والده داروساز است؛ دانشآموخته علم جدید.
و من هم به گواه اطرافیان کمتر ارتباطی با طب سنتی ندارم. تاکنون تجربه تن دادن به درمانها یا توصیههای علاقهمندان طب سنتی را نداشتهام و از این حیث پاک پاکم :)
این را اول نوشتم تا درخواست کنم باقی نوشته بدون پیشقضاوت خوانده شود:
چند ساعتیست یک هجوم بیرحمانه به علوم سنتی و خصوصا طب سنتی شده است. برای همین میخواهم به خلاف از طب سنتی دفاع کنم. طب سنتی اگر این طور که به دست غیرسنتیهای سنتینما افتاده ناچسب و شایسته ملامت است اما از اساسش نمیشود چشم پوشید.
#طب سنتی مانند همه چیزهای دیگر سنتی، در کانسپتی کلنگر جهان را مطالعه میکند. هندسه کلی برای جهان قائل است؛ تمام مراتب وجود را مدنظر دارد و و جهانش هم به شدت نمادگراست؛ هرچند به قاعده نزول معانی در سطوح مختلف تجلی، در ماده هم تجلی پیدا میکند. آن طور که من میفهمم «دم»ش خون جسمانی نیست هرچند با آن بیارتباط نیست. «سودا»یش بر چیزی بیشتر از جسم و غذا دلالت دارد. صفرایش اگر به زردی چهره کشف شود هم تنها در این خلاصه نمیشود. طبایع ش نمایه طبیعت آدمی است.
طب سنتی مثل هیئت سنتی، مثل حساب سنت، مثل طبیعت سنت مثل کلام و فلسفه و هرچه که از سنت هست، هم بر ماده و ماتریا دلالت دارد و هم بر سطوح دیگر وجود. پس مشکل کجاست که حتی مثل منی با این نگاه رغبت نمیکند با طب سنتی مواجه شود؟ مشکل اینجاست که طب سنتی مانند خیلی چیزهای دیگر، دستمایه آدمهای غیرسنتی شده. در حصار چشم مادیگرای ولو نماز شبخوان و تسبیح به دست گیر افتاده و در پستترین مفاهیمش در تجلیات مادی محصور شده. حضرات با حب و علف و تیغ زدن -مانند پزشکان جدید- سعی دارند طبایع را بالا و پایین کنند؛ طبایعی که اگر «طبع» باشند از بالا به پایین در جریان هستند... اگر طبیعت باشند لاجرم در ماورای طبیعت ریشه دارند.
حضرات گاهی که چه عرض کنم، غالبا دکان باز کردهاند و جمع سرگردان و مشتاقی را حیرانتر... خلاصه در مقابل این هجمههای وسیع به علوم سنتی و طب سنتی نباید ساکت بود؛ اما چه کنیم که تجربه تیغ در کف زنگیهای مست، اجازه همراهی کردن با این جریانات را نمیدهد.
پ.ن: این چیزی که تحت عنوان طب سنتی نوین و دانشگاهی و در قالب توسعه و ساخت گیاهان دارویی با متدهای جدید هم در جریان است یکی از شاخههای معتبر و موثر و مورد احترام علوم جدید است و با طب سنتی -چه آن معنای محترم اصیلش و چه این دکانبازیها- تفاوت بسیار دارد.