ویرگول
ورودثبت نام
مارلیک
مارلیک
خواندن ۱۳ دقیقه·۸ ماه پیش

نقد و بررسی سلبریتی ها

درباره سلبریتی ها

سرطانی به نام گلشیفته فراهانی
سرطانی به نام گلشیفته فراهانی

درباره ی سلبریتی ها ...

خواندن این متن را برای کسانی که می خواهند درباره ی موضوع سلبریتی ها، اطلاعات کامل و منسجمی بدست آورند، توصیه می کنم. در این رشتو سعی می کنم، نکاتی مطرح کنم که شما به صورت جامع با پدیده ی سلبریتی، فرایند سلبریتی سازی در خلال ۴۰ سال اخیر آشنا شده و بعدا در مقالاتی دیگر  به تحلیل معضلاتی که این گروه می توانند در دوره های مختلف ایجاد کنند، خواهم پرداخت! هدف این است که شما با کلیات بحث آشنا شوید! خوانش این متن برای افزایش سواد رسانه ای شما می تواند مفید باشد! چون بدون شناخت و نقد فضای رسانه؛ نمی توان جریان سلبریتیسم را مورد نقد قرار داد! هر چند که کوشیدم، خلاصه بنویسم ولی بر خلاف میل شخصی و خارج از فضای محدود توییتر، رشتو طولانی شد، متن پیش رو  را به عنوان یادداشت، برای اکانتم در سایت ویرگول به رشته ی نگارش در آوردم که آنجا تنها منبع یادداشت های شخصی من است.

همه کم و بیش می دانیم که درباره ی چه افرادی بحث می کنیم به همین خاطر به تعریف و تاریخچه ی سلبریتی در جهان نمی پردازم! ما با افراد شناخته شده ای مواجهیم. شخصیت هایی که کنش و واکنش شان در فضای رسانه ای بازتاب بیشتری پیدا می کند! به آسانی توجه هات را به خود جلب می کنند و می توانند از کاه کوه بسازند! نبودن شان در فضای خبری هیچ تاثیری ندارد اما بودنشان همراه با حاشیه هایی که ایجاد می کنند، می تواند از افزایش فروش یک مجله زرد تا تولید محتوا و پر کردن برنامه های شبکه های تلویزیونی مثل منوتو و ایران اینترنشنال، که در صدد ایجاد دو قطبی در جامعه هستند، کمک کند! به فیلم زیر نگاه کنید! توله سگ یکی از سلبریتی ها گم شده است! این اتفاق وقتی افتاد، بحث پیرامون گم شدن این توله سگ، موضوع داغ کاربران در شبکه های اجتماعی بود! چه آنهایی که با او احساس همدردی کردند و چه افرادی که با شوخی و مسخره، نسبت به این خبر واکنش نشان دادند! در هر دو حالت این خبر در آن روز بازخورد داشت! (فیلم در اکانت X و اینستاگرام نگارنده). فرض کنید که در آن روز به علت ناامنی در محیط کار، ۵ کارگر  در یک سانحه، مثلا ریزش معدن، یخ زدن در سرما و ...کشته می شدند! آیا این دو موضوع اصلا قابل مقایسه است؟ واکنش ها نسبت به دو خبر چگونه می شد؟ هر دو اتفاق بارها در فضای مجازی افتاده است! می توان با جزییات در موردشان گفت و نوشت ...

کشف حجاب یک هنرپیشه، اعلام مواضع سیاسی یک بازیگر در یک استوری، پخش شدن عکس خصوصی یک هنرمند، جنجال آفرینی یک فوتبالیست، اخراج یک مجری ورزشی از تلویزیون، مد کفش و لباس، ازدواج و طلاق یا سفر خارجی یک شخصیت شناخته شده، دزدیده شدن گوشی یک سلبریتی و غیره، هر روز بخشی از موج ها را در شبکه های اجتماعی ایجاد می کند! این رویدادها یک سریال داستانی و موضوع تکراری  در شبکه های اجتماعی است!

کاربران با ترند کردن هشتگ ها به این رویدادهای بی اهمیت، واکنش نشان داده و افکار عمومی، خواسته یا ناخواسته درگیر این اتفاق ها می شود! آیا اتفاق مهمی افتاده است؟! بی شک نه. این داستان های تکراری تداوم مصاحبه های زرد نشریات هفتگی قبل از انقلاب با هنرپیشه ها و خوانندگان زمان شاه بود که برخی از افراد را که اکثرشان، جوان و دانش آموز بودند، مجذوب خود می کرد! اما اینک با گسترش فضای رسانه و فراگیر شدن شبکه های اجتماعی به یک موضوع قابل بحث در فضای عمومی تبدیل شده است. ارزش رسانه ای این اخبار در حد حواشی رویدادهای کاباره های قبل از انقلاب است که می توانست به تولید یک فیلم آبگوشتی در زمان شاه تبدیل شود. کسانی که با دنیای رسانه و تحلیل شبکه های اجتماعی سر و کار دارند، می دانند که در ۹۹ درصد این موارد، این رویداد فاقد کوچکترین ارزش خبری است و این رخدادها روزانه برای همه شهروندان ممکن است، اتفاق بیفتد! اما چه عاملی باعث می شود که این رویداد با بازخورد بیشتری مواجه شده و موج و فضای بیشتری را در رسانه ها ایجاد کند؟! خواندن فصول اول کتاب دکترین شوک را پیشنهاد می کنم!

ما در این رویدادهای پرحاشیه، با سه پدیده مواجه هستیم! رسانه، سلبریتی، واکنش عمومی مردم. اگر رسانه نباشد، دو عامل دیگر به محاق می رود یا انتشار این اخبار فقط در محافل گروهی بازتاب پیدا می کند. آنچه سلبریتی را تولید می کند، رسانه است که پشت آن سرمایه های مالی قرار گرفته. رسانه ها از تولید سلبریتی ها، اهداف خاصی دارند! از استفاده ابزاری برای مارکتینگ تا پروموت کردن عاملی که بتواند در دورانی خاص مثلا انتخابات، برای یک نظام، مشروعیت ایجاد کند! یک پارادوکس عجیبی هم وجود دارد که از این افراد نچسب گاها در یک دوره های که جامعه نیاز به اتحاد و همبستگی بیشتری دارد، به عنوان چسب زخم استفاده می شود! در حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله، تا مراسمات ملی مثل جشن های ملی و اعیاد دینی و مذهبی از این افراد دعوت به عمل می آید. حضورشان در برنامه بیشتر برای سرگرمی است و محتوایی هم که تولید می کند، موضوعاتی شخصی و کاملا بی ارزش است.

دو ویژگی باعث برجسته شدن نقش سلبریتی ها می شود؛ محبوبیت و مشهوریت! اما بین محبوب بودن و مشهور بودن، تفاوت است! اولی به خاطر رفتاری انسانی و اخلاقی است و دومی حتی از طریق روشهای غیر اخلاقی، رفتارهای ضد اجتماعی، از طریق جنجال آفرینی و ایجاد هیاهوهای کاذب، هر کس و ناکسی می تواند بدست آورد! اگر این دو ویژگی مکمل یکدیگر باشند، آن سلبریتی به یک قهرمان ملی و افسانه ای تبدیل شده و با گذر زمان، فراموش نمی شود! به عنوان مثال زنده یاد تختی هم ورزشکاری محبوب بود و هم شخصیتی مشهور . شهرت خود را بیشتر از محبوب بودنش بدست آورده بود! این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که همه سلبریتی ها مشهور هستند، اما اکثریت آنها محبوب نیستند! خیلی از سلبریتی ها اگر از چرخه رسانه حذف شوند، در کمترین زمان، فراموش می شوند و دلیل جنجال آفرینی شان بیشتر به این خاطر است که فراموش نشوند! فعلا قصد پرداختن به مصداق ها را ندارم وگرنه نمونه ها بسیار است! باید بدانیم که فرآیند سلبریتی شدن چگونه است و مثلا فلان خانم سلبریتی در دو دهه ۲۰ تا ۴۰ زندگی اش چگونه از مرکز به حاشیه رانده می شود! از افزایش سن تا تغییر نقش ، از بازی در یک فیلم پرمخاطب عاشقانه تا اجرای نقش یک مادر یا زن دوم تفاوت بسیار است! آمدن رقبای جدید و بازیگران جذاب در این فرایند بی تاثیر نیست! خیلی از مواضع بازیگران، هنرمندان در حوزه سیاست ، در دوره های زمانی مختلف را باید در رقابت هایشان جستجو کرد!

در طول چهار دهه گذشته رسانه ها چگونه به تولید سلبریتی ها پرداختند!؟

این سوال دقیق می تواند ما را به مرکز مباحث مان برساند! اول باید بدانیم که در طول چهل سال اخیر رسانه ها چگونه متحول شدند!

در دهه ۶۰، رسانه در دسترس قدرت بود. تعداد رسانه ها محدود و ارتباط رسانه ها با مردم، مثل دستگاه قدرت، از بالا به پایین بود! آغاز انقلاب، رویدادهای دهه ۶۰ (اختلافات سیاسی و شروع جنگ هشت ساله) اعمال سیاست گذاری های جدید، نگاه پر رنگ ایدئولوژیک ، اخراج هنرپیشه ها و تسویه های ستاره های سینما در بین سالهای ۵۷ تا ۶۰؛ فرار خوانندگان به خارج ، بی اعتمادی حکومت به بازیگران زمان شاه و ... همه دست به دست هم داده بود که فضای پادگانی بر رسانه حاکم باشد! درباره ی اخراج بازیگران چند سند و مدرک هست که بعدا در رشته توییتی به آن اشاره خواهم کرد! سلبریتی ها مجبور بودند که تحت ذیل حکومت فعالیت کنند و سیاست های رسمی حکومت، نفی سلبریتی پروری بود! و اگر فیلم و سریالی ساخته می شد، تولید محتوا بیشتر کارگردان محور بود و هنرپیشه ها نقش دومی در اجرای فیلم داشتند! مثلا سریال هزار دستان که با نام کارگردانش علی حاتمی شناخته می شد!  در این مورد یک متن کامل نوشته ام .

این سیاست به صورت رسمی تا دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ همچنان ادامه داشت! اما در طول دهه ۸۰ و آغاز دهه ۹۰، دو اتفاق این سیاست را دستخوش تغییر داد! ۱)- ظهور شبکه های ماهواره ای در لوسانجلس که با تولید محتواهای نه چندان حرفه ای اما متفاوت، مردم را به سمت خود جذب می کردند ۲)- دسترسی عمومی به اینترنت و ظهور گوشی های هوشمند و به وجود آمدن اپ های جدیدی که مفهوم رسانه را در ایران تغییر دادند! دوران سلبریتی پروری از همان دهه ۸۰ در خود صدا و سیما شکل گرفت! دستگاه تبلیغاتی حکومت که در رقابت با شبکه های ماهواره ای قرار گرفته بود، علیرغم میل خود، برای جذاب و پرمخاطب کردن برنامه ها، بستر و فضایی ایجاد کرد که هنرپیشه ها در مرکز توجه قرار گیرند! خیلی از بازیگران خود به مجری های برنامه تبدیل شدند! افرادی که نه صلاحیت این کار داشتند و نه سواد رسانه ای اش را . حتی خیلی از آنها زبان فارسی را به درستی نمی توانستند تکلم کنند! قصد پرداختن به افراد را ندارم وگرنه نمونه ها بسیار است.

تولید فیلم و سریال ها از کارگردان محور در دهه ۶۰ به سلبریتی محور دهه ۸۰  تنزل پیدا کرد! در واقع ج.ا در رقابت با چند کانال تلویزیونی بی محتوای زرد لوسانجلسی، زمین و زمان را به سلبریتی ها واگذار کرد.

آنهایی که کانال های ماهواره ای لوسانجلسی را در ۲۰ سال گذشته دیده اند به خوبی به یاد دارند که تولید برنامه های آنها گاه با دعوت از خواننده های زمان شاه و یا با پخش فیلم های آبگوشتی دوران قبل از انقلاب، مخاطب جذب می کرد در کنار این کانال های غیر حرفه ای، چند کانال سیاسی سلطنت طلب هم وجود داشت که بجز فحش های آبدار، اتهام زنی به این و آن، محتوای خاصی نداشتند. صدا و سیما برای به حاشیه کشیدن شبکه های ماهواره ای و جذب مخاطب بیشتر آنقدر به بزرگ کردن سلبریتی ها پرداخت که در دهه ۹۰ با ظهور شبکه های اجتماعی، سلبریتی ها با باج گیری از رسانه، بلای جان خود صدا و سیما شدند!!

غولی از شیشه درآمده بود که خود حاکمیت هم قادر به مهارش نبود! کاملا هم حق داشتند! تصور کنید هنرپیشه ای که در دهه ۶۰ و ۷۰ همیشه آرزو داشت پنج دقیقه بیشتر در صدا و سیما دیده شود و یا با یک نشریه زرد هفتگی مصاحبه کند و یا عکسش در صفحه اول یک روزنامه چاپ شود، خود با ایجاد اکانت در فیسبوک، توییتر ، اینستاگرام و بعد در تلگرام صاحب منبر رسمی شده که تعداد فالورهایش از مخاطبان صدا و سیما بیشتر شده بود! اینستاگرام نسبت به سایر اپلیکیشن ها نقش بیشتری در بزرگ کردن سلبریتی ها داشت هم از طریق تبلیغات می توانستند درآمد زایی کنند، و هم از طریق اظهارات جنجالی می شد به جذب مخاطب و ایجاد موج بپردازند! در چنین بستری، هیچ سلبریتی حاضر نمی شود که خود را در زیر مجموعه یک رسانه رسمی قرار داده و پایگاه تبلیغاتی خود را که حالا به منبع درآمد مالی اش تبدیل شده، از دست بدهد! رویدادهای بعد از انتخابات سال ۸۸، اتفاقات دی ۹۶ و آبان ۹۸ که به ایجاد بی اعتمادی بین دولت و ملت- شکاف بین مردم و حکومت رسید، ناخواسته از سلبریتی ها شخصیت هایی به وجود آورد که بین این و آن یکی را باید انتخاب می کردند! حتی ممکن بود که بعضی از آنها قلبا علاقه ای به ایجاد فضای دو قطبی نداشته باشند اما به خاطر حفظ مخاطب و عدم ریزش کانال های شخصی و یا به خاطر فشار گروه های مجازی، که اکثرا به شکل باندی مدیریت می شوند، مجبور شدند که نقش اپوزیسیون گرفته و ساز مخالف بزنند! این اتفاق ها در انتخابات دور دوم دولت احمدی نژاد و دور اول انتخاب روحانی، با آغاز انتخابات سال ۹۲ به صورت مستمر پر رنگ تر شد! اصلاحطلبان برای کسب آرای مردم بخوبی این فضا را شناخته و کنترل آن را بدست گرفته بودند! حالا هم مدیریت باندهای مجازی و کنترل رفتار سلبریتی ها در دست آنهاست. وقتی نظام سیاسی، کاندیدهای ریاست جمهوری اش، برای گرفتن رای بیشتر به سلبریتی ها مراجعه می کنند، دیگر دلیلی ندارد سلبریتی که اینک منبع مشروعیت بخشی به کاندید ریاست جمهوری شده، خود را فراتر از سازمان صدا و سیما و دولت تصور نکند! آنچه که در دوره ی زن زندگی آزادی شاهدش بودیم، حاصل یک پروسه ی زمانی بود که در خلال ۱۵ سال قبل از آن شکل گرفته؛ نخست در رقابت صدا و سیما با شبکه های ماهواره ای لوسانجلسی و دوم در دوران انتخابات ۸۸ تا ۹۶ و آغاز انقلاب در عرصه ی رسانه های اجتماعی که محصول ظهور و فراگیر شدن اینترنت و گسترش سوشیال مدیاست!

سلبریتی پروری در عصر شبکه های اجتماعی موضوعی است که کم و بیش در همه کشورها به اشکال متفاوتی روی داده است! به عنوان مثال فلان هنرپیشه مشهور هالیود (آنجلینا جولی ) یا فلان فوتبالیست (مسی) دیگر نیاز به دیده شدن مثلا در کانال CNN یا FOX NEWS ندارد چون اینستاگرامشان پر مخاطب تر از این دو شبکه مذکور است اما آنچه سلبریتی های ایران را از دیگر کشورها جدا می کند، محدود بودن آزادی های منفی( آزادی های شخصی مثلا حجاب که براحتی می توان با آن موج ایجاد کرد)؛ سانسور رسمی در خلال ۴ دهه گذشته در صدا و سیما و نبودن شبکه مستقل در ۴۰ سال اخیر بوده است!

در مورد رویدادهای زن زندگی آزادی و نقش سلبریتی ها در آن وقایع که برخی حتی ادعای صادر کردن فراخوان و رهبری اعتراضات را داشتند، باید کیس به کیس و در یک مقاله ی دیگر با جزییات به این مسئله پرداخت. قبلا جسته گریخته به آن پرداخته ام و شاید در آینده با بیشتر به آسیب شناسی آن بپردازم، آنچه امروز لازم بود گفته شود، طرح نکات کلی بود که بدانیم روند سلبریتی سازی و سلبریتی پروری چگونه در طول ۴۵ سال اخیر شکل گرفت و چگونه با تحول رسانه ها این فرایند از مراکز رسمی و دولتی به منابع شخصی و گروهی تغییر پیدا کردند! امید است در یک مقاله ای دیگر با نگاه فوکو از تعریف قدرت و نقش رسانه در تحولات صد سال اخیر به بازشناسی این مسئله بپردازم!  آنچه که عمدا به آن اشاره نکردم نقش دو کانال منوتو و ایران اینترنشنال بود که بعد از تعطیلی کانال های لوسانجلسی در سپهر رسانه ای پدید آمد، ارتباط این دو کانال در افزایش فالورهای سلبریتی ها موضوعی است قابل تأمل...

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر

پی نوشت مهم : دوران کرونا، تغییر و شکاف نسلی ، تجارت آنلاین و ...هم نقش مهمی در این فرایند داشته اند که هر کدام را از زوایای دیگر می توان نقد کرد! فقط کوتاه بگویم که سلبریتی های دوران کرونا بیشتر از سلبریتی های دانشگاهی بودند که در یک دوره به خاطره تعطیلی اجباری و نیاز به آموزش آنلاین در دوران کوید ۱۹ توانستند مرجعیت رسانه ای پیدا کنند، گاها هم کنش سیاسی انجام می دهند اما از آنجا که بحث ما بیشتر به نقش هنرمندان، هنرپیشه ها و بازیگران و ستاره های ورزشی اختصاص دارد، به نقد سلبریتی های دانشگاهی نپرداختم.


سلبریتیهنرمندانبازیگرانزن زندگی آزادیسینما
با انسانهای میانمایه هیچ دوستی ندارم، خصم فرومایگان ام. اگر کل جهان نابود شود، اگر تنهای تنها شوم، اگر هزار بار بمیرم و زنده شوم، باز هم لحظه ای به ابتذال باج نخواهم داد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید