حس میکنم گاهی مشکل ما خلاصه میشود به «روزمرگی». زمانهایی پیش میآید که نه تنها خود «روزمرگی» فشار میآورد بلکه سایه خود را بر جنبه های دیگر زندگی میگستراند.
نمیخواهم در این نوشته به دلایل دچار شدن به روزمرگی بپردازم اما همه مان خوب میدانیم که آن حس ترختی، سکون و مردگی چقدر افتضاح است. انگاری زندگی دیگر چیزی برای رو کردن ندارد و اگر هم داشته باشد، تو بیشتر از آن خسته ای که بخواهی شگفت زده شوی.
دچار شدن به روزمرگی یک مسئله است، خلاص شدن از آن مسئله ای دیگر. گاهی دهنت باید سرویس شود تا آن را از روی لباسهایت بتکانی. حال مورد کوچکی هست که میتواند بسیار مفید واقع شود.موردی که توجه زیادی بهش نمیشود اما به طرز باورنکردی ای میتواند حالمان را در طولانی مدت دگرگون کند.
با یک سوال ادامه میدهیم: چقدر پیش آمده که تلاش کرده باشید تا کارها را به طور متفاوتی انجام دهید یا چیزهای مسخره و تازه را امتحان کنید؟
دو مثال تازه از زندگی خودم: دیروز صبح صبحانه دیوانه وار و تازه ای امتحان کردم. دو برش نان تست پروتئین برداشتم و روی یکی کره بادام زمینی و روی دیگری پنیر خامه ای مالیدم. بعد کنجد و خرما را هم اضافه کردم. دو برش را روی هم کمی فشار داده و محصول نهایی را وارد دهن مبارک کردم. امروز صبح تصمیم گرفتم که کلن بی خیال صبحانه شوم. درست است که برای بسیاری وعده ای به نام صبحانه تعریف نشده اما برای من مهمترین و لذیذترین وعده روز است. هیچوقت به انتخاب خودم بیخیال صبحانه نمیشوم. حال امروز صبح را قرار است تنها با مایعات سر کنم تا اینکه زمان ناهار فرا رسد.
آنقدر برخی کارها برایمان پیش فرض شده اند که سخت است به یاد داشت تا به نوعی دیگر انجامشان داد. اما خلاقیت یک عادت است. نیاز نیست که نقاشی ای تازه و بدیع ارائه دهید تا «خلاق» لقب بگیرید. با «کاچگانه زیستن» هم میتوانید خلاق باشید و باور دارم که چنین خلاقیتی بسیار مفید و سازنده است.
پ.ن: میتوانید برای آشنایی با مفهوم کاچگی سری به پیج شان بزنید: