شاید روزهای نخستین که صدای خش خش آمدن ویروس کرونا می آمد و قرنطینه و ترس و لذت پناهندگی به خانه به ویژه برای کسانی مانند من که همه زندگیشان به کار گره خورده می آغازید.در همان زمانی که میاندیشیدیم دست کم تا بهار و شاید اردیبهشت ماه این مشکل از بین می رود که خوب بر خلاف نظر بسیاری نرفت و بدتر هم شد فکر نمی کردیم که به نوعی زندانی خواهیم گردید، آن هم در خانه! نه از ترس تندرستی خود که از برای پاسداری از سلامتی دیگران.
برای کسی مانند من این دوران خاکستری شاید یکی از بدترین دوره های زندگی بوده و جالب تر آنکه یکی از بهترین دوران ها. بدترین دوران از نظر روابط اجتماعی و کاری چرا که روابط تازه هر روزه یکی از بایسته های کاری ماست و خوب با ماسک و فاصله اجتماعی و این چیزها و ترس و استرسی که در حین ارتباط وجود دارد چندان ممکن نیست بماند که شالوده اقتصاد هم در این وضعیت شدیدا ضربه می خورد و مردم از ترس فردا چندان رغبتی به سرمایه گذاری های تازه نخواهند داشت اما از نظر فراغت اجباری و دورکاری باعث شد یک دوره بسیار خوب در زمینه آموزش و بالا پایین کردن اهداف امروز و فردای زندگی خود داشته باشم.
در این میانه یک وسیله همیشه همراه کمی کارکردش برایم بیشتر از گذشته شد، گوشی همراه که در این دوره برایم وسیله ای بیشتر از تنها گوشی برای تماس گرفتن یا بالا پایین کردن صفحات اجتماعی شد.وسیله ای برای پر کردن اوقات فراغت، سنجش و پایش وضعیت جسمانی، ارتباط با دوستان، خرید و مدرسه ای برای آموختن.
من علاقه زیادی به کتاب دارم و در این روزگار آلودگی یکی از بزرگترین لذت هایی که از آن محروم شدم گردش در کتابفروشی ها و خرید کتاب کاغذی بود، هم از نظر اینکه کتاب را ضد عفونی نمی توانستم بکنم (در این دوره هنوز چیز زیادی درباره عملکرد ویروس ر روی سطوح نمی دانستیم.) ، هم اینکه عاقلانه نبود در فضاهای محدود و بیرون زیاد ریسک تماس داشت. در این میان خوشبختانه پلتفرم های کتاب الکترونیکی ایران مثل طاقچه، فیدیبو و کتابراه را که درون گوشی همراه بارگذاری کرده بودم فعال کردم برایم جالب بود که بسیاری از کتاب هایی که قصد داشتم در آینده بخوانم در این اپلیکیشن ها موجود بود،اول شک داشتم که اصلا می شود در گوشی کتابی خواند یا نه اما اکنون درون گوشی همراه ن کتابخانه ای از کتاب های خوانده شده در حال شکل گیریست.
در این دوره نچندان زیبا تصمیم به کاهش وزن و ورزش در خانه گرفتم و برای این کار از گجت کنترل ضربان قلب و ... استفاده کردم که در نوع خود تجربه جالبی بود، خوب این تاثیر کنترل مداوم همه چیز به کمک این گجت و گوشی بود یا تنها خواست و اراده شخصی در مدت 4 تا 5 ماه به اندازه بسیار ملموسی وزن کم کردم.
فکر نمی کنم در این وضعیت که به علت ترس از انتقال بیماری به سالمندان و دیگران امکان این را نداریم که رفت و آمد کنیم این وسیله و تماس های تصویری چه ارزش فراوانی برای من داشته و دارد.بماند که حتی برخی از خدمات پزشکی را هم بصورت بر خط و از طریق تماس تصویری دریافت کردم.با بسیاری از دوستانم بصورت تصویری در ارتباط بودم و هرچند هیچ یک از این ها جایگزین ارتباط نزدیک اجتماعی نمی شود،اما در این بحران که امیدوارم گذرا باشد دست کم مرهمی باشد بر فراغ و دور ها.
در این روزها مثل بسیاری دیگر برای اینکه زیاد در شهر رفت و امد نکنیم تصمیم گرفتم تا جایی که مقدور و منطقی است خریدهایی رابصورت آنلا فروشگاههای اینترنتی انجام دهم بخصوص در موردی که کیبورد رایانه را در پروسه ضدعفونی در خانه به لطف شوینده ها نابود کرده بودند و همه جا تعطیل بود م دست من از همه جا وتاه تنها راه نجات را سفارش از طریق یکی از فروشگاههای اینترنتی می دیدم و این خود هم خاطره ای شد در بحبوحه دروکاری و انجام پروژه ای از خانه که در پاکیزگی و ضدعفونی کردن افراط نکنیم که گاها مشکلات بسیاری ایجاد می کند.
دست آخر اینکه بیشتر زمان را در خانه گذرانیدن و اجرای بسیاری از آموزش ها بصورت آنلاین بخصوص دوره های نظام مهندی فرصتی شد تا از گوشی به عنوان آموزشگاه هم بهره ببریم و هم در زمان صرفه جویی کنیم، هم از زمان استفاده و از شما چه پنهان که کلا آموزش از راه دور به نظرم بسیار مناسب تر از وقت تلف کردن در کلاس ها و در شلوغی خیابان هاست.خدا را چه دیدید شاید اگر این مسئله ادامه پیدا کند باز هم به سرم بزند و از نو رشته ای تازه را فرا گیرم.
این همه گفتم، از کاربردهای لوازمی مانند گوشی همراه و دستبند هوشمند ولی همه اینها زمانی کاربرد خواهد داشت که ذهنیت ما مبتنی بر استفاده از ابزار به صورت مناسب و در راستای اهدافمان باشد نه اینکه ابزار تله هایی برای گرفتاری ما در گرداب بیهودگی و زمان سوزی گردند.
این به قول فرنگی ها new normal به هیچ دیدی نرمال نبوده و نیست و امیدوارم عمرش رو به پایان باشد، تجربه های نو و گاه خوبی به دست آمده در این دوران ولی مهمتر از همه این باشد شاید که ارزش یکدیگر، دوستی ها، همین گپ و گفت های بی مقدمه در صف نان و بسیاری خرده ریزهای زندگی که به نظرمان هیچ وقت ارزشمند نمی آمد را بدانیم.فردای پایان این آلودگی زمانی که دیگر نیازی به استفاده از ماسک و الکل مالی و ضدعفونی گوشی همراهمان نیست، بی ترس دست به سطوح می زنیم و آرام در کافه ای در کنار دوستانمان می نشینیم و گپ می زنیم، قدر آسوده نفس کشیدن را بیشتر بدانیم، تنفس مستقیم هوا بدون وحشت بیماری. نشستن در مترو بدون استرس. دست دادن با دوستانمان مانند گذشته. همه این ها چیزهایی بود که زمانی ارزشمند شد که به این مصیبت گرفتار آمدیم.
القصه روده درازی کافی است و وصیت پایانی اینکه گوشی همراه ابزار ارزشمندیست که در این دوران می توان از ظرفیت های آن از خواندن کتاب گرفته تا تفریح و باز کردن game بهره برد به شرط اینکه با ذهنیت هدفمند و با داشتن کنترل ما این ابزارها را به کار ببندیم.
ضمنا از شرکت سامسونگ هم که دعوت کردند تا در این باب بنویسیم و مجموعه ویرگول سپاسگزارم که بهانه به دست دادند تا کمی درد دل کنیم که نوشتن راهکاری بسیار عالی برای سبک شدن است.
یاشار معرف / 99 / Yashar Moarref
#روایتگرباش - روایتگرباش