ویرگول
ورودثبت نام
زئوس؛ خدای خدایان
زئوس؛ خدای خدایاناینجانب زئوس هستم؛ خدای خدایان؛ رفیقِ شفیق اوریلیوس اعظم. پیش می‌آید که مرا یاسین هم خطاب کنند. و البته در مواقع رسمی، باقریان. به‌هرحال عتش‌ام نوشتن است و اینجا هم قبرستان نوشته‌های ناپخته‌ام:)
زئوس؛ خدای خدایان
زئوس؛ خدای خدایان
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

قصه لیلی و مجنون و خورشید پشت ابر

دیروز کلی قصه لیلی و مجنون تعریف کردم و حالا می­بینم متنم در ویرگول منتشر نشده است. دقیقن نمی­دانم چه اتفاقی افتاده. آیا بدون آنکه دکمه انتشار را بزنم، کروم را بسته‌­ام؟ پس چرا هیچ پیش­نویسی ذخیره نشده است؟ چرا هیچ اثری از متنم نیست؟

احساس تباهی دارم. انگاری که خودم و متنم با هم تباه شده‌­ایم. گاهی اوقات زندگی راه نمی­‌آید. اصلن راه نمی‌آید. البته معمولن اینطور نیست که کلن راه نیاید. گاهی اوقات در زندگی رو دور شانسی و کیفت حسابی کوک است. انگار که همه عالم و کواکب دست به دست هم داده‌­اند تا زندگی برای تو خوب پیش رود. در این مواقع نیز، بد شانسی و بد قلقی در زندگی وجود دارد. اما چون اوضاع کلی خوب است و زندگی خوب می­‌نوازد، این خرده بد شانسی‌­ها و نرمه مشکلات را نادیده می‌­گیری.

و البته زمانی می‌­آید که از همان ثانیه اول هیچ‌­چیز باب میل نیست. انگاری همه اشیا و وسایل و آدم­‌ها سر دشمنی برداشته­‌اند. انگاری نیرویی پنهان دارد همه­‌چیز را علیه تو پیش می­راند. و با همه‌­ی اینها، باز هم اوضاع صددرصدی نیست. در این شرایط نیز اتفاقات خوبی می‌­افتند. بی­‌شک در این حال، بد شانسی بر خوش شانسی غالب است و آسمان زندگی­‌ات پر از ابر سیاه است، اما با همه­‌ی اینها در پایان روز، می­توان به یک پیروزی کوچک دل خوش کرد. با این امید که شاید فردا، خورشید آسمان ما از پشت ابر در آید.

امیدشکستشانساستمراریادداشت روزانه
۷
۲
زئوس؛ خدای خدایان
زئوس؛ خدای خدایان
اینجانب زئوس هستم؛ خدای خدایان؛ رفیقِ شفیق اوریلیوس اعظم. پیش می‌آید که مرا یاسین هم خطاب کنند. و البته در مواقع رسمی، باقریان. به‌هرحال عتش‌ام نوشتن است و اینجا هم قبرستان نوشته‌های ناپخته‌ام:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید