با باز کردن پنجره هوای تازه رو به ریه هام هدیه کردم،روی زمین چهارزانو نشستم و مربای آلبالو رو از یخچال کشیدم بیرون پای آلبالوی پارسا سلیمی رو گذاشتم روی تکرار و مشغول نوش جان کردن صبحونه ام شدم داشتم به این فکر میکردم که چند وقت پیش وقتی عکس آسمون آبی رو گذاشته بودم استوری و نوشته بودم : آبی آسمان چه غمگین است. مجبور شدم بعدش کلی توی مدرسه توضیح بدم اون یه تیکه از آهنگیه که خیلی دوسش دارم و هر وقت آسمون رو میبینم ناخوداگاه تو سرم پلی میشه! چون همه ی بچه ها داشتن به مسخره بودن استوریم میخندیدن هر چند بعدشم همچنان معتقد بودن مسخره است.
یه کوچولو آزار دهنده بود برام یادمه چند وقت پیش نوشتم :
آهنگ های همای را گوش میدهم حتی اگر رادیو تلویزیونِ آخوندی، هر روز ده بار پخششان کند! آدم که نباید از لجِ معاویه با یزید بیعت کند! از لجِ آخوندها که آدم نباید به هر چیز نازلی که به اسم موسیقی نازل می شود، گوش بدهد! هیچ دوست ندارم انگار نفرین کرده اند همای را با این بچه گربمه میووو، تعویض کنم حتی اگر همای صدهزار بار برای دختر سلیمانی کنسرت خصوصی بگذارد! عرب ها یک ضرب المثل دارند که می گوید :” ببین “ چه” می گوید، نبین “ که ” می گوید”! عرب ها هم ضرب المثل ها و اشعار خوبی دارند حتی اگر اجدادشان به ما حمله کرده باشند!
واقعا نمیخوام به این آهنگای جدیدا ترند شده و طرفدارانشون توهین کنم بالاخره هر کسی با یه چیزی حال میکنه دیگه به من چه؟ اما خوب حرفای رنجبر مبنی بر اینکه فاهمه ی موسیقی ما مخدوش شده، کیفیت موسیقی از بین رفته، ما باید به خودمون سخت بگیریم توی اونچه که میشنویم و اینا داره مغزم رو قلقلک میده خوب منم دوست دارم بقیه کاری به بتهوون گوش دادن من نداشته باشن فکر نمیکنم خواسته ی زیادی باشه.
بیخیال بعد صبحونه سریع آماده شدم و زدم بیرون مجبور بودم این یه سال رو با دخترای فامیل برم هرچقدر سعی میکردم ازشون فاصله بگیرم اینجا ناچار به همراهیشون بودم،سخت میگذره؟ بینهایت. همش فکر میکنن همه ی نگاها سمت ماست و برای به قول خودشون باکلاس به نظر رسیدن آروم راه میرن?
زنگ اول رو بیکار بودیم بیرون روی سکو نشستیم و راجب هر چیزی که به ذهنمون میرسید حرف زدیم یه پسر اومده بود برای گرفتن کتابای خواهرش مریم اینو بهم گفت و من با حسرت گفتم : خوشبحال خواهرش. مریم گفت : واسه اون نیومده که اومده دید بزنه. من : وا خوب دید رو که میتونه وقتی تعطيل شدیم تو خیابون بزنه دیگه چه نیازی داره تا اینجا بیاد.
_ساده ای عزیزم اینجا بهتر میشه دید زد بعدشم چون یه نفره ناخودآگاه نگاه ها به سمتش کشیده میشه.
اعلام بی نظری کردم هیچوقت راجب این چیزا فکر نمیکردم به نظرم خیلی بی اهمیتن به هر حال که اینو نگفتم چون مریم دوباره میگه چقدر تو شعار میدی و...البته وقتی بچه ها راجب ظاهر من نظر دادن راجب اینکه هیچوقت مثل اونا به خودم نمیرسم و آروزی اینکه یبار موهام رو مدل بدم به دلشون مونده متوسل شدم به همون حرفای شعاریم : ترجیح میدم روی شعور و شخصیتم کار کنم تا ظاهرم. البته که چه بهتر که آدم به ظاهر و باطنش برسه دلیل ساده و بی تکلفی ظاهر من تنبلیمه والا غیر??♀️
بعد بحث رفت سمت دبیر ادبیات جدید زنی قد بلند با اخلاقی خاص بچه ها راجب چشمای کشیده اش حرف زدن و من گفتم که دقت نکردم تمام حواسم پی کلمه هایی که میگفت بود هر کلمه اش رو تو ذهنم واکاوی میکردم راستش من بینهایت میترسیدم از اینکه باهاش کنار نیام از اینکه بفهمم مشکل از من بوده نه دبیر ادبیات قبلیمون . آخه قبلش که با اون دبیر ادبیات قبلی کلاس داشتیم سر کلاس نوشته بودم :
کاش میشد مغزم را بیاورم بیرون و حالیش کنم با حرص خوردن چیزی درست نمیشود اصلا کاش میشد خفه اش کنم، خفه اش کنم تا دیگر با حرف های آزار دهنده اش روانم را بهم نریزد،من دلم میخواهد الان در یک قنادی کوچک باشم به کیک های شکلاتی خامه بزنم و همراه با زمزمه ی بوچلی نرم برقصم؛ من دلم نمیخواهد ادبیاتی که اینهمه دوستش دارم اینگونه توسط یک ادم ناشی فقط خوانده شود و تمام،که متنفرم کند از همه ی ابیات و جای تشکر از شاعران بابت اینهمه آرايه نفریشنان کنم،مثلا الان من روی صندلی خوابیده ام و دارم اراجیف به هم میبافم اما او به کتفش هم نیست خوب الان درست که کار من بسیار غلط است اما خوب مقصر اصلی اوست، نمیتوانم گوش بدهم وقتی درس دادنش را مضخرف و گوش دادن به چرندیاتش را وقت تلف کردن میدانم هر چه زور میزنم اشتیاقی در خود نمیبینم او باید تشر بزند باید یک صفر جلوی اسمم بگذارد باید به دفتر مدیر اطلاع دهد یا چه میدانم یک کاری بکند نه اینکه سر یک پای تخته رفتن بيست ردیف کند جلوی اسمم و آخر سال هم با کمک هایش سر جلسه شرمنده ام کند.
من بارها به مدیر گفته بودم ترجیح میدم خانم قد بلند که همه از اخلاق گندش شاکی بودن دبیرمون بشه تا با سختگیری هاش کمکی بهمون کرده باشه تا کسی که راحت میشه گولش زد و سرش کلاه گذاشت.
و حالا این خانم قد بلند برعکس چيزي که بچه ها میگفتن تاحالا اون روی خیلی عصبیش رو ندیده بودم یعنی : خوشگل خانم، چشم قشنگ و عزیزم گفتناش که خلاف این رو ثابت میکرد!
ولی رژینا معتقد بود مونده تا اون روش رو ببینیم گفت : مشکل اعصاب داره تو نمیدونی یهویی باهات خوبه بعدش صد و هشتاد درجه تغییر میکنه داد میزنه عصبی میشه.
گفتم : اینجوری که تو میگی اون دو قطبیه! بعد از تصور اینکه واقعاً دو قطبی باشه دستام رو با ذوق به هم کوبیدم : وای بالاخره با یه دو قطبی از نزدیک آشنا شدم هووورا! بقیه به مسخره بازیم خندیدن یکمم جرأت حقیقت بازی کردیم که خیلی سؤالات مسخره ای پرسیده شد و بجز اون بخشی که نازنین داشت خصوصیات مرد مورد علاقه اش رو شرح میداد و وقتی گفت عصبی،من با دهن کجی و مسخره بازی گفتم : سگ اخلاق باشه هر شب کتکم بزنه ولی بعد صبح معذرت خواهی کنه. و همه خندیدم چیز خاصی نبود.
عصر هم میخوام برم پیش دوستم یکم درد و دل کنیم نمیخواست دانشگاه فرهنگیان قبول بشه و شد و میدونم حالش تعریفی نیست.