد کرده و اینک ناگزیر است که در این عرصه ی محدود سه هدف را دنبال کند:
1)- ثبات نظام.
2)- تولید روابط قدرت.
3)- شکل دهی به دولت.(دولتی که توان مدیریت بحران را داشته و توانش در جهت تضعیف خود به کار نرود).
همه این مباحث در یک جمله خلاصه می شود: حفظ میراث سید علی خامنه ای. انتخابات جدید از این لحاظ برای او حائز اهمیت است چون بعد از تجربه ی دولتهای احمدی نژاد و رییسی متوجه شده است که بدون حضور و مشارکت مردم، حتی اگر همه ی قوای نظام پشت یک دولت بایستند، باز سیستم توان حل مشکلات را نخواهد داشت! اما حضور مردم در عرصه ی سیاسی، باید مدیریت شود تا قدرت بتواند با کنترل نیروهایش، بقای خود را حفظ نماید! صحنه انتخاباتی طوری طراحی شده که در فردای انتخابات، کسی نمی تواند مدعی یا معترض به شکست خود باشد! چرا که در چارچوب قانون اساسی ج.ا حق او محفوظ بوده و امکان رقابت داشته است! از هر زاویه که به مسئله نگاه کنیم، در هر حالتی هر کس که رییس جمهور شود، حاکمیت برنده است و این برنده شدن نسبت به هر فرد درصد خاصی دارد! مثلا اگر آقای ایکس رییس جمهور شود، حاکمیت به 80 درصد اهداف خود رسیده و اگر آقای ایگرگ انتخاب شود، ج.ا به 70 درصد خواسته هایش رسیده است!... اما هیچ گاه این عدد مثلا به کمتر از 60 درصد از اهداف رهبری و برنامه های حکومت نمی رسد! چرا که ج.ا حکومت ابلهی نیست که بخواهد یک بازی را طراحی کند، اما خود بازنده میدان باشد. ج.ا در هر چیزی هم که ضعف داشته باشد، در حفظ و تثیبت قدرت خود، هنرمندانه عمل می کند!
انتخابات و اصلاح طلبان:
خامنه ای با زیرکی توپ را به زمین اصلاحات انداخت تا مرزبندی مشخصی با اصول خود داشته باشند. اصلاح طلبان یک جریان واحد نیستند، افراد و طیف های متفاوت سیاسی و گروه های متنوع اجتماعی با برنامه های متفاوت هستند که با معدود نقاط مشترک، اختلافاتشان بیشتر از اشتراکات شان است. ظهور احمدی نژاد، وقایع سال 88، انتخاب روحانی و عملکرد ضعیف دولتش در دور دوم؛ حتی مرگ رفسنجانی؛ اصلاح طلبان را چند پاره کرده است! خواهشا آن نگاه سنتی از اصلاحات را که در ده سال گذشته با تغییر نسل به حاشیه رفته؛ کنار بگذارید! کودکان 16 ساله ای که در دوم خرداد به خاتمی رای دادند اینک زنان و مردان 40 سال به بالا هستند و رای اولی های این دوره، در سال 88، در قنداق و در گهواره بوده و هیچ حافظه تاریخی از دوم خرداد، وقایع کوی دانشگاه 78، ظهور و سقوط احمدی نژاد، انتخابات 88 ندارند! آن جوان هایی که در سال 78 و در کوی دانشگاه و در انتخابات 88 یقه پاره می کردند، اینک به دنبال معاش و به فکر نان شب شان هستند و این بچه هایی که سال گذشته در قید و بند انقلاب هورمونی زن زندگی آزادی بودند، در فکر رفع فیلترینگ از اینستاگرام و به فکر رقص موهایشان در باد و دغدغه های بسیار متفاوتی هستند که درکشان برای ما بسیار دشوار است! آنها در دنیای موازی زندگی می کنند که با هیچ دستگاه فلسفی نمی توان تحلیل شان کرد! نه حافظه تاریخی دارند و نه سواد سیاسی و نه شعور اجتماعی! به کیشی می آیند و به جیشی می روند! اصولا دغدغه هایشان بسیار سطحی و نازل تر از آزادی قلم، بیان و مطبوعات و آزادی های مثبت دهه هفتادی هاست. اگر خیلی آنها را جدی گرفته اید، و فکر می کنید که این ها فاعلان تاریخ اند و قرار است سرنوشت ملی را تغییر دهند، این نشان می دهد که خیلی ابله، نادان و سطحی هستید! مشکل از من نیست، مشکل از نفهمی شماست که هنوز از فهم بدیهیات عاجزید و گمان می کنید که یک بچه توان تغییر تاریخ را دارد!
آنچه اصلاحات را به محاق برد، حضور به هر قیمتی در ساختار قدرت و عدم توجه شان به کادرسازی و تقویت جامعه مدنی در دوران حذف از قدرت شان بود. اصلاح طلبان باید یک نقد درونی به عملکرد خویش داشته و نکات زیر را مورد باز بینی قرار دهند
1)- نقد دولت روحانی.
2)- مرزبندی با غرب.
3)- نقد برجام.
4)-عبور از شخصیت هایی که در ظاهر برای خود مقدس کرده اما اعتقادی به آن افراد نداشته و فقط از این شخصیت ها استفاده ابزاری می کنند! از خاتمی تا موسوی!
5)-ارائه تعریف جدیدی از اصلاح طلبی با حفظ گفتمان سنتی اصلاحات. تعریف تاجزاده، رویا پردازانه است و خودش بهتر می داند که کاسبی می کند!
6)- اعلام برائت از افرادی به نام رفورمیست که با گفتمان اصلاح طلبی پیاده نظام ناتو در ایران شدند!
واقعیت این است که خود اصلاح طلبان هم دقیقا نمی دانند که با خود چند چند هستند! تنوع و تکثر و اختلاف نسلی شان آنها را دچار سرگیجه های هیچکاکی کرده است! سال 88 می گفتند: «موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت میشه» در سال 92 موضوع رفع حصر را مطرح کرده و روحانی به آنها قول می داد که «حصر هم حل خواهد شد»، اما اینک بعد از گذشت 15 سال، اصلا حرفی از رفع حصر از کروبی، موسوی و رهنورد نیست! گویا خود چیزی که به آن ایمان داشتند، پایبند نیستند! تجربه دولت روحانی درستی این نظر را ثابت می کند! الیگارشی که در دل اصلاحات به وجود آمده کمتر از مافیای سپاه نیست! سالها در حساس ترین مناصب دولتی و در مهمترین مراکز قدرتی حضور داشته و شبکه سازی کرده اند. شبکه ای که می تواند زن زندگی آزادی ساخته و شش ماه یک کشور را قفل نماید!
اجازه ی حضور به فردی چون پزشکیان که با خاتمی، موسوی، کروبی و روحانی تفاوت دارد، کاملا حساب شده است چون بدون حذف نیروهای مخالف و بدون اجازه دادن به نیروهای تند رو اصلاح طلب، آرایش جدیدی از صحنه انتخابات را در برابر انتخاب کنندگانی که تا سال پیش، در قید و بند براندازی بودند، قرار می دهد! فراموش نکنیم که پزشکیان مرزبندی مشخصی با رفتار حاکمیت در برخورد با مسئله گشت ارشاد و رویدادهای سال گذشته داشته و به صورت شفاف و انتقادی عملکرد نیروهای افراطی را به زیر سوال برده است. او فردی نیست که مثل موسوی و کروبی قهر سیاسی کند و نه مثل تاجزاده است که با طرح شعارهای آرمانی با رویا پردازی، سیاست را در دنیای ایده آل ها دنبال کرده و با براندازان مرزبندی مشخصی نداشته باشد! حتی مثل روحانی هم نیست که نگاه کاملا غرب گرایانه به مسائل ایران داشته باشد! او نگاه سنتی و محافظه کارانه به اصلاحات داشته و طرح خود را در درون این سیستم، به سبک و سیاق مجلس ششم دنبال می کند! بی شک اینک نه دوران مجلس ششم است و نه خامنه ای و پزشکیان افراد 20 سال پیش هستند و نباید در تحلیل مان عنصر مهم گذشت زمان و تغییر شرایط را نادیده بگیریم. آنچه نباید پزشکیان از آن غافل است، حضور افراد فرصت طلب در اطراف اوست که به راحتی می توانند در بهترین حالت او را به روحانی دوم و در بدترین حالت سرنوشت وی را به موسوی و کروبی تبدیل کنند! به خاطر طولانی بودن مباحث: نقد اردوگاه اصول گرایان را به فرصتی دیگر واگذار می کنم!