مارلیک
مارلیک
خواندن ۱۹ دقیقه·۸ ماه پیش

چشم انداز محور مقاوت، ناسیونالیسم عرب و تحولات منطقه

چشم انداز محور مقاومت و ناسیونالیسم عرب و تحولات منطقه

روند ظهور و شکل گیری «محور مقاومت» را باید واکنش به کنش های آمریکا درخاورمیانه تلقی کرد! بی شک اگر دولت بوش به عراق تهاجم نظامی نمی کرد، امکان شکل گیری محور مقاومت به این شکل وجود نداشت! محور مقاومت نقطه تقابل با «محور شرارتی» بود که توسط جورج بوش عنوان شده بود! هدیه ای که نئوکان های آمریکایی به ایران اعطا کردند، تاکنون هیچ دشمنی به ایران نداده است! البته بی انصافی است که با همه انتقاد و مخالفت هایی که با حاکمیت اقتدارگرای ایران دارم، فراست و زیرکی رهبر اقتدار طلب ج.ا در بهره برداری از این فرصت تاریخی را نادیده گیرم! آقای خامنه ای با هزار نقدی که در عرصه سیاست داخلی، بدرستی بر او وارد است، در حوزه سیاست خارجی؛ هوشمندانه عمل کرده و از تهدیدات نظامی، فرصت های امنیتی ایجاد کرده است!

نام محور مقاومت را بیشتر منتقدانش به آن اعطا کردند، این عنوان بیشتر برچسبی است؛ تبلیغاتی که در رسانه ها از آن استفاده می شود! من محور مقاومت را حاصل اضطراب هژمونی ایران در جهت بازدارندگی قلمداد می کنم! بی تردید بجز روند حوادث و تحولات دو دهه اخیر خاورمیانه؛ (از حمله آمریکا به عراق تا انقلاب بهار عرب، ظهور و شکل گیری داعش و جنگ های داخلی- منطقه ای خاورمیانه)؛ ژئوپولوتیک نقش اساسی در تشکیل محورمقاومت ایفا کرده ست، پیشتر ملک عبدالله، پادشاه اردن از تایتل هلال شیعی استفاده کرده بود!

در طول تاریخ، حضور اقلیت شیعه در مناطق حساس کشورهای سنی مذهب و جغرافیای سیاسی جنوب غربی آسیا، به گونه ای شکل گرفته؛ که به صورت طبیعی و ارگانیک در تشکیل و تقویت «محور مقاومت یا هلال شیعه» نقش اساسی ایفا کرده است! از هر زاویه ای که به مسئله نگاه کنیم، چه از چشم انداز ملی گرایی و چه از بُعد مذهب شیعه گرایی، تشکیل محور مقاومت فرصتی بود که از دل تهدیدهای منطقه ای حاصل گردید! متاسفانه این فرصت با هزینه ی بسیار سنگینی که حاصل نابودی کشورهای منطقه بود، شکل گرفت. اگر غرب در امور خاورمیانه دخالت نمی کرد و این هزینه سهمگین را بر خاورمیانه تحمیل نمی کرد، چه بسا نیازی نبود که ایران ناخواسته برای تشکیل محور مقاومت، به این شکل کمی و کیفی، بپردازد! در این یادداشت بیشتر به تضادهای داخلی خاورمیانه اشاره خواهم کرد، تا برای خواننده ی عزیز مشخص شود که چگونه از دل تضادهای داخلی کشورها ( امواج مختلف ناسیونالیسم عربی، ظهور و سقوط دولت های عربی، تهاجم و اشغال گری نظامی، اختلافات قومی، تضادهای مذهبی، درگیری های فرقه ای و برای مهار بنیادگرایی اسلامی)، ایران توانست که محور مقاومت را چون نهال های راهبردی در دل کشورهای رقیب خویش، ایجاد کند! برای فهم عمیق محور مقاومت ناگزیریم که به تاریخ پنج کشور (ایران، عراق، سوریه، یمن، لبنان) مراجعه کنیم، البته من قصد پرداختن به جزئیات را ندارم؛ فقط مجبورم که در چند بخش کوتاه؛ کلیاتی را مطرح کنم تا فهم مسئله برای خواننده ی عزیز آسان شود! تا بدانید که چگونه این میراث تاریخی، از گذشته تا به امروز؛ به جمهوری اسلامی به ارث رسیده و حکومت ایران چگونه با شبکه سازی توانسته است که این نیروها را به خدمت خود درآورد! یادآوری یک نکته ضروری است که این نیروها برای حکومت عامل بقا و برای ایران، ضامن استقلال و تمامیت ارضی محسوب می شوند!

حوادث تاریخی:

ظهور شیعه در لبنان و انتقال تشیع از لبنان به ایران در زمان صفویان:

برای درک کامل موضوع مجبورم؛ به تاریخ شیعه گرایی؛ اشاره مختصری کنم! شیعه در لغت به معنای پیرو می باشد و وقتی می گوییم: شیعه علی به معنای پیروان علی یا حزب علی!

از لحاظ تاریخی، بعد از رحلت محمد بن عبدالله، بعد از اختلافاتی که بر سر جانشینی پیامبر شکل گرفت، اقلیتی از مسلمانان در مقام حمایت از علی بن ابی طالب، در دوران سه خلیفه اول، با عنوان دفاع از عدالت، در نقش اپوزیسیون ظاهر شده و خود را پیروان علی معرفی کردند! در دوران خلافت خلیفه سوم، یکی از آنها شخصی بنام ابوذر غفاری در اعتراض به تقسیم بیت المال علیه خلیفه وقت اعتراض کرد و عثمان وی را از مدینه اخراج و به شام تبعید نمود، حاصل این تبعید شکل گیری تشیع در لبنان بود! به عبارت دیگر: این حزب الله لبنانی که اینک شاهدش هستیم، اجداد و نیاکانشان از شاگردان ابوذرغفاری محسوب می شدند! اینجا حال حزب الله لبنان چگونه شکل گرفت؟ ریشه ی آن را باید در تحولات داخلی لبنان، اشغال این کشور توسط اسراییل و رویدادهای دهه 1980 میلادی که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، و جنگ ایران با عراق شده بود، جستجو کنیم!

از دیرباز؛ جبل عامل لبنان نقش مهمی در تاریخ تشیع داشته و مرکز رسمی شیعه گرایی محسوب می شده و در دوران صفویان، به خاطر ایجاد اتحاد ملی و انسجام اجتماعی، مذهب تشیع از آنجا به ایران وارد شده است. علت رسمی شدن تشیع در ایران را باید در رقابت صفویان با امپراتوری عثمانی؛ بررسی کنیم. از قضا در آن دوران تاریخی، با قیام شاه اسماعیل اول و با پایان دادن حکومت های ملوک الطوایفی و پس از رسمی شدن تشیع در ایران، وحدت سرزمینی در ایران شکل گرفت! اینجا . به عبارت دیگر، تشیعی که از لبنان به ایران صادر شده بود در آن مقطع تاریخی، نقش مهمی را در حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران ایفا نمود! اگر کوچکترین تردیدی در این زمینه دارید، به این سوال فکر کنید که چگونه ترکان عثمانی که تا قلب اروپا را تسخیر کرده و بر کل جهان عرب حکمرانی می کردند، همواره در تهاجم به ایران، در دروازه های آذربایجان ایران که از قضا با آنها اشتراکات زبانی هم دارند، گرفتار شدند؟ بی شک اگر تشیع و جنگ های روسیه تزاری با امپراتوری عثمانی نبود، ایران به عنوان یک پیکر واحد که اینک با آن مواجه هستیم، به این شکل وجود نداشت! با رسمی شدن تشیع در زمان صفویان، ایران مرکز شیعه گرایی محسوب گردید و به خاطر سابقه ی تمدنی و نفوذ فرهنگی که ایران در منطقه دارد، این روند تا به امروز ادامه دارد! اگر علاقمند به نگاه انتقادی به جامعه شناسی سیاسی تشیع داشته باشید، خواندن این کتاب توصیه می شود! اینجا .

معاهده سایکس پیکو

در دوره ی معاصر و با آغاز جنگ جهانی اول، که نتیجه ی آن با شکست و سقوط امپراتوری عثمانی همراه بود، جغرافیای سیاسی خاورمیانه با معاهده سایکس پیکو شکل گرفت، دستاورد این معاهده آغاز دولت ملت سازی های ناقصی بود که نقشه جنوب غرب آسیا را تغییر داد. بجز ایران، مصر و حتی ترکیه که تمدن های باستانی محسوب می شوند، روند دولت ملت سازی ها، در سایر نقاط خاورمیانه، با مداخله قدرت های استعماری ( انگلیس و فرانسه) انجام شده و ژئوپولوتیک خاورمیانه را دستخوش تغییرانی قرار داد، زخم های سربازی که اینک با آن مواجه هستیم، (ناسیونالیسم افراطی، قوم گرایی، اسلام گرایی، فرقه گرایی، بنیادگرایی، خشونت و تروریسم، ظهور دولت های کودتایی) حاصل هویت سازی جعلی است که از آن زمان به یادگار مانده و بخش بزرگی از ریشه تنش های دائمی خاورمیانه به این معاهده مربوط می شود! هدف از نگارش این نکات برای این بود که متوجه شوید که تا قبل از شکل گیری حکومت جمهوری اسلامی، همواره این مشکلات در خاورمیانه وجود داشته، و در مقطع فعلی این حکومت میراث تاریخی را یدک می کشد که از گذشته به او به ارث رسیده و فقط از تهدیدهایی که در اخیرا با آن مواجه شده، فرصت های مطلوبی ساخته که از آن برای بقای خویش و حفظ امنیت ایران استفاده می کند!

اقلیت شیعه که بجز ایران در تمامی نقاط حساس خاورمیانه حضور دارند! ( افغانستان، آذربایجان، بحرین، عراق، هند، کویت، لبنان، پاکستان، سوریه، یمن و سایر کشورها) حضور آنها همراه با تهدید و فرصت هایی برای ایران است! پیشتر نوشته و اینک دوباره مختصر یادآوری می کنم، تهدید از آن جهت: که روند اعتمادسازی و عادی سازی روابط ایران با کشورهای سنی مذهب را با پیشداوری و سوء نیت رهبران آن همراه می کنند! و آن دولتها، ایران را به صورت غیرمستقیم، مسئول بحران های داخلی خویش قلمداد می نمایند! فرصت از این منظر: که در داخل کشورهای رقیب؛ نیروهایی هستند که به عنوان یک نیروی بازدارنده می توانند از فشارهای منطقه ای علیه ایران بکاهند! فارغ از اینکه در ایران چه نوع حکومتی و یا چه کسی حاکم است، ایران می تواند به تهدیدها به چشم اغماض نگاه کرده و از فرصت ها به نحو مطلوب استفاده کند!

نکته ی مهم و قابل توجهی که در مورد محور مقاومت، باید به آن اشاره کرد این است که این نیروها همگی شبیه هم نبوده و با یکدیگر نه تنها تفاوت، بلکه اختلاف هایی دارند! موضوعی که من ندیدم تاکنون کسی به آن اشاره کرده باشد! برای پی بردن به این مسئله باید به نحوه ی شکل گیری و روند حوادث داخلی کشورها، پتانسیل و نقاط قدرت و ضعف این گروه ها در اماکن مختلف، توجه کافی داشته باشیم! اهمیت این مسئله آنقدر زیاد است که می تواند باعث تحلیل های اشتباه در روند حوادث و تحولات منطقه قرار گیرد! تناقض هایی که در تحلیل های ژورنالیستی مشاهده می کنید، به خاطر یک دست دیدن محور مقاومت به عنوان یک پیکر واحد می باشد! با چند مثال ساده، تفاوت و اختلافات آنها با یکدیگر بخوبی مشخص می شود!

بی شک روند شکل گیری حزب الله لبنان با انصارالله یمن متفاوت است! چرا که لبنان و یمن دو تاریخ و جامعه ی متفاوتی با هم دارند. حتی حزب الله لبنان سال 2024 را نمی توان با حزب الله پیش از سال 2006 با هم مقایسه کرد! چرا که در خلال این 18 سال جامعه لبنان دچار تغییرات شگرفی شده و حزب الله از یک نیروی شبه نظامی به یک حزب سیاسی تبدیل شده که حتی نقش مهمتری از ارتش لبنان ایفا می کند. حال چه برسد که بخواهیم حزب الله لبنان را با انصارالله یمن که پیشتر فاقد قدرت بوده و در زیر بمباران های وحشیانه ی رژیم آل سعود قرار گرفته با انصارالله یمنی که بعد از پایان جنگ و با آغاز آتش بس با عربستان؛ مثل پولاد آبدیده شده با هم قیاس کنیم! در تحلیل ها باید به تغییر شرایط و گذشت زمان دقت کنیم. این موضوع در مورد شیعیان عراق که تجربه زیستن در سایه حکومت اقتدارگرای صدام را پشت سر گذاشته و قبل و بعد از سقوط حکومت او در عراق شکل گرفتند با نیروهای نیابتی سوریه که محصول جنگ داخلی هستند، با هم مقایسه کنیم! هر چند که خمیر مایه تمامی این گروه ها در ظاهر یکی است اما با یکدیگر اختلافات زیادی دارند. حزب الله یک حزب سیاسی رسمی در لبنان ست و فارغ از قدرت نظامی که به مراتب بیشتر از ارتش لبنان است، در جامعه پیچیده لبنان که از ادیان، مذاهب، احزاب و فرقه های مختلفی تشکیل شده، مسئولیت ملی داشته و مجبور است که در رقابت سیاسی با احزاب ملی گرا، سکولار، مسیحی و ... نقش آفرینی کند! اما انصارالله یمن بعد از جنگ با عربستان، رقیب جدی در عرصه سیاست داخلی نداشته، و از محدودیت یا مسئولیت های داخلی که حزب الله لبنان با آن روبرو است، مواجه نبوده و به طور نسبی می تواند مستقل عمل کند! روند عضویت و کادر سازی، ساختار حزبی و رهبری آنها تفاوت های زیادی با هم دارند! پیچیدگی این مسئله را به جامعه عراق و سوریه که علیرغم همه تشابه ها و تفاوتهایی که در آنجا وجود دارد، تعمیم بدهید! نیروهای نیابتی در عراق متنوع و متکثرند برخلاف وحدت ظاهری، اختلافات عمیقی با هم دارند! از لحاظ تاریخی، جامعه عراق یکی از پیچیده ترین جوامعی است که تاریخ منحصر به فرد خود را دارد و نمی توان کشوری که توسط اشغال سرزمینی قرار گرفته، (حمله آمریکا به عراق) با کشوری که درگیر جنگ داخلی (سوریه) بوده، با هم مقایسه کرد! جمعیت شیعیان در این کشورها، نقش و نفوذ روحانیت و مراجع سنتی در بین آنها، ساختار قبیله ای و عشیره ای، و مهمتر از همه تاریخ و نحوه ی ارتباط شان با ایران بسیار متفاوت تر از تحلیل های سطحی است که در رسانه ها می خوانید! در زیر با طرح چند مثال ساده، به معرفی این گروه ها می پردازم! تا خود شاهد تفاوت ها باشید!

حشد الشعبی بسیج مردمی عراق است که پس از سقوط موصل در سال 2014 با فتوای جهاد آیت الله سیستانی در جهت مبارزه با داعش شکل گرفت، اما روند شکل گیری این بسیج مردمی که الگوبرداری از بسیج ایران است، به تاریخ جنگ ایران و عراق باز گشته و ارتباطات رهبران و اعضای آن با ج.ا سابقه ای دور و دراز دارد!

ایران در خلال جنگ 8 ساله با عراق، بعد از سال (1982) بخش بزرگی از شیعیان عراق (سازمان بدر) را تحت لوای خود درآورده و برخی از گروهای شیعه عراقی، در سرنگون کردن حکومت صدام با ایران همکاری می کردند و در میدان جنگ، در کنار سربازان ایران می جنگیدند! ( برخی از آنها مهاجرین عراقی بودند که به خاطر آزار و اذیت حزب بعث، از سالها قبل به ایران آمده و پیشتر به صورت پراکنده با ایران همکاری کرده و بعضی از آنها اسرای شیعه عراقی بودند، که در دوران اسارتشان در جنگ تواب شده و به خدمت ایران درآمده بودند! این گروه دقیقا همان کاری را برای ایران انجام می داد که سازمان مجاهدین خلق برای ارتش حزب بعث صدام انجام می داد! ساده تر بگویم شکل گیری گروه بدر در جهت تقابل با مجاهدین خلق بود که رهبریت آن از فرانسه به عراق رفته بود! نکته ی عجیب تاریخ این است که وقتی مجاهدین خلق، «عملیات فروغ جاویدان یا مرصاد» را انجام دادند! گروه بدر عراقی اولین گروهی بود که به صورت اتفاقی در آن منطقه حضور داشت و به جنگ با مجاهدین خلق پرداختند! یعنی یک گروه عراقی برای ایران و یک سازمان ایرانی برای صدام شمشیر می زد! این گروه بعد از سقوط صدام، به یک سازمان سیاسی که در جهت توسعه و سازندگی عراق گام بر می دارد، تبدیل شده و در سال 2012 جدایی خود را از مجلس اعلای عراق اعلام کرد که دلیل آن هم اختلافات و اشعابات داخلی بود! پیشتر ابومهدی المهندس فرمانده این گروه بود که در سال 2007 کتائب حزب الله عراق را از گردان های شیعه ایجاد کرده بود، اکنون هادی العامری فرماندهی این گروه را برعهده گرفته است! سپاه بدر، نسبت به جمعیت و پراکندگی، یکی از باسابقه ترین و فراگیرترین گروه هایی است که در سراسر عراق، به خصوص در مناطق شیعه نشین حضور دارد!. گروه سریا خراسانی نیز مولود جنگ ایران و عراق در 1986 می باشد، که بنیانگذار آن حمید تقوی از افسران ارشد سپاه بود که بعد از سقوط صدام مثل سازمان بدر به یک سازمان سیاسی تبدیل شده و تحت عنوان طلیعه الخراسانی، در کنار نوری المالکی قرار گرفت! در همان عراق نیروهای نیابتی دیگری هم وجود دارند که علیرغم وحدت ظاهری با سازمان بدر و گروه سریا الخراسانی تفاوت های زیادی هم با هم دارند! به عنوان مثال: کتائب حزب الله عراق، برخلاف دو گروه دیگر یک سازمان جهادی است و فعالیت سیاسی انجام نمی دهد هرچند که این گروه معتقد به تشکیل حکومت ولایت فقیه می باشد اما پیش از آن وظیفه ی خود را اخراج آمریکایی ها از عراق و شکست اسرائیلی ها در خاورمیانه باز تعریف کرده و برخلاف سازمان بدر و گروه سریا الخراسانی، تشکیلات کادری منظمی نداشته و به خاطر حفظ مسائل امنیتی هیچ تصویری از رهبرش (احمد محسن فرج الحمیداوی) و فرماندهانش منتشر نکرده است! گروه دیگر عصائب اهل الحق است که از دل جریان صدر شکل گرفته که به خاطر اختلافات داخلی از دیگر گروه ها انشعاب کرده و ریشه این انشعابات را باید در اختلافات داخلی، به قدرت رسیدن نوری المالکی و درگیری هایی که در جریان صدر به وجود آمد جستجو کنیم!

هدف از نگارش این سطور این بود که بدانید برخلاف تفسیرهای ژورنالیستی که تحلیل های فست فودی به خوانندگانشان ارائه می دهند، مسئله بسیار پیچیده تر از آن است که همه محور مقاومت را در یک پیکر و اندام واحد تصور کرده و فکر کنیم که همه شبیه هم عمل می کنند! در همین بررسی کوتاه از نیروهای نیابتی عراقی، که من چند نمونه از آنها را مثال زدم، دیدیم که سازمانهایی که از زمان جنگ ایران با عراق با ج.ا همکاری کرده و سابقه ی نظامی و سیاسی بیشتری نسبت به گروه های تازه تاسیسی که بعد از سقوط صدام شکل گرفتند، به خاطر تجارب شان نوع فعالیت های سیاسی و همکاری شان با ایران عمیق و پیچیده تر است! البته موضوع شکاف نسلی، پراکندگی اعضای این گروه ها در جغرافیای عراق و حضورشان در ساختار قدرت را باید در نظر گرفت! به این نکته کلیدی دقت کنید که در جامعه ی فرقه ای مثل عراق، بعضی از افراد بیشتر از یک نهاد می توانند در روند تحولات تاثیرگذار بوده و وقتی یک فرد و جریان سیاسی به قدرت برسد، در جناح مقابل، تازه اختلافات داخلی آغاز می شود! و یا با ترور و حذف یکی از اعضای آنها ممکن است که ساختارهای داخلی دستخوش تغییر و تحول قرار گرفته و یا رفتارهایشان رادیکال تر شود!

اعمال نفوذ ایران در هر یک از نیروهای نیابتی، فراز و نشیب، ضعف و قدرت خاصی به همراه داشته و باید آن را در دل شکست ها و پیروزی هایی که در دوره های زمانی متفاوتی بدست آمده، مورد ارزیابی قرار داد! نقش ایران پیش از سقوط صدام به شکل دیگری بود و بعد از اشغال عراق، جهت دیگری به خود گرفت! فراموش نکنیم که حضور شیعیان در ساختار قدرت، باعث افزایش رقابت ها و گسترش تنش ها در داخل این گروه ها می شود، که وحدت و یکپارچگی آن را به زیر سوال می برد!

اما فارغ از بررسی جزییات داستان که خارج از حوصله ی این مقاله است! ایران سه نقش و تحول اساسی در همه این گروه ها ایجاد کرده:

شبکه سازی و ایجاد بسیج عمومی از مردم محلی تحت عنوان مبارزه با اشغال گری آمریکا و مبارزه با تروریسم داعش و اسراییل. که من آن را کادرسازی ایران در ساختار قدرت و جامعه ی عراق می نامم، که در دوران جنگ داخلی سوریه، ج.ا تجارب قبلی خود در عراق و لبنان را به سوریه منتقل کرده و حزب الله سوریه را به تقلید از حزب الله لبنان و گروه حشد الشعبی ایجاد کرد! هنر ج.ا این بود که با شناسایی نقاط قوت و با کمرنگ کردن اختلافات، نیروهای متفاوت و گاه متعارض را در یک جبهه واحد قرار داد!

تقویت تمامی نیروها از لحاظ نظامی و اطلاعاتی با ارائه آموزش مستشاری و مجهز کردن شان با تسلیحات مناسب برای دفاع.

نکته ی مهمتر که چشم اندازش را در سالهای بعد مشاهده خواهید کرد: تغییر گفتمان در ناسیونالیسم عربی که تا به این لحظه، من ندیدم کسی به آن توجه و اشاره کرده باشد! برای فهم این نکته لازم است که امواج ناسیونالیسم عربی را بشناسید که بعد از توضیحات کوتاهی، اهمیت و تاثیر این سیاست را برایتان خواهم نوشت!

ناسیونالیسم عربی، محصول یک دوره ی شکست تاریخی (استعمار ستیزی و شکست از اسراییل در جنگ یوم کیپور) و حاصل میلیتاریسم نظامی است که طلایه دارانش، از دل این شکستها حکومت های نظامی و کودتایی را تشکیل دادند! در جهان عرب دولت نظامی (کودتایی) نقش مهمی در تاسیس دولت های ملی داشته و این یک موضوع فراگیر و سراسری در بخش بزرگی از خاورمیانه می باشد! کافیست نام کشورها را با اسامی رهبران شان در یک سطر ردیف کنیم مصر: جمال عبدالناصر، عراق: ژنرال عبدالکریم قاسم، لیبی: سرهنگ قذافی، الجزایر: عبدالعزیز بوتفلیقه، تونس: سرهنگ بن علی، سوریه: حافظ اسد، یمن: علی عبدالصالح. دولتهای نظامی در جهان عرب، ملی گرایی را همراه با مذهب باز تعریف کرده و گرچه ظاهرا سکولار بودند اما هویت ملی را با سنی گرایی و حذف شیعیان مطرح نمودند این در تمامی امواج چهارگانه ناسیونالیسم عربی به وضوح مشاهده می شود! به عنوان مثال

موج اول ناسیونالیسم عربی، پیوند عجیبی با پان ترکیسم داشته، چرا که محصول فروپاشی امپراتوری عثمانی و برآمده از نهضت های استعمار ستیزی بود که بعدها از دل معاهده سایس پیکو، به تشکیل دولت – ملت پرداخت! که پس از شکل گیری، پان عربیسم را که شکل دیگری از فاشیسم هست، به عنوان مبنای سیاست و قانون گذاری بازتعریف نمود!

موج دوم ناسیونالیسم عربی، بر اساس ستیز با اسراییل و بعد شکست از آن شکل گرفت.

موج سوم ناسیونالیسم عربی، برخلاف موج دوم که نگاه شرقی داشت، بنیان های توسعه ی خود را در غرب گرایی و وابستگی به غرب اعلام کرد!

موج چهارم ناسیونالیسم عربی، بعد از انقلاب بهار عرب شکل گرفت که در سالهای اخیر تحولات آن را که همراه با جنگ داخلی، شکست و فروپاشی سرزمینی بود، دیده ایم!

اما موج پنجمی که در حال شکل گیری است حاصل گفتمان محور مقاومت می باشد، که بعد از دو دهه جنگ، برخلاف امواج گذشته که در هر چهار موج با شکست همراه بود، شاهد پیروزی هایی است که می تواند ساختار داخلی، مناسبات اجتماعی و پایه های قدرت، در کشورهای عربی تغییر دهد! دقت کنیم که نقش حزب الله در لبنان، حشد الشعبی در عراق، انصارالله در یمن، از ارتش های این کشورها مهم تر و برجسته تر است! در کشورهایی که ده ها سال دولت های نظامی، که اکثرا وابسته به غرب بوده و با حمایت آمریکا بر اریکه قدرت تکیه زده بودند، گروه های شبه نظامی شکل گرفتند که نه تنها مناسبات داخلی را تغییر داده، بلکه به رویارویی با قدرتهای جهانی پرداختند! تشکیلات و سازماندهی منسجمی داشته و بر اساس تجاربی که پس از سالها مبارزه بدست آوردند، در ساختار اجتماعی، دست به نهاد سازی زده و با حمایت مردمی (حمایت کردها و ایزدی ها از حشدالشعبی در مبارزه با داعش و حمایت بخش های زیادی از لبنانی ها از حزب الله) و تغییرات قانونی، خود بخشی از دولت شدند! ( در عراق، به خاطر حفظ وحدت ملی نخست وزیر باید شیعه در لبنان رئیس مجلس باید شیعه باشد)، گروه هایی که پیشتر از محذوفان جامعه بوده و هیچ نقشی در امور سیاسی و قانون گذاری نداشته و حتی از محرومیت و تبعیض های اجتماعی رنج می بردند، اینک در نقش احزاب و سازمان های سیاسی، در روند تحولات داخلی به بازیگران اصلی تبدیل شدند! (مثال بارز، انصار الله یمن) ملی گرایی که این گروه ها ارائه می دهند، همان نگاه و گفتمان ج.ا به مقوله ناسیونالیسم است که این گروه ها از یک سو، وحدت ملی و عربی خود را حفظ می کنند و از سوی دیگر با الهام گیری از ایران، در حوزه منطقه ای فعالیت می کنند! ظهور این گفتمان که در آینده شاهد آن خواهیم بود، تهدیدها و فرصت هایی را برای ایران به همراه دارد! (تشدید دو قطبی در آن جوامع با افزایش تبلیغات رسانه ای غربی و کاهش اضطراب هژمونی برای ایران)، این بستگی به رفتار و عملکرد این گروه ها در درون جوامع شان دارد، ولی آن چیزی که به وضوح می توان مشاهده کرد، با تقویت محور مقاومت، رگه هایی از فاشیسم پان عربیسم، که از دل آن دیوانگان ایران ستیزی چون صدام ظهور می کرد، کمرنگ تر شده و محور مقاومت می تواند، ناسیونالیسم عربی را که آلوده به فاشیسم بود، ویرایش و پیرایش کرده و روند ناقص دولت ملت سازی که محصول پیمان سایس پیکو بود را متحول نماید!

محور مقاومتملی گرایی
با انسانهای میانمایه هیچ دوستی ندارم، خصم فرومایگان ام. اگر کل جهان نابود شود، اگر تنهای تنها شوم، اگر هزار بار بمیرم و زنده شوم، باز هم لحظه ای به ابتذال باج نخواهم داد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید