یادم میاد ماه رمضون دم اذان بود و شبکه سوم روشن بود. برنامه ماه عسل پخش می شد یک خانم با چشمهای درخشان، جوان، جدی و مصمم داشت به زبان عجیبی حرف میزد کمی دقت کردم چیزی نفهمیدم بجز کلمه ایران! بعد مجری گفت ما که هیچ چیز نفهمیدم شما چی گفتی! و او با همون جدیت اما این بار با زبان فارسی که مشخص بود به هیچ وجه زبان اولش نیست گفت من تمام سعی خودم رو کردم تا پیش شما باشم اما نشد امیدوارم شما بزرگ بشید و در ایران شما رو بیینم!
دیگه تا آخر برنامه رو دیدم تا ببینم جریان چیه وقتی اسم نرگس رو از مجری شنیدم ذهنم رفت سراغ اینکه این اسمُ کجا شنیدم و یادم افتاد خودشه نرگس کلباسی ! اون پیغام هم برای بچه هاش بود در هندوستان!
دوباره بعد از زلزله کرمانشاه اسمشون رو شنیدم و در بیلبورد شهر هم دیدم و نا خودآگاه ستاره مربع نمیدونم چی رو زدم و ایشون رو انتخاب کردم به عنوان فرد تأثیرگذار از اون روز تصمیم گرفتم صفحه شون رو دنبال کنم.
بعد از چند ماهی دیدم فراخوان داوطلبی برای یاران عشق هست، راستش من اون موقع فقط خودش رو شناخته بودم و هر بار که میگفت جشن ۵۰۰۰ تومانی دعوت هستید درست مثل یک مهمان سعی میکردم با خوشحالی تمام دعوت میزبان رو قبول کنم. اما تصوری از اینکه یاران عشق چی هست نداشتم.
تا اینکه توی تابستان ۹۹ اوج کلافه بودن از کرونا تصمیم گرفتم پیج یاران عشق رو بالا و پایین کنم ببینم چه خبر هست و در تاریخ ۱۵ شهریور ۹۹، با دیدن پست مربوط به یک مدرسه مصمم شدم برای پر کردن فرم عضویت و شدم یاران عشق!
بعد متوجه شدم توی خیلی از شهرها و استان های ایران داوطلب یاران عشق داریم.
الان من یک داوطلب یاران عشق هستم کلی دوست در گروهمون دارم که با اینکه همشهری و هم استانی بودیم نمیشناختمشون الان میدونم چقدر نقطه اشتراک و هدف مشترک با خیلی ها میتونم داشته باشم. الان گروه ما بزرگتر شده و استانی شدیم ایمان دارم که خیلی زود فاصله هامون کم میشه و با خیلی هاشون دوست تر میشم.
من یادم نمیره اونروز توی ماه مهر، ماه من! با یک تلفن عرفان حلاج که از اعتمادش ممنونم همیشه، داوطلب سرگروهی شدم و روز تولدم رفتیم برای اولین پروژه ی گروهیم در یاران عشق، یعنی پروژه توزیع ماسک! شبش جلسهی آخر ماه بنیاد بود نرگس هم توی جلسه بودن. داشتم توی دلم کلی قربون صدقهش میرفتم تا اینکه خیلی جدی به یکی که بهشون گفت نرگس جان من به خاطر تو یاران عشق هستم نرگس گفتن نخیر باید برای یاران عشق باشه که یاران عشق باشی! جمله اش خیلی معنی داشت.
من خیلی صبور نیستم و زیادی احساساتی هستم این رو میدونم. اما از اون روز پاییزی به خودم قول دادم تا جایی که میتونم از نرگس عزیزم یاد بگیرم و با بیشترین توانم متعهد به داوطلبی یاران عشق باشم.
شاید بعضی از روزها،خسته و بد اخلاق شدم. اما از یک داوطلب ساده اما اثرگذار بودن جا نمیزنم. کلی دوست پیدا کردم که برام عزیز و قابل احترام هستن و درست نیست اسم ببرم چون شاید جا بندازم اسمی از تک تک شون رو. ولی بگم که خیلی شیطون، با انرژی و مودب هستند نمیدونم معجزه عشق هست یا چی اما همه با هم، همیشه خیلی قوی هستیم.