قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی (طه۵۹)
وقتی شب باشد، و کودکان امت محمد در خواب ناز باشند و امت محمد در خواب؛
وقتی چشمی حاضر نباشد تا مظلومیت انسان را ببیند؛
وقتی یوم النکبه باشد نه یوم الزینه؛
و وقتی گاه و بیگاه باشد،
چه انتظاری از تکرار تاریخ و بازگشت اساطیر داری!؟
***
این جا موسا نخست عصا میاندازد؛ بعدِ آن که به جانش رساندهاند....
این جا دوربینها خاموش میشوند و تاریکی روی تاریکی مینشیند...
این جا صدای ضجهی کودکان از صدای هلهله وحوش شنیدنیتر نیست...
این جا سحر ساحر است که عصا میخورد...
و این جا سجدهای در کار نیست...
***
و خدا هست؛ چنانکه هست...
و تکرار واژگون تاریخ به همین جا ختم نخواهد شد؛
این جا دیگر موسی پیش نفْسش نمیترسد...
این جا برکت نه در فرزندان ساره که گرداگرد طفلان هاجر میچرخد...
این جا دیگر نیاز به تجدید وحی و عتاب نیست،
این جا غربت و تنگنا و مظلومیت، کار خودش را کرده است و علو و آبرو را بر پیشانی یک ملت مهر کرده است.
***
پس کماکان
بیانداز آنچه در دست داری، که دستاوردشان را خواهد بلعید...آنچه ساختهاند، جز فریبی از ساحران بنیاسرائیل نیست...و ساحر هرچه تقلا کند، هیچگاه پیروز نخواهد شد...
إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ
وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى (طه۶۹)