Yalda
Yalda
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

پسرک، موش کور، روباه و اسب | چالش شهریور ۱۴۰۲ طاقچه



برای چالش شهریور ماه ۱۴۰۲ طاقچه، باید از بین لیست پرفروش‌ها، کتابی را انتخاب می‌کردیم.


کتاب «پسرک، موش کور، روباه و اسب» از چارلی مکسی را بارها در یوتیوب، تیک تاک، اینستاگرام، آمازون و هر جای دیگر دیده و تعریف‌های زیادی از آن شنیده بودم. ۱۲۱۱ ستاره در طاقچه و نزدیک به ۱۲۰ هزار امتیاز در آمازون با میانگین ۴.۸ از ۵، نوید یک کتاب پرفروش و در عین حال جذاب و خواندنی می‌داد. بنابراین دیگر جستجو نکردم و به لطف طرح بی‌نهایت طاقچه، فوری دانلود و شروع به خواندن کردم.



هر چه صفحه به صفحه جلوتر رفتم، از شدت شوقم کم و به میزان تعجبم اضافه می‌شد. کتابی کوتاه، با تصویرسازی‌های جذاب و جملات فلسفی که قرار بود طبق شنیده ها مشابه عنوان‌هایی چون «پاندای بزرگ، اژدهای کوچک»، «وینی پو» و حتی «شازده کوچولو» باشد، این بود؟

همان اول کتاب نویسنده به نوعی اعتراف می‌کند که نویسنده نیست:

بخشی از مقدمه کتاب
بخشی از مقدمه کتاب


و مشکل دقیقا همین‌ جاست. بگذارید قدم به قدم پیش برویم:

مشخص است که مکسی، نقاش بهتری است. تصویرهای کتاب حالتی از پیش‌نویس و اسکچ دارند که مطمئنا سبک آنها محسوب می‌شود و من نمی‌توانم نظری منفی داشته باشم. حتی بعضی از آن‌ها را مانند عکس روی جلد پسندیدم. خواننده های که کتاب فیزیکی را تهیه کرده‌اند، از قابلیت نقاشی آبرنگ روی طرح‌های مکسی می‌گویند و این نشان می‌دهد که کار تصویرسازی به خوبی انجام شده است.

اما وقتی به متن می‌رسیم متاسفانه نمی‌توانم سکوت کنم و عقب بنشینم. محتوای کتاب که قرار است فلسفی باشد، مخاطب را به فکر فرو ببرد، به او چیزی اضافه کند و حداقل لذت‌بخش باشد، هیچ‌‌کدام را ندارد و این به خاطر «نویسنده نبودن» نویسنده است. متن کتاب در بهترین حالت کپشن اینستاگرمی است؛ یک سری جملات انگیزشی (حتی تا حدودی زرد). اصلا کل کتاب همین شکل است: مجموعه‌ای از پست‌های اینستاگرامی که کسی آن‌ها را گرد آورده و بدون وجود خط سیر خاصی، در کنار هم قرار داده و چاپ کرده است. متن عاری از خلاقیت، خیال انگیزی و ارزش ادبی است و این مورد به شدت روی میزان اثرگذاری کتاب، نقش داشته است.

مشخص است که ۲ میلیون فالوور مکسی در اینستاگرام روی فروش و حتی شاید علت چاپ کتاب بسیار موثر بوده‌اند. تصور نمی‌کنم اگر کس دیگری که از شهرت اینفلوئنسری شبکه‌های اجتماعی بی‌بهره است، این کتاب را با چنین محتوایی تولید می‌کرد، می‌توانست به چنین موفقیت عجیبی برسد.

از حق نگذریم یک کاراکتر نسبتا جذاب داریم که می‌تواند ما را از این کلیشه جدا کند: موش کور و علاقه او به کیک. اما از این تنها شخصیت متفاوت عملا استفاده‌ای نمی‌شود. اگر بیشتر راجع به فلسفه کیکی او می‌شنیدیم و کمتر جمله‌های انگیزشی تکراری می‌خواندیم، «پسرک، موش کور، روباه و اسب» می‌توانست به مراتب بسیار بسیار به یاد ماندنی‌تر شود.



بیایید با هم بخشی از جملات را بخوانیم:


موش کور پرسید:«بهترین کشفت توی زندگی چی بوده؟» پسرک جواب داد: «اینکه من کافی‌ام، همین جوری که هستم»

پسرک آهی کشید و گفت: «راه خیلی درازی داریم که بریم» اسب گفت: «آره ولی ببین تا اینجا چقدر راه اومدیم»

پسرک گفت: «روباه چقدر کم حرف می‌زنه.» اسب گفت: «آره. و چقدر خوبه که پیش ماست.»

«زندگی سخته ولی مطمئن باش کسی دوستت داره»


اینها لزوما جملات بدی نیستند و تلاش می‌کنند معنای زیبایی داشته باشند؛ اما حرف جدیدی زده نشده و حتی حرف‌های قبلی نیز به بیان نویی نشان داده نمی‌شود و بنابراین، نتیجه به شدت سطحی و تکراری است.

همچنین کتاب را در دسته کتاب‌های کودک قرار می‌دهند. کودک نیستم اما فکر نمی‌کنم کودکان زیادی از خواندن آن لذت ببرند.



«پسرک، موش کور، روباه و اسب» را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنم:

اگر گوشتان از کلیشه‌های موفقیت پر نشده، اگر احتمالا در دهه‌های میانی زندگی هستید و اگر نیاز دارید کسی به شما دلگرمی سطحی و زودگذر بدهد، این کتاب برای شماست.

گرچه خواندن آن را به همه پیشنهاد میکنم؛ چون می‌خواهم بدانم آیا شما با عموم خوانندگان این کتاب موافق هستید که شاهکاری کوتاه است و یا با من هم‌نظر هستید که بازاریابی و شبکه‌های اجتماعی کاری کرده‌اند کارستان! منتظر نظراتتان هستم!







چالش کتابخوانی طاقچهپسرک موش کور روباه و اسبکتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید