اوایل اسفند بود، تمام مردم هراس و ترسی در وجودشان رخنه کرده بود ناشی از ویروسی که ابتدا کشور بزرگ چین را فرا گرفته بود. ویدیو هایی به دست ما می رسید که نشان می داد اشخاصی منتظر اتوبوس هستند یا در خیابان راه می روند که ناگهان روی زمین می افتند و می میرند.برخی از ویدیوها نشان دهنده ی مریضان کرونایی بود که به شیوه ای خاص به بیمارستان منتقل می شدند.آن اوایل لباس های مخصوص پرستاران چینی برای همه ی ما ترسناک و رعب اور بود و فکرش را نمی کردیم که روزی در کشورمان شاهد اتفاقاتی همچون اتفاقات چین باشیم....
چندروزی گذشت و خبری ناگهان مثل بمب در کشور صدا کرد، ولی نه بمب انفجار آتش، بمب انفجار بیم و وحشت. خبری همچون این جمله: زنگ خطر در قم به صدا در امده است، باید تصمیم به قرنطینه ی این استان گرفت...
این خبر که برای همه ی مردم شهرهای دور و نزدیک قم ترسناک بود، برای مردم قم هزاران هزار برابر ترسناک تر بود...
یک هفته گذشت...یک ماه گذشت... عید امد و همه ی دید و بازدید های شیرینمان را گرفت...مدارس غیرحضوری شدند...دورهمی ها،مجالس عروسی،مراسم ختم،همه و همه لغو شدند....چه بسیار عروس و داماد هایی که بدون مراسم زیبای عروسی، بی سر و صدا به خانه ی بخت رفتند...
الان نزدیک به یک سال است که این ویروس نه تنها در کشورمان بلکه در همه ی دنیا است، و زندگی مان با ان عجین شده است.
اوایل خیلی افسرده و ناراحت بودیم، وقتی نمیتوانستیم فامیل ها حتی گاهی پدربزرگ و مادر بزرگمان را ببینیم، وقتی مجبور بودیم کرکره های مغازه هایمان را که دلخوشی های کوچکی برای پول در اوردنمان بودند پایین بکشیم و به خانه برویم،وقتی مجبور به لغو پیاده روی در پارک ها و بوستان های زیبا در هوای قشنگ و ملایم صبحگاه بودیم، افسرده بودیم...دلشکسته بودیم...خسته بودیم...
باز هم گذشت...زمان بیشتری که گذشت یاد گرفتیم چطور خودمان را با شرایطی که درست شدنش دست ما نیست و همچون غولی بزرگ می ماند که شاید.. فقط شاید زمان بتواند ان را شکست دهد، وفق بدهیم و سازگار شویم.
این بار بود که گوشی های همراهمان به کمکمان امدند.گویا انها از بدگویی هایی که راجع بشان می کردیم، چیزی به دل نگرفته بودند و با جان و دل به کمکمان امدند تا بار این غم روی دوشمان کمتر سنگینی کند.
گوشی ها شبانه روز در اختیار ما بودند، اماده بودند، ناراحت نمی شدند از اینکه ما دائم از ان ها استفاده می کردیم و باید دائم در شارژ می ماندند.
ان ها به کمک دانش اموزان امدند، گوشی ها با اپلیکیشن ها به سرعت دوست شدند و تمام تلاششان را کردند که به دانش اموزان کمک بکنند تا در اینده فردی مفید و شاداب شوند.
ان ها به کمک فروشندگانی امدند که رفتن به مغازه را از دست داده بودند. گوشی ها اشک مردی را که به خاطر بسته شدن مغازه اش پولی نداشت، پاک کردند و به او کمک کردند تا وسایلش را به صورت انلاین بفروشد.
گوشی ها نه تنها به فکر کسب و کار و تحصیل ما انسان ها بوده اند، بلکه به فکر تفریحات و خوش گذرونی های ما هم بوده اند.
از کارهایی که گوشی ها برای شاداب و خوشحال نگه داشتن ما کردند میتوان به نشان دادن کنسرت هایی که به صورت انلاین برگزار می شد، سازگار شدن سریع با اپلیکیشن هایی که برای شنیدن کتاب های صوتی، اهنگ های زیبا و شنیدنی، اموزش ورزش های درون خانه، و .... ساخته شده بود، اشاره کرد. ولی به نظر من بزرگترین کاری که این دوستان وفادار کردند، امکان دیدن پدر و مادر، اقوام و اشنایان،دوستان مان در فضای مجازی بوده است.
این روز ها که همه خسته و در مانده ایم و حالمان در این روز های غمگین و دل مرده، بسیار بد است،گوشی هایمان، دوستانی وفادار و مهربان،راکنارمان داریم که این همه برای حال خوبمان تلاش کرده اند و این تلاششان تا زمانی که کرونا از بین برود و حال دلمان عالی شود، ادامه دارد:)