گاهی دلم می خواهد کودک شوم و دوباره و صدباره در آغوش پدر جای بگیرم، روی زانوان قهرمانم بنشینم و دستم را دور گردنش حلقه کنم،بوسه بارانش کنم و پدر هم مرا سخت بخود بفشارد و آغوش گرمش را با تمام وجود در برگرفته و خوابم ببرد.
رفت آن روزگاران و من اینک در حسرت آغوش گرم پدر، و در آستانه روز پدر فقط یادی از آن دستهای پرقدرت می کنم که در کودکی برایم بزرگترین و گرمترین دستهایی بود که مرا نوازش می کردند.
اما اسفند ماه هم بنیاد یاران عشق مرا در اغوش کشید و یکبار دیگر طعم شیرین پدر داشتن و آغوش پدر را برایم تداعی کرد.
هر بار که عدد پدری اعلام میشود آغوش گرم پدر و دستان قهرمان زندگیم یادواره عاشقی جشن اسفندم میشود و هر بار شوق و ذوق کودکیم جان می گیرد و اشتیاقم افزون.
اینجا عشق و شوق و همدلی سخن می گوید و بس.
محترم تخجم/ داوطلب یاران عشق گروه شهر تهران