علی اکبر رائفی پور را نه یک فرد بلکه یک جریان تلقی می کنم، مثل همه جریانهای فرقه گرایی که در دل جوامعی ظهور می کنند که درآنجا عقل انتقادی، با تضعیف علوم انسانی، رشد نکرده، احزاب و سازمان های سیاسی، منحل شده و درغیاب نهادهای مدنی، زمینهبرای ظهور فرقه ها مساعد شده است در چنین جوامعی که نهاد دانشگاه معنا و مفهوم خود را از دست داده است و علم ابزاری (دانشفنی) اهمیت بیشتری از علوم انتقادی(فلسفه و منطق)، دارد فردی بنام رائفی پور به آسانی می تواند که از آبی که قبلا گل آلود شده،ماهی خود را بگیرد! بی شک فعلا بحث من پرداختن به شخص ایشان نیست بلکه نقد فضایی است بجز رائفی پورهر کس دیگری هم کهبود، می توانست به پدیده ی رائفی پور تبدیل شود! در چنین فضای غبارآلودی که حاصل یک فرایند اجتماعی و تداوم یک پروسه یتاریخی است با شکاف نسل ها، که دوران افول سنت ها و آغاز عصر جدید و ناشناخته هاست، ناخواسته خرد جمعی در نسل نوظهور بهدنبال رائفی پور می گردد تا جواب سوالات پیچیده ی خود را با پاسخ های ساده و سطحی دریافت کند!
فرض کنید بیماری وجود دارد (به نام ایران) که همراهانی دارد (بنام نسل جوان)، که با اضطراب و نگرانی زیادی بیمارشان را به نزدپزشک قابل اعتمادی (رائفی پور) برده اند، آن چیز که برای همراهان بیمار مهم است، تایید سلامتی و بهبود فوری بیمار است و دوستدارند از زبان پزشک جوابی را بشنوند، که خودشان به دنبال شنیدن آن جواب هستند و کاری با علم، تخصص، سوابق، مهارت و... پزشکندارد، بیشتر به دنبال نسخه ای هستند که درکمترین زمان درد را درمان کند، رائفی پور که پیشتر توانسته اعتماد آن همراهان بیمار راجلب کند، با دادن امید کاذب و دلگرمی، نسخه ای تجویز می کند که نه درد بیمار بلکه اضطراب همراهان مریض را حل کند این در حالیاست که ریشه ی بیماری سرجای خود باقی است و رائفی پور کاری برای بیمار انجام نداده بلکه از اضطراب همراهان بیمار کاسته وحال همراهان بیمار را خوب کرده است یعنی به جای درمان مریض، همراهان بیمار را آرام کرده است! نکته ی اصلی اینجاست کههمراهان بیمار از خود مریض هم بیمارتر بودند و اگر بیمار از بیماری جسمی رنج می برد، آنها از فشار روانی، استرس و بیماری روانیعذاب می کشند، با این تفاوت که بیماری آنها آشکار نشده، اما اوضاع آنها وخیم تر از خود بیمار می باشد (بیماری روحی و روانیبیماری هست که برخلاف بیماری جسمی، مریض آخرین نفری است که متوجه بیماری می شود). در وهله ی نخست آنها باید خودشانتحت درمان قرار می گرفتند تا بعدا بتوانند بیمار را درمان کنند! رابطه ی رائفی پور و فالورهایش را باید در این مثال جستجو کرد.
در بهترین حالت می توان رائفی پور را فرد موفقی در حوزه شبکه های اجتماعی قلمداد کرد که برای اقناع مخاطبان فضای مجازی کهبه دنبال خواندن کتابهای عمیق نیستند، حرفهایی برای گفتن دارد! از قضا فوت و فن کارش را هم خوب بلد است! و ویژگی های یکاینفلوئنسر خوب را هم دارد. فعال و پرانرژی است، انگیزشی و احساسی صحبت می کند، روشهای جذب مخاطب را می داند، بنا بهتجربه ای که از قبل به دست آورده نبض احساسات جامعه را به راحتی می تواند بدست گرفته و موج ایجاد کند بخوبی با فالورهایشتعامل می کند و غیره. اینها همگی خصوصیات یک اینفلوئنسر موفق است. اگر بخواهم مصداقی بنویسم، فردی مثل رائفی پور مشابهروان شناسان شبکه های ماهواره ای است با این تفاوت که آنها در یک رشته فعالیت می کنند اما دامنه ی فعالیت های استاد در همهرشته های علمی است و تپه ای نمانده که ایشان آبیاری آن را بدست اهل فن بسپارد!
در فرایند اینفلوئنسر شدن در شبکه های اجتماعی، بعضی ها مثل صادق بوقی بر اثر یک اتفاق (پخش فیلم رقص و آواز، خبر بستهشدن بازار ماهی فروشان، عدم آزادی های فردی و اجتماعی، خشم عمومی مردم) یک شبه مشهور می شوند ولی فردی مثل رائفی پوربرخلاف صادق بوقی، واقعا برای جذب فالورهایش زحمت کشیده و خارج از امدادهای غیبی، استفاده از رانت، که در دوران کرونا هم میتوانست جلسه سخنرانی برگزار کند، در خلال بیش از یک دهه ی اخیر، برای کاری که انجام داده، زمان گذاشته و این حق را دارد که بهعنوان ادمین یک کانال یوتوب به تولید محتوا و درآمد زایی بپردازد! برای انجام این کار کافیست در هر زمینه ای دو سه مقاله مطالعه کرد وبا گفتگو با یک کارشناس در آن زمینه اطلاعات کلی را بدست آورد و بعد از آن در یک منبر صغری کبری چید و با سفسطه و مغلطه، مخاطب نوجوان و جوان را با جملاتی مسحور کننده و با استدلال های ساده مسخ خود کرد!
رائفی پور را خارج از اینفلوئنسر دیدن خطاست. مشکل از او نیست، مشکل از افرادی ست که او را استاد خطاب کرده و رابطه یشان باایشان را در سطح رابطه ی مرید و مرادی قرار داده اند! برای اینکه فردی مثل رائفی پور را بتوانیم نقد کنیم؛ باید جامعه مخاطب او را بهبوته نقد بکشیم، بدانیم که مخاطبین ایشان چه کسانی هستند؟ که اینگونه شیفته ی این فرد شده اند! اکثریت مخاطبین رائفی پورنوجوانان و جوانانی هستند که در جامعه ی در حال گذار با اندک تجربه ای که از زندگی اجتماعی دارند، یک نگاه احساسی و آرمانی بهمسائل اجتماعی و سیاسی داشته و بدون ذهن انتقادی با کنجکاوی دوست دارند همه چیز را بدانند! و از آنجا که «همه چیز را همگاندانند»، استاد جواب همه سوالات و معماهای آنها را در اختیارشان قرار می دهد! (مثال پزشک، بیمار و همراهان بیمار) و مشکل دقیقااز همین جا شروع می شود که استاد همه چیز را می داند به سوالات پیچیده جواب های ساده و توییتری می دهد و عقل انتقادی مخاطبرا در همان فضای سطحی در انجماد فکری نگه می دارد به زبان ساده بزرگترین آفت استاد این است که چراغ عقل انتقادی مخاطبشرا خاموش و هیجانات و احساسات او را با گفتن کلیاتی که با یک سرچ ساده در دسترس همگان ست، فعال نگه می دارد.
اکثریت مخاطبین رائفی پور افرادی هستند که در خلال دو دهه اخیر متولد شده و دنیای پیش از ظهور اینترنت و شبکه های اجتماعی راتجربه نکردند! زندگی مجازی خیلی از آنها از زندگی واقعی شان بیشتر است و فردی مثل رائفی پور که یک دهه بیشتر از مخاطبینشعمر کرده، به راحتی می تواند این افراد را تحت تاثیر خود قرار دهد! چرا که با همه ی آنها زبان مشترک و احساسات مشابه دارد و ازقضا این ویژگی مثبت فردی مثل او است که بخوبی می تواند از همه پلتفرم ها مخاطبین خود را جذب کند! به عبارت دیگر رائفی پوررسانه را شناخته و بخوبی می داند که چگونه از شبکه های اجتماعی برای تبلیغ دیدگاه های خود استفاده کرده و چگونه مخاطبین خود رااز فالور مجازی به عضو فعال اجتماعی تبدیل کند! دلیل این امر هم ارتباط مستمر و دائمی ایشان با مخاطبینش است یعنی هم حضورو فعالیت میدانی و ارتباط رو درو با مخاطبینش، در سخنرانی هایش دارد و هم از شبکه های اجتماعی برای تبلیغ و پیشبرد اهدافشاستفاده می کند! اما حضور پدیده ای بنام رائفی پور یک شبه اتفاق نیفتاده بلکه جریانی در قدرت، برای پیشبرد اهداف و سیاستهایش، این شخص را پروموت کرده است! در واقع می توان گفت: رائفی پور حاصل یک فرایند است و جریان مصاف پروسه ای است کهدر دور دوم دولت احمدی نژاد شروع شد و دردو دولت روحانی، به اوج خود رسید! هدف زدن جریان رفسنجانی بود که توسط رقبایسیاسی، در چارچوب کسب قدرت، دنبال می شد و استاد لسان گروهی بودند که منتقد دولت بوده اما این انتقاد از روی اصلاح اموربرای سازندگی کشور و رفاه عمومی جامعه و حل مشکلات مردم نبود، بلکه پروژه ای برای حذف رقیب و پروسه ای در مسیر جنگ برایکسب و حفظ قدرت سیاسی محسوب می شد. گروه مذکور که در عرصه رسانه و شبکه سازی به اصلاحطلبان باخته بودند، از منابر استادبرای تبلیغ دیدگاه ها و برنامه هایشان استفاده می کردند!
این ویژگی همه حکومت ها بخصوص حکومت های ایدئولوژیک ست که برای تبلیغ سیاست هایشان، از تعدادی سخنران که مبلغ دیدگاههای رسمی هستند، استفاده کنند! پیش از رائفی پور، حسن رحیم پور ازغندی و حسن عباسی دو سخنران مشهوری بودند که در اوایلدهه ۸۰ ظهور کرده بودند! وظیفه ی آنها زدن دولت اصلاحات، در نقش نقاد بود! یادداشت های حسین شریعتمداری در کیهان را در قالبسخنرانی به صورت شفاهی مطرح می کردند! اما بنا به دلایلی که خارج از حوصله ی این یادداشت ست، آنها فقط گروه خاصی را میتوانستند اقناع کنند! سخنرانی های آنها بیشتر رسمی، یک طرفه و درست مشابه برنامه های صدا و سیما بود که مخاطب کمی با گروهسنی مشخصی را جذب می کرد. اما رائفی پور برخلاف دو سخنران قبلی هوشمندانه وارد صحنه شد! در اوایل به جای مسجد ازدانشگاه شروع کرد، ارتباطاتش دو طرفه و همراه با پرسش و پاسخ بود، از چاشنی طنز هم استفاده کرده و موضوعات رمزآلودی برایسخنرانی هایش انتخاب می کرد که برای مخاطب کنجکاو جوان که به دنبال هیجان و کشف رمز هست، جاذبه داشت! مثلا پرداختن بهموضوع فرقه های سری، گروه های فراماسونری، کابالا، ایلومیناتی ها و ... که بازگشایی جعبه سیاه آن برای جوانان جذابیت خاصیدارد! کافی بود که کتاب فراماسونری و فراموش خانه اسماعیل رائین و چند مقاله در اینترنت را مطالعه کرد و مخاطب را به دنیایناشناخته ها برده و با حرفهای شبه علمی پرده از روی اسرار پنهان بردارد! موضوعاتی که او روی آن تاکید می کرد، گزاره های بودند که«اثبات ناپذیر و انکارناپذیر» بودند! در هر سخنرانی دامنه ی بحثی باز می شد، بدون آنکه بتوان بحث را با نتیجه گیری مشخصی بهپایان رسانید، با طرح نکاتی که نه امکان تاییدش وجود دارد و نه امکان ردش فراهم بود، استاد جلساتی متعددی در آن زمینه داستانسرایی می کرد! درست مثل قصه گویی هایی که در جلسات کلاب هاوس فارسی هر روز تکرار می شود! و یا مشابه مستند های اولیهشبکه منوتو که در اوایل برای بینندگان جذابیت خاصی داشت اما اگر کل آن مستند ها را می دیدی هیچ تاثیر مثبتی در زندگی فردی واجتماعی مخاطب ایجاد نمی کرد! در واقع می توان گفت: استاد سوراخ دعا را خوب پیدا کرده بود! موضوعاتی جنجالی مثل هولوکاست،نقد صهیونیسم و تاریخ اسراییل، نقد سلبریتی ها، انتخاب گزینشی تاریخ و پرداختن به موضوعات حساسی که بیشتر جزء ناگفته ها بود،برای مخاطب نوجوانان و جوان که با این مسائل علاقه داشته و با آن بیگانه بودند، جذابیت داشت اما پشت این داستان سرایی ها رانتها و تبلیغاتی هم بود که جناحی که قدرت را در دست داشت، می توانست از این پدیده برای تبلیغ سیاست هایش، در دوره های خاصمثلا انتخابات استفاده کند! هنر رائفی پور آنجا بود که توانست با ایجاد موسسه مصاف، شبکه سازی کرده و با ایجاد واحدهای مختلفیدر آنجا با یک تیر دو نشان بزند! اول کارشناسانی که با او همفکر بودند را دور خود جمع کرده و از اطلاعات آنها در سخنرانی هایشاستفاده کند وبا توسل به این ترفند ضعف های علمی خویش را پنهان نماید و دوم مصاف را به یک بلندگوی تبلیغاتی تاثیرگذار تبدیلکرده و از این تریبون به عنوان یک بنگاه سخنرانی استفاده کرده و باند خویش را در همسویی با نهادهای قدرت، بسازد! فارغ از اینکهرائفی پور آدم سالم یا فاسدی است که من هیچ قضاوتی نمی کنم اما ایجاد این شبکه ناخواسته با رانت همراه می باشد! شبکه ای ازروابط پنهان ایجاد می کند که از دل آن روابط که شفافیتی در آن نیست، ناخواسته امدادهای غیبی به صاحبان شبکه می رسد! دیدارهایغیر رسمی، گفتگوهای محرمانه با مسئولان امنیتی، سخنرانی برای نیروهای اطلاعاتی، رفتن به مراکز حساس، گرفتن مجوزهای خاص،هرچند که ممکن است فرد مذکور هیچ نیت بدی هم نداشته و به حکم تکلیف برای رضای خدا و خلق این کارها را انجام بدهد! اماناخواسته از مزایای یک رانت عظیم استفاده کرده که افرادی که عضو آن شبکه نیستند، نمی توانند از مزایای آن استفاده کنند! یعنیهرکس بجز رائفی پور هم بود با این موضوعاتی که برای سخنرانی انتخاب کرده و با شبکه ای که تاسیس نموده، با روابطی که در سایهی مسائل محرمانه و امنیتی شکل گرفته بود، در همراهی با نهاد قدرت، ناخواسته به یک رائفی پور تبدیل می شد!
سوال مهم این است که آیا می توان مصاف را یک اندیشه کده تصور کرد؟ اگر جواب سوال آری باشد، چون خود رائفی پور مصاف رایک گروه علمی و تحقیقاتی معرفی می کند! سوالات دیگری مطرح می شود! که باید رئیس این موسسه به آن پاسخ دهد.
مشابه اندیشکده ای چون مصاف در غرب بسیار وجود دارد اما بین اتاق های فکر در غرب با مصاف تفاوت بسیار است ! در زیر به چندنمونه اشاره کرده و در حاشیه ی آن به طرح سوالات خویش از رائفی پور می پردازم.
۱)- اتاق های فکر در غرب موسسات تحقیقاتی هستند که در یک رشته ی خاص فعالیت کرده و پژوهش های که در آنجا صورت میگیرد، در قالب چاپ کتاب یا انتشار مقاله با برگزاری سمینارهای علمی صورت می گیرد! این تحقیقات رسمی است، چند محقق در یکحوزه ی مشخص با یکدیگر تحقیق کرده و با همکاری با یکدیگر با اسم و امضای خودشان مقالاتشان را منتشر می نمایند! تحقیقاتشان در مجلات علمی منتشر شده و بعد برای نظریاتی که مطرح کرده اند، کنفرانس برگزار می کنند مخاطبینی که در جلسات شرکت میکنند، افراد دانشگاهی یا روزنامه نگارانی هستند که در آن عرصه سالها تحقیق و پژوهش کردند! آنها نویسندگان مقاله را به چالشکشیده و در یک گفتگوی انتقادی که با پرسش و پاسخ علمی همراه است، مدعیان را به بوته نقد می کشند و فیلم آن سمینارها در فضایرسانه ای و شبکه های اجتماعی منتشر می شود.
در اتاق فکرهای غرب، یک نفر مثل رائفی پور نیست که مثل ابوعلی سینا، فارابی، ذکریای رازی، ابوریحان بیرونی و ...در همه رشته هایعلمی تحقیق کرده و بدون هیچ آثار قلمی و فقط به صورت شفاهی، برای عموم مردم سخنرانی کند! نقدی که بر رائفی پور وارد است اینست که یک فرد چگونه می تواند در همه رشته های علمی،( از سیاست تا اقتصاد، از آسیب های اجتماعی (اعتیاد، فحشا، طلاق...) تافرهنگ، از مباحث دینی تا موضوعات آخرالزمان شناسی، از انسان شناسی تا محیط زیست، از بحران های تربیتی نوجوانان در سنبلوغ تا کنترل مشکلات روحی و روانی جوانان، از مسائل اجتماعی زنان تا معضلات بهداشتی، باروری، زایمان ، فرزندآوری بانوان، ازآبیاری زمین های کشاورزی تا پرداختن به مسائل امنیتی، سیاست داخلی و خارجی و ....) در همه حوزه ها که برای هر کدام از اینموارد نیاز به سالها تحقیق و پژوهش ست، اظهار فضل کند؟! اگر ما در قرون پیش از عصر مدرن و در دوران پیش از تخصصی شدنرشته های علوم بودیم و اگر ایشان هم عصر با خیام و در دوران مولانا زندگی می کردند، می توانستیم که با اغماض به این مسئله نگاهکنیم چرا که در آن دوره علم تخصصی نشده و دانشمندان خود را محق می دانستند که در همه رشته ها نظریاتی ارائه دهند! فرضیاتیکه بخش بزرگی از آنها غلط از آب در می آمد و بخشی مقدمه ای برای تحقیقات بعدی می شد! اما بعد از گذشت ۸۹ سال از تاسیسدانشگاه تهران، اگر کسی بخواهد در همه ی این رشته های علمی نظر کارشناسی بدهد، حتی خارج از مسائل کره زمین در مورد کراتدیگر و در علوم نجوم هم اظهار فضل کند، این فرد پر ادعا را دقیقا چه باید نامید؟! سوالی که باید از رائفی پور پرسید این است که شمادقیقا در کدام رشته تخصص دارید!؟ آن رشته را نام ببرید تا یک کارشناس در آن حوزه با شما مناظره کند تا ببینیم که آیا در آن موردخاص که مدعی اش هستید، عیارتان چقدر است ؟! تا بعدا به سایر ادعاهای شما بپردازیم! این تله استحقاق شما دقیقا از کجا می آیدکه خود را محق می دانید در همه زمینه ها از علوم غریبه تا علوم جدید و هوش مصنوعی اظهار نظر کنید!؟ بنا به گفته خودتان ۳۹ سالسن دارید! ۱۴۲۳۵ روز ۳۴۱۶۴۰ ساعت نفس کشیدید! فرض را بر این قرار می دهیم که از لحظه تولد تا امروز بدون حتی یک ثانیهاتلاف وقت، مطالعه علمی داشتید! از خودتان می پرسم آیا کسی که از لحظه تولد تا امروز را بی وقفه مطالعه کرده باشد! باز می تواند درهمه علوم اینطور صاحب نظر شود!؟ و آیا موضوعی هست که شما در مورد آن اظهار فضل نکرده باشید؟! افرادی مثل علامه دهخدا،علامه طباطبایی، علامه جعفری که دو برابر سن شما تحقیق کرده و به مقام استادی رسیده بودند، خارج از رشته ی تخصصی شاناظهار نظر نمی کردند، اقیانوس علم شما در امتداد کدام ساحل به پایان می رسد امر کنید ما در آنجا پیاده شویم!
نکته ی اصلی این است که چرا موسسه ی مصاف با آن همه دانشمند و محقق یک کتاب منتشر نکرده و یا مجوز یک ماهنامه تخصصیرا نگرفته و اکثر محققین آن پشت صحنه هستند و فقط یک نفر حاصل تحقیقات علمی آنها را در قالب سخنرانی های هیجانی مطرح میکند؟ ای کاش موسسه ی مصاف نشریه و ماهنامه ای تاسیس می کرد که حداقل منتقدان واقعی بدون جنجال های مجازی، آثار قلمیشان را نقد کنند! نام کتاب های استاد چیست؟ و منبع انتشار مقالات شان کجاست؟ چون هر وقت که نقد رائفی پور مطرح می شود،ایشان مدعی است که « فیلم ها تقطیع شده است و در فلان سخنرانی..» که آن خودش یک سریال ۲۰ قسمتی است، «..من به صورتکامل به توضیح این مسئله پرداخته ام» در خیلی از موارد هم ایشان راست می گوید و مخالفان از روی عناد و دشمنی شخصی، فیلمهای تقطیع شده ی ایشان را برای تحقیر و تمسخر او در شبکه های اجتماعی منتشر می کنند! سوال این است چرا استاد یک کتابمنتشر نمی کنند که منتقدان بدون نگاه کردن به یک سریال ۲۰ قسمتی که هر قسمت حداقل ۲ ساعت طول می کشد، آرا و دیدگاه هایایشان را نقد کنند! سوال این است که آیا استاد بجز نوشتن توییت آثار قلمی دیگری دارد؟ و اگر جواب آری است، کجا می توانیم آن رامطالعه کنیم؟
۲)- بودجه ی اتاق های فکری در غرب مشخص است و خوشبختانه چون غربیان امام زمان ندارند و هیچ کاری را برای تعجیل ظهور امامزمانشان انجام نمی دهند به همین خاطر از مردم نمی پرسند که: «بگو ببینم که قبل از ظهور برای امام زمانت چیکار کردی؟»، باشفافیت بیشتری عمل می کنند! نسبت به کاری که انجام می دهند، پولی می گیرند و مالیاتی می پردازند، روابط شان مشخص وارتباطاشان معلوم است و از مزایای ارتباطات غیر رسمی استفاده نمی کنند!
سوالی که باید از رائفی پور پرسید ـ بدون اینکه اتهام بزنیم ـ از شما که مدعی شفافیت هستید و خیلی هم کار خوبی انجام می دهید،می پرسیم که آیا این کمک های مردمی که به شما پرداخت می شود آیا در سایت شما ثبت شده است؟ بی شک ادعاهای شما صادقاست و مردم برای تعجیل ظهور امام زمان شان به موسسه ی شما مبل، میز، صندلی، تابلو، کتاب، مداد، دفتر، گوشی، تبلت و ... اهداکرده و حتی کمک های مادی پرداخت می کنند! چرا اسامی این افراد خوب و سخاوتمند را منتشر نمی کنید تا نه تنها دهان منتقدان بستهشود بلکه دیگران هم این حاتم طائی های زمانه را شناخته و ترغیب شوند که برای ظهور امام زمان شان، کاری انجام دهند؟
۳)- اتاق فکرهای غرب در مسابقات یک نفره شرکت نکرده و پیروز نمی شوند بلکه موسسات دیگری وجود دارند که رقبای آنها محسوبشده و آرا و نظریات آنها را مورد نقد قرار می دهد! این نقد برشخص شما وارد نیست بلکه این انتقاد بر افراد و مجموعه ی عواملی وارداست که راه را برای منتقدان شما بسته و موسسه ی شما را بی رقیب گذاشته اند، تا مثل اسب سرکشی در مسابقات یک نفره پیروزمیدانشوید!
۴)- هر موسسه ای طرفدار یک حزب و جریان خاص سیاسی است و اعضای آن خود را «یک انقلابی بیزار از چپ و راست» معرفینمی کنند! به همین خاطر در حمایت یا مخالفت از گروه های سیاسی، خط مشی مشخصی دارند! مفاهیمی مثل انقلابی بودن، مردمیبودن و ... عناوینی کلی و پوپولیستی هستند و نیاز به تعریف و تفسیر دارند! همانطور که شما خود را انقلابی معرفی می کنید، سرانمجاهدین خلق هم می توانند خود را انقلابی معرفی کرده و مدعی شوند که روحانیت در سال ۵۷ انقلاب شان را سرقت کرده و قدرت را ازدست آنهایی که سالها در زندان شاه بودند، خارج کرده است! فارغ از این عناوین کلی، دقیقا شما طرفدار چه گروهی هستید که هم ازچپ و از راست بیزار می باشید؟ آیا این چپ و راست، فارغ از عملکردشان که در موردش نقد و نظر بسیار است، جزء انقلاب محسوبمی شوند یا نمی شوند؟ و اگر شما هیچ کدام از اینها را قبول ندارید چرا خود حزبی تاسیس نمی کنید تا بدانیم که خط مشی دقیق شماچیست و برای حل مشکلات ایران چه طرح و برنامه ای دارید!
در پایان یادآور می شوم که این انتقادات کلی بودند و برای پرداختن به جزییات باید تک تک فیلم های شما مورد بازبینی قرار گرفته ونسبت به ادعاهایی که در خلال هزاران ساعت سخنرانی درباره ی موضوعات گوناگون مطرح کردید، کامنت مشخصی مطرح می شد امااز آنجا که من خود را مثل شما در همه ی رشته ها محقق و صاحب نظر نمی دانم و انجام این کار دشوار به یک تیم رسانه ای و نیاز بهسالها زمان دارد، از پرداختن به آن خودداری می کنم. امیدوارم شما که مدعی شفافیت، اخلاق گرایی و علم پژوهی هستید، نه در مقامپاسخگویی به من بلکه درباره ی کارنامه، گفته ها و ادعاهایتان، یک بازبینی اساسی کرده و در مورد این متن کمی فکر کنید! خداوند ما رابعد از انتشار این متن از توهین و دشنام هواداران تان در امان نگه دارد!