تو این فکرم که تمومش کنم نوشته ایان رید با ترجمه کوروش سلیم زاده _ بدون اسپويل
معمولا سبک رئال میخونم و در کل به سبک نویسنده های آسیایی مثل موراکامی ، اورهان پاموک و خالد حسینی علاقه دارم ولی این بار تصمیم داشتم از سلیقه خواهرم کمک بگیرم ( متضاد من ، و معمولا کتاب هایی اجتماعی و زندگینامه مثل آثار فردریک بکمن و فالاچی و رولینگ رو مطالعه میکنه ) با خودم گفتم از روش همیشگی ام دست بکشم و برای یه بارم که شده به تجربه های جدید روی خوش نشون بدم . پس برام اینو انتخاب کرد ، منم براش کلارا و خورشید نوشته کازوئو ایشی گورو رو انتخاب کردم . یه نگاهی به عنون کتاب انداختم مثل همیشه و خلاصه کتاب رو از پشتش خوندم :
«میخوای دل به دریا بزنی و دست به کار شی یا اون قدر دست روی دست میذاری تا تبدیل به پیرمرد پشیمونی بشی که منتظره توی تنهایی بمیره !» این جمله از فیلم تلقین کریستوفر نولان بهترین توصیف برای این کتابه این رمان بیش از هر چیز داستانی است درمورد حسرت حرف های نزده ، کارهای نکرده ، شجاعت های به خرج نداده ، دوستت دارم های نگفته یا کم گفته ،قدم های برنداشته و البته رنج زندگی با عواقب شان . نبوغ ایان در این است که چنین موضوعی را در قالب تریلری روان شناسانه و هیچکاکی به تحریر درآورده . به سختی می توان این کتاب را به ژانر خاصی محدود کرد ابتدا به نظر می رسد با داستانی کمدی _رمانتیک طرف هستیم ولی به تدریج جنبه های سوررئالی وارد داستان داستان می شود که از توضیح شان عاجزیم . یک سوم پایانی داستان هم به تریلری ترسناک بدل می شود به طوری که این لحن عوض کردن ها نه تنها لطمه ای به داستان نمی زند بلکه به نقطه قوت آن بدل می شود . نتفیلیکس در سال 2020 ازاین رمان به همین نام فیلمی به کارگردانی چارلی کافمن برنده اسکار بهترین فیلم نامه برای درخشش ابدی یک ذهن پاک و با بازی جسی باکلی و جس پلمنز ساخته است .
وقتی عنوان کتابو میخونی احتمالا از خودت بپرسی چی رو تمومش کنی ؟ جالبه که تموم کردن چیزی توی این کتاب چندین بار به نوع های مختلف به تصویر کشیده شده .
حسرت کلمه ای بود که با دقت انتخاب شده بود منم به همین دلیل تصمیم گرفتم این کتابو بخونم ، از ترسی صحبت کرد که هر انسانی دست کم یه بار تو زندگی دچارش شده ، ترس از دست دادن فرصت . جذاب ترین نکته درمورد کتاب همینه کل کتاب جزئیات زیادی رو تو خودش جا داده و سوالات خیلی زیادی رو می پرسه و بحث های خیلی جالبی بین شخصیت های اصلی شکل می گیره ولی همه این ها در قالب حسرت مطرح میشه (بیشتر توضیح نمیدم که اسپویل نشه )
به جرئت میتونم بگم این کتاب بهترین و فوق العاده ترین ریسک من بود. تو مقطعی بودم که سوالای خیلی زیادی داشتم واگه میخواستم بهشون فکر کنم و جدی شون بگیرم باید از همه چی میزدم تا به این سوال ها جواب بدم ، ولی جالبه که خوندن یه کتاب 200 صفحه ای بتونه انقدر خوب ذهن منو به چالش بکشه درمورد معنی و هسته روابط ، تنهایی ، خانواده و زندگی . وقتی شروع به خوندن میکنی از همون ابتدا تصور میکنی کنار شخصیت ها هستی و داری به بحث های جالب شون با دقت گوش میدی درست مثل یه فیلم بود تصویر سازی و شخصیت ها فوق العاده بودن اگه بخوام همین الان بعد یه هفته به عقب برگردم هنوز میتونم خیلی خوب اون فضا رو تصور کنم و یه صفحه درمورد هر شخصیت بنویسم . تم کلی داستان حالت کمدی و رمانتیک ،کمی فلسفی و در قسمت های پایانی ترسناک و دلهره آور درست مثل سبک فیلم های هیچکاک .
( من psycho رو تا حالا از هیچکاک دیدم و مدل ترسناک بودن این کتاب هم دقیقا هیچکاکی طوره)
موضوع : داستان حول جیک و دوست دخترش (که نمیدونیم اسمش چیه ) میگذره ، که به تازگی با هم آشنا شدن و راوی کتاب دختر هست . روابط معمولا پیچیده هستن ، فراز و نشیب های زیادی دارن و خیلی وقت ها آدما بین دوراهی های زیادی گیر میکنن توی روابط شون که نمیدونن چه جوابی باید داشته باشن تو هر سطح از رابطه مثل همکارها ، خانواده ها و دوست ها ، ما کشمکش های زیادی رو در روابط تجربه می کنیم ، خاطرات خوبی می سازیم ، گاهی موجب رشد مون میشه و گاهی هم اونطور که فکر می کردیم پیش نمیره ...
باید تصمیم گرفت و تکلیف مون رو با خودمون روشن کنیم ،روابط مزایا و معایب خودشونو دارن من ترجیح میدم تنها باشم یا میتونم مزاحمت های بی وقفه دوستامو تحمل کنم در ازای حس خوبی که باهاشون دارم ؟ نقطه تعادل یه رابطه کجاست ؟ برای انسان مدرن که با شبکه های اجتماعی احاطه شده ، روابط چه معنی ای دارن ؟ به طور طبیعی با بالا رفتن سن پیر می شیم و ضعیف ، ولی همچنان آدمایی هستن که تصمیم گرفتن این روند رو به تاخیر بندازن ، انتخاب شما چیه ازش فرار میکنید یا ... ؟ نظرتون درمورد اعتماد چیه چطور می تونیم به هم اعتماد کنیم از کجا معلوم آدمی که کنارت هست رو همونطور که فکر میکردی میشناسی ؟
جیک و پارتنرش سوال و جواب های زیادی دارن دغدغه های مشابهی دارن و عاشق گپ و گفت درمورد این مسائل هستن شخصیت هاشون از بعضی جنبه ها شبیه و در بعضی جزئیات کاملا متضاد هست . کتاب پر شده از داستان های مختلف که در عین سادگی میتونن پیچیده باشن کی میتونه جواب بهتری به این سوال ها بده ، جز خود شما ، به همین دلیل این کتاب بدون اینکه بخواد باعث یه خودشناسی در خواننده اش میشه . کتاب از جمله های قلمبه سلمبه فلسفی استفاده نکرده فقط یه گپ و گفت ساده و دوستانه بین دو نفره که حقیقتا سرگرم کننده و جذابه . ریتم کتاب تنده و به هیچ وجه حوصله سربر نیست ، طولانی نیست میشه تو چهار ساعت یا کمتر تمومش کرد . در آخر همونطور که نویسنده کتاب گفته هدفش نوشتن یه داستان پیچیده نبوده و سعی کرده با ترکیب سبک ها تجربه فراموش نشدنی برای مخاطبش بسازه و ذهن ها رو با مفاهیمی که تودنیای امروز خیلی همه رو درگیر کرده به چالش بکشه تا در نهایت به یه پاسخ کلی برسید .
معرفی ایان رید : اول از همه بگم که ایشون خیلی تودار تشریف دارن و واقعا اطلاعات خیلی کمی درموردش پیدا میشد و فعالیت زیادی هم تو شبکه های اجتماعی اش نداره ، یه خانواده چهار نفره و خواهری به اسم الیزا که بانوی اول و همسر رئیس جمهور ایسلند هست . ایان متولد 1981 هست ، اصالتا کانادایی و ساکن شهر کینگستون در غرب اونتاروی کانادا هست ، فارغ التحصیل دانشگاه کینگستون و بعد از فارغ التحصیلی با انتشار مقاله هاش به تدریج کار خودش رو در مجله معتبر نیویورکر آغاز میکنه اولین کتابی که منتشر میکنه سال 2010 در قالب خاطرات اش هست از زندگی در روستاهای کانادا با عنوان انتخاب یک پرنده داستان یه جوان بیست و چند ساله تحصیل کرده و دست کم گرفته شده ای که به خانه پدری باز میگرده و سه سال بعد دومین کتابش به نام حقیقت درباره شانس : چیزهایی که از سفر با مادربزرگم آموختم به چاپ رسید و این کتاب رو هم در سال 2016 منتشر کرد و ایده اش حدود ده سال تو ذهنش بود به علاوه از روی این کتاب توسط نتفلیکس با همین عنوان فیلمی ساخته شده به کارگردانی چارلی کافمن . رمان بعدی ایان به اسم دشمن در سال 2018 منتشر شد و حقوق سینمایی آن به کمپانی آنانیموس کانتنت فروخته شد . به گفته خودش میخواسته بعد از انتشار دو تا رمان اول که داستان های دلگرم کننده با خاطرات آدم های واقعی بودن و این کتاب سبک متفاوت و چالش برانگیزی داره که با دو کتاب قبلی فرق میکنه.
هم فیلمش هم کتابش حالت تئاتری داره و مدل دیالوگ ها و جمله های روشنفکرانه ای که داره کتابو شبیه یه تئاتر واقعی کرده . البته فیلمش به خوبی کتابش نبود و حتما اول کتابو بخونید چون با هم در بعضی قسمت ها خیلی فرق دارن و به گفته کارگردان یک سوم آخر کتاب رو نمیشد به فیلم تبدیل کرد پس خودش تغیراتی داده . فیلم سبک موزیکال داره در قسمت آخر و سکانس ها سریع هستن .
"معنای وجود من در پرسشی است که زندگی برایم مطرح کرده است یا برعکس من خود پرسشی هستم که برای دنیا مطرح شده ام و باید پاسخم را با جهان در میان بگذارم در غیر این صورت به پاسخ دنیا وابسته خواهم بود."