برای چالش آبان ماه ۱۴۰۲ طاقچه با موضوع «کتابی که کنترل زندگی را به دست خودت میدهد» به سراغ کتاب خودشناسی نوشته آلن دوباتن رفتم.
این کتاب با ترجمه محمدهادی حاجیبیگلو، در سری کتابهای مدرسه زندگی توسط نشر جیحون منتشر شده و کتابی کوتاه (کمتر از ۹۰ صفحه) است که برای خواندن در روزهای کوتاه پاییزی، بسیار مناسب بود.
این کتاب ۶ بخش دارد: ابتدا با خودشناسی آشنا میشویم. جالب است که ما انسانها راجع به مسائل دوری مثل فضا اطلاعات بیشتری داریم تا خودمان و عملکرد ذهنمان. و به قول معروف «خودشناسی مقدمه خداشناسی است» که یعنی اگر کسی بتواند خودش را بشناسد میتواند بسیاری از چیزهای بزرگتر و عمیقتر را نیز درک کند. پس باید متوجه اهمیت خودشناسی شده باشیم و این مورد که متاسفانه کمتر موردمطالعه قرار میگیرد.
در بخش دوم، «تعمق فلسفی» اضطراب، هیجان و عصبانیت را بیشتر خواهیم شناخت و پس از آن با انجام یک تمرین مرتبط، همانطور که از عنوان کتاب برمیآید، سعی میکنیم این موارد را در خودمان بیابیم. البته در خود متن کتاب نیز گفته میشود که قرار نیست با این تمرینها و تعمق فلسفی تمامی مشکلاتمان حل شوند؛ صرفاً میخواهیم احساسات و افکارمان را با شفافیت بیشتری ببینیم و به آنها نظم ببخشیم تا آرامتر شویم و بتوانیم اهداف زندگی خود را کمکم شناسایی کنیم.
در بخش سوم، با «هویت عاطفی» که شیوه خاص ما هنگام ابراز میلها و ترسها و همچنین واکنش نسبت به رفتارهای دیگران است، آشنا میشویم. عشق به خویشتن، راستی، توکل و ارتباط از جمله موضوعات موردبحث در این بخش هستند.
بحث میراث عاطفی نیز جالب بود: همیشه به تأثیر اخلاقیات گذشتگان روی نسل بعد فکر میکردم. اینکه علاوه بر ویژگیهای فیزیکی، چه مقدار از درون نیز مشابه اجدادمان است و با این قسمت متوجه شدم که بله، چنین میراثی صحت دارد!
عشق شرافتمندانه به خویش، با خودخواهی فرق دارد؛ عشق به خویشتن یعنی احساس صحیح احترام به خودمان.
دروغ گویی به خود برای آسیب ندیدن موضوعی است که در بخش چهارم، «روراستی و طفرهروی»، بررسی میشود. همیشه نیمی از ذهن ما برای جلوگیری از درد، به نیم دیگر دروغ میگوید. چیزهایی که باید در زندگیمان تغییر دهیم، چیزهایی که میتوانند تصور ما را از خودمان مخدوش سازند، چیزهایی که واقعا خواهانشان هستیم اما نمیتوانیم به دست بیاوریم و چیزهایی که بابتشان از دست دیگران عصبانی هستیم، چهار مورد از دروغ های ما به خود است. ما فنهای بسیاری برای دروغ گویی به خود داریم: اعتیاد یا فرار از مواجهه با مسئله، سرخوشی دیوانهوار و غیرواقعی، زودرنجی، بی ارزش کردن، عیبجویی، بدبینی و ناامیدی جهان شمول.
همه اینها لذتبخش هستند اما چرا ما نباید به خودمان دروغ بگوییم؟ زیرا فرصتهای رشد و یادگیری بسیاری را از دست خواهیم داد، اطرافیان از ما ناراحت میشوند و کنارهگیری میکنند و علایم غیراختیاری و مضری در بدن ایجاد خواهد شد.
چطور کمتر به خودمان دروغ بگوییم؟ باید تعریفمان از هنجار و ناهنجار را عوض کنیم و سعی کنیم چیزهای عجیب و غریب و پَستمان را در هنجارها جا دهیم تا بتوانیم بیشتر با خویشتن روراست باشیم.
فصل پنجم «قضاوت در باب خویشتن» نام دارد. در اعماق ذهن ما یک ندای درونی، یک قاضی و یا همان عزت نفس نشسته که بر طبق معیاری نامشخص ما را قضاوت میکند. اما این ندای درونی، قبلا از بیرون و از سمت خانواده و اطرافیان به گوش ما رسیده و ما آن نظرات منفی را درونی کردهایم. البته نباید دچار کلیشه «خودت رو در هر حالتی دوست بدار» شویم؛ باید قاضیمان را بهتر و در واقع عادل کنیم.
ما اغلب خیلی خوب میدانیم که چطور برای غریبهها دوستان خوبی باشیم؛ اما به خودمان که میرسد نابلد هستیم.
در آخرین فصل به سراغ «شک گرایی عاطفی» میرویم. اگر سعی کنیم خودشناسی را بیشتر انجام دهیم، به این نتیجه میرسیم که چقدر کمتر خودمان را شناختهایم. این پارادوکس در خودشناسی وجود دارد. همچنین باید بدانیم مغز فوقالعاده ما، دچار نقایصی ظریف است: تخت تأثیر بدن و گذشتههاست، خودمحور است و در کنترل خودش ماهر نیست پس همیشه باید با شک به عقاید، احساسات و عواطف نگاه کنیم.
در نهایت اما قاعدتاً ۸۰-۹۰ صفحه برای شناخت خویشتن کافی نیست و باید بیشتر مطالعه کرد. اما برای شروع در این حوزه، خودشناسی دوباتن گزینهای مفید و جمعوجور است گرچه که ترجمه کمی سختخوان است.