یاسین برین
یاسین برین
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

معرفی کتاب دراکولا

معرفی کتاب دراکولا

دراکولا، رمان ترسناکی است که در سال ۱۸۹۷ توسط نویسنده ایرلندی، برام استوکر (۱۸۴۷-۱۹۱۲) نوشته شده است. رمان، معرفی شخصیت کنت دراکولای خون آشام، و داستانی از تلاش دراکولا برای سفر از ترانسیلوانیا به انگلستان، برای پیدا کردن خون تازه و گسترش مردگان زنده (خون آشام) و هم چنین شرح جنگ میان دراکولا و گروه کوچکی از زنان و مردان به رهبری پروفسور ون هلسینگ، می‌باشد. اگرچه استوکر خون آشام را اختراع نکرد، اما سبک جدیدی از آن را ایجاد کرد که منجر به ساخت فیلم‌ها و تئاترهای مختلفی در تفسیر آن گردید. داستان دراکولا، خاطرات روزانه‌ای است که توسط مجموعه‌ای از نامه‌ها، تعریف می‌شود و حوادث رمان به صورت گسترده در ترانسیلوانیا و انگلستان در دهه ۱۸۹۰، رخ می‌دهد.

برای خواندن کتاب صوتی دراکولا آوانامه کلیک کنید

برای خرید کتاب چاپی دراکولا گروه انتشاراتی ققنوس کلیک کنید

برای خواندن دراکولا انتشارات قدیانی در طاقچه بی نهایت کلیک کنید

معرفی نویسنده کتاب دراکولا

برام استوکر ، نویسنده‌ی بزرگ اهل ایرلند، به سال 1847، در منطقه‌ی کلونتارف، دیده به جهان گشود. استوکر فرزند سوم خانواده‌ای معمولی با هفت فرزند بود. او در کودکی به بیماری نادری دچار شد که بر اثر آن، برای مدت‌ها توانایی راه رفتن را از دست داد و این‌چنین، بخش اعظمی از دوران کودکی و نوجوانی خویش را در بستر گذرانید. تا این‌که با سر رسیدن شفایی ناگهانی و معجزه‌گون، مجدداً بر پای خویش ایستاد و حتی به عضویت تیم فوتبال دانشگاه دوبلین درآمد! برام استوکر در همین دانشگاه به تحصیل رشته‌های تاریخ، فیزیک و ادبیات پرداخت.

خلاصه کتاب دراکولا

جاناتان هارکر، یک وکیل انگلیسی جوان است که قصد دارد از کنت دراکولا در کوه‌های کارپات دیدن کند و به او در خرید خانه‌ای در نزدیکی لندن کمک کند. اما اهالی منطقه به او بارها هشدار می‌دهند که به آن عمارت نرود و خودش را به دردسر نیندازد. اما گوش این مرد جوان بدهکار نیست. او به قلعه رفته و گرفتار خون‌ آشامی ترسناک می‌شود.

درست پیش از آن‌که بروم، بانوی کهنسال آمد طبقهٔ بالا به اتاق من و ترسیده و عصبی گفت: «لازم است بروید؟ آه! آقای جوان، لازم است بروید؟ » حالتی چنان هیجان‌زده داشت که به نظر می‌رسید آن مقدار آلمانی‌ای که بلد بود از یادش رفته و آن را با زبانی دیگر می‌آمیخت که من به‌ هیچ‌ وجه نمی‌شناختم. تنها با پرسش‌های بی‌شمار مفهوم حرف‌هایش را فهمیدم. وقتی به او گفتم که باید فوری بروم و قرار شغلی مهمی دارم، دوباره پرسید: «می‌دانید امروز چه روزی است؟ روز قبل از روز سنت‌ جرج است. مگر نمی‌دانید که امشب هم‌زمان با صدای زنگ نیمه‌شب، شرارت‌های جهان سلطهٔ کامل پیدا خواهند کرد؟ »

درست پیش از آن‌که بروم، بانوی کهنسال آمد طبقهٔ بالا به اتاق من و ترسیده و عصبی گفت: «لازم است بروید؟ آه! آقای جوان، لازم است بروید؟ » حالتی چنان هیجان‌زده داشت که به نظر می‌رسید آن مقدار آلمانی‌ای که بلد بود از یادش رفته و آن را با زبانی دیگر می‌آمیخت که من به‌هیچ‌وجه نمی‌شناختم. تنها با پرسش‌های بی‌شمار مفهوم حرف‌هایش را فهمیدم. وقتی به او گفتم که باید فوری بروم و قرار شغلی مهمی دارم، دوباره پرسید: «می‌دانید امروز چه روزی است؟ روز قبل از روز سنت‌ جرج است. مگر نمی‌دانید که امشب هم‌زمان با صدای زنگ نیمه‌شب، شرارت‌های جهان سلطهٔ کامل پیدا خواهند کرد؟ »

بخشی از متن کتاب دراکولا

صبح خاکستری سپری شده و خورشید بر فراز افقِ دوردستی است که به نظر می‌رسد دندانه‌دار باشد، نمی‌دانم با درخت یا تپه، چون به‌قدری دور است که چیزهای بزرگ و کوچک در هم می‌آمیزند. خواب‌آلود نیستم و ازآنجاکه قرار نیست صدایم بزنند تا موقعی که خودم بیدار شوم، به‌طبع می‌نویسم تا خواب بیاید سراغم. چیزهای غریب بسیاری هست که باید بنویسم و اجازه دهید به‌دقت نقل کنم که پیش از ترک بیستریتسا چه شامی خوردم، مبادا کسی که این مطالب را می‌خواند تصور کند آن شب پرخوری کرده‌ام. شامم چیزی بود که به آن «استیک سارقان» می‌گویند؛ تکه‌هایی از گوشت خوک، پیاز و گوشت گاو با چاشنی فلفل قرمز که با سیخ روی آتش کباب کرده‌اند، به همان شیوهٔ ساده‌ای که در لندن برای گربه‌ها گوشت اسب مهیا می‌کنند! شرابش گُلدن مدیاش بود که سوزشی عجیب روی زبان ایجاد می‌کند و البته ناخوشایند نیست. من فقط چند لیوان از آن نوشیدم و چیز دیگری نخوردم.

برای چالش طاقچه
معرفی کتابچالش کتابخوانی طاقچهچالش طاقچهکتاب دراکولا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید