طبق تحقیقی که ما در کلوب کد نویسی یاسان ، برای بهره برداری بیشتر بچه ها از دوره های آموزشی داشتیم ؛ یادگیری موقعیتی (Situated Learning) یک رویکرد آموزشی است. این رویکرد در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی به وجود آمد. ابداع کنندگان این رویکرد، جین لِیو (Jean Lave) و اِتین وِنگر (Etienne Wenger) میباشند. آنها با پیروی از کارها و آموزههای دیوئی (Dewey) و ویگوتسکی (Vygotsky) یادگیری موقعیتی را بداع نمودند.
ادعای رویکرد یادگیری موقعیتی این است که دانشآموزان زمانی که بهصورت فعالانه در تجربه یادگیری (learning experience) مشارکت داده شوند، تمایل بیشتری به یادگیری خواهند داشت. در واقع اصل مطلب در یادگیری موقعیتی، خلق معنا از فعالیتهای واقعی زندگی روزمره میباشد.
برای روشنتر شدن مفهوم یادگیری موقعیتی، به چند مثال از فعالیتهایی که این رویکرد را پیادهسازی مینمایند توجّه کنید:
– سفرهایی که در آن دانشآموزان در یک محیط ناآشنا، فعالانه به تعامل میپردازند.
– تعلیم مشارکتی و تجارب کارآموزی که در آن دانشآموزان درگیر کار واقعی شده و بهصورت فیزیکی و عملی در محیط کار به فعالیت میپردازند(در حال حاضر برای این کار در آکادمی یاسان برنامهریزی شده و با چند شرکت معتبر تفاهمنامههایی امضاء شده است).
– فعّالیّتهای ورزشی و تربیت بدنی که در آن ساختار و رویدادهای واقعی و سیستمهای آموزشی مرتبط با آن شبیهسازی شدهاند(برای مثال برگزاری زنگ ورزش مدرسه با ادبیات و رویکردهای لیگ برتر، باشگاه، سرمربی و …)
– برگزاری کلاس در آزمایشگاهها یا سایر مراکزی که محیط واقعی کار را شبیهسازی نماید.
در یادگیری موقعیتی، کسب دانش در بستر کاربرد واقعی آن و بهصورت فعالانه و حتی در زمینه فرهنگی که دانش مورد نظر در آن گسترش یافته و مورد استفاده قرار میگیرد، فرا گرفته میشود.
برای مثال فرض کنید که حل معادله یا مفاهیم و محاسبات مربوط به حرکت پرتابه را به جای استفاده از تخته و کاغذ، در محیط واقعی طرّاحی، تولید و شلیک موشک بالستیک بیاموزیم! البته با توجه به ملاحظات امنیتی موضوع مثال، میتوان همین کار را در مقیاس کوچکتر و در محیط شبیهسازی شده در حیاط مدرسه یا یک محیط وسیع بیرون از مدرسه تجربه کرد.
این مثال را میتوانید به هر موضوع دیگری تعمیم دهید. اگر چیزی که قرار است فراگرفته شود در جایی کاربرد دارد، خیلی بهتر است که آن موضوع را در همان جا یا در محیط شبیهسازی شده برای آن فرابگیریم. بجای بحث نظری درباره بازار و قیمت، یا فرآیند تعیین قیمت بهینه فروش محصول توسّط تولید کننده، میتوانیم در محیط واقعی مرتبط و درگیر شدن با آن تجربه یادگیری را رقم بزنیم.
حدّاقل میتوانیم از دانشآموزان بخواهیم که یک محصول، مثلاً شربت درست کنند و در مدرسه بفروشند. آن وقت، بطور کاملاً واقعی با مسئله تعیین قیمت بهینه مواجه میشوند. اگر قیمت را خیلی کم تعیین کنند، متضرر شده یا سود خیلی کمی خواهند داشت. اگر قیمت را خیلی بالا تعیین کنند، فروش اندکی داشته و باز سودشان کم میشود. بهترین قیمت چقدر است؟ دقیقاً همین نقطه است که یادگیری واقعی اتفاق میافتد: مواجه شدن با مسئله دنیای واقعی در شرایط و بستر و زمینه حقیقی آن.
در شیوههای معمول و متداول یادگیری، یعنی کلاسهای درس رایج مدارس و دانشگاهها (به غیر از رویکردها و مؤسسات آموزشی خاص و متفاوت)، آموزش عمدتاً از طریق کتاب و سخنرانی (Lecture) و اندکی هم حضور در کارگاهها و آزمایشگاهها (معمولاً چیزی در حدّ ۱۰ واحد از حدود ۱۳۲ یا ۱۴۴ واحد دوره کارشناسی و خیلی کمتر از آن در دوره کارشناسی ارشد) انجام میشود.
ولی در یادگیری موقعیتی، یادگیری در موقعیت و بستر اصیل و واقعی موضوع، با درگیر شدن با حل مسئله واقعی و با تأکید بر ارتباطات و تعاملات اجتماعی اتّفاق میافتد.
یادگیری موقعیتی با قرار دادن فراگیر در دنیای واقعی و مواجه نمودن او با مسائل آن، یادگیری را بسیار متفاوت مینماید. در واقع بهطور خلاصه میتوان گفت، فراگیر بهجای نقش مبتدی، نقش متخصّص آن حوزه (کارشناس اقتصادی قیمتگذاری، طرّاح موشک و …) را مییابد، بهجای یادگیری مستقیم، یادگیری غیر مستقیم و ناخودآگاه و بدون توجّه به اینکه در حال یادگیری است اتّفاق میافتد، بجای فردی بودن بر تعاملات و روابط اجتماعی تأکید میشود.
روشن است که دستاورد و خروجی این شیوه به جای شخصی که در بهترین حالت انباری از محفوظات است، فردی است که در بستر و فرهنگ محیط واقعی رشد یافته و حل مسائل مختلفی که جامعه با آن مواجه است را تجربه نموده است. میتوان گفت که کارآیی چنین شخصی برای خود و جامعه با فرد اوّل قابل مقایسه نیست، و از مقوله و سطحی کاملاً متفاوت است.
مطلب بازنشر شده وبلاگ آکادمی یاسان