محمد یاسین خلیلی
محمد یاسین خلیلی
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

نقد و بررسی کتاب سال بلوا

کتاب سال بلوا | نوشته عباس معروفی
کتاب سال بلوا | نوشته عباس معروفی




اگه میخواین یه شاهکار بخونید که نه اونقدر سخت ودشوار باشه که نفهمیدش و نه اونقدر ساده که به روز نرسیده فراموشش کنید، اگه میخواین هم یه کتاب عاشقانه ناب بخونید و هم ایرانی، پیشنهاد من به شما این کتابه. هرچقدر بنویسم قطعا نمی تونم احساسمو به خوبی بیان کنم اما حسی که موقع خوندن این کتاب داشتم باعث میشه هیچوقت فراموشش نکنم! فضای داستان با ترسیم دار اعدامی آغاز می شود که سایه اش بر شهر سنگینی می کند. و نوشادختر نازپروده سرهنگ نیلوفری که در یک خانه ای بزرگ پرورش یافته در جوانی عاشق کوزه گری به نام حسینا میشود اما مادر صلاح میداند او را به دکتری با اختلاف سنی ۲۰ سال بدهد و غم فراق تا لحظه مرگ ناجوانمردانه اش توسط شوهر شکاک و مستش از او دست بر نمیدارد در فضای سرد و تاریک داستان، نوشا دائم به گذشته های قبل از ازدواجش بر می گردد. وقتی پدرش؛ از فرماندهان نزدیک شاه کنارش بود. سرهنگ خانه و زندگی اش در شیراز را رها کرده، دست زن و دخترش را گرفته و به منطقه ای دور افتاده آورده که شعلهء جنگ و یاغیگری، قحطی و گرسنگی شعله ور است. به امید اینکه به پست وزارت برسد و دست دخترش را در دست شاه جوان بگذارد


در کنار حزن بی پایان ,کتاب زیبایی و دلنشین خاصی هم داشت. شیوه کلی نگارش داستان خاصه ,که این نشانه استعداد این نویسنده بزرگ است عباس معروفی شیوه روایت منحصر به فردی دارد. مثل یه پازل اول یه دورنما به ما نشان میدهد و بعد یواش یواش این پازل را بدون هیچ ترتیب خاصی کنارهم میچیند تا تصویر نهایی رو ما نشان دهد.

نویسنده در این کتاب از یه راوی مشخص استفاده نکرده برای همین تمرکز بالایی برای وصل کردن بخش های مختلف کتاب میخواد.این کتاب فضای زمانی را خیلی زیبا به همدیگر وصل می‌کند، شبیه نظریه‌ی جهان توده یعنی شما گذشته و حال و آینده را در یک زمان واحد می‌توانید تجربه کنید همچنین که زمان ها هم مشخص نیست در روایت نویسنده باید متوجه بشویم که این قسمت دارد از زبان کدام شخصیت کتاب و در چه زمانی گفته میشود اما در ادامه می بینید و می فهمید , که با جزئیات بیشتر همان قسمت از داستان رو تکمیل کرده و این یک حالت معماگونه به داستان میده که جذابش میکنه. یعنی از یه الگو داستانی که به نظر ساده میاد، با نوع نگارش خاصش یه شاهکار میسازه. چندتا خط داستانی متفاوت در کتاب وجود دارند که انگار مجزا هستن اما همشون یک داستانند ! و انگار مارو دچار شک میکنه طوریکه همش میگید نکنه اشتباها این قسمت تکرار شده؟

سال بلوا داستانی که به تفکرات سنتی و جامعه مردسالار انتقاد دارد و روایتی از ظلم به زنان دارد. داستان در سال‌های جنگ جهانی و اوج خون‌خواری هیتلر اتفاق می‌افتد و در لابلای روایت‌ها گریزی به تفکرات نازیسم و البته خشونت‌های روس‌ها و درماندگی مردم ایران در هجوم بیگانگان زده می‌شود. داستان از قربانی شدن زنان حتی در شرایط بلوای سیاسی اجتماعی روایت می‌کند و معروفی سعی دارد تا با پیوند زدن جمله‌ها به یک افسانه و استفاده از ضرب‌المثل‌ها داستان را برای مخاطب ساده‌تر کند.البته پیوند افسانه با واقعیته که به نظر من زیبایی رو دوچندان کرده است.

همچنین این کتاب از لحاظ ادبی هم به شدت ارزشمنده، چون به خوبی توانسته یک مقطع تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از ایران رو به نمایش بذاره. به نظرم این کتاب جزء ماندگارترین آثار ایرانی و حتی جهانیه! سال بلوا خیلی شبیه است به سال بلوای ما،البته ما صد ها قدم از آن سال بلوا بیشتر خوانده ایم و دیده ایم و شنیده ایم و نفهمیده ایم .

قلم عباس معروفی درد جامعه را به زیبایی به قلم می‌کشد، فضای داستان‌هایش بیانگر جامعه‌‌ی ایران ماست و اگر توجه کنیم، جمله‌ی «تاریخ درحال تکرار» است بر فضای داستانی حکم فرماست، یعنی شما در هر زمانی که این کتاب را بخوانید، آن را به خوبی با شرایط جامعه لمس می‌کنید. در رمان سال بلوا جامعه فرورفته در زور، قدرت و حاکمیت دیکتاتوری نمایش داده می‌شود که حتی افراد تحصیل‌کرده نیز در آن دچار گمراهی و اشتباه می‌شوند.


در کل کتاب بسیار زیبایی بود. با بهره‌گیری از تکنیک سیال ذهن نوشته شده و هم از بعد فردی , عاطفی ,اجتماعی و تاریخی به داستان پرداخته و یک داستان تلخ و جذاب و قابل تأمل هرچند که این روایت غریب و ناآشنایی نیست ولی سبک و نوع بیان روایت بسیار داستان را خاص و دلنشینش کرده است.

قسمتی از کتاب سال بلوا

باران ریزریز مى‌بارید، گاهى سرم را بالا مى‌گرفتم که صورت گُر گرفته‌ام را زیر باران خنک کنم. صداى نوحه‌خوانى دسته‌هاى عزادارى را مى‌شنیدم و دلم مى‌خواست کسى روضه سوزناکى بخواند و من گریه کنم. به خانه که رسیدم صداى نوحه‌خوانى مى‌آمد. مادر سیاه پوشیده بود و گفت که شب هفتم محرم است و ما هیچ مجلسى نرفته‌ایم، چه نوحه خوبى مى‌خوانند، امشب مى‌رویم میدان تعزیه.

پیرمردى دم میدان، یک لگن کاهگل جلوش گذاشته بود و به کله و شانه آدم‌ها گل مى‌مالید. ما توى یک طاقنما نشستیم و دسته‌ها چرخیدند و نوحه خواندند و سینه زدند. شمع‌ها در لاله‌هاى بلند همه میدان را روشن کرده بودند، به هر طرف نگاه مى‌کردى، شمعى در لاله‌اى مى‌سوخت. علم‌ها در نور شمع، سرخ و سبز و سیاه و سفید مى‌شدند. به مادر گفتم: «ببین، این لاله‌ها چقدر قشنگند!» دامنه بچه‌هایى که لاله‌ها را بر چوب بلندى حمل مى‌کردند، به کوه مى‌رسید، کوچه مناره را دور مى‌زد، و سرتاسر خیابان خسروى را روشن مى‌کرد. شهر دشت لاله‌ها بود.

من آرام‌آرام اشک مى‌ریختم و به دسته سینه‌زن نگاه مى‌کردم که در دایره‌اى مى‌چرخید و صداى ضربه‌ها تا دل آسمان مى‌رفت. ناگاه در میان آن حلقه از خود بیخود شده حسینا را دیدم. یک پاش را جلو گذاشته بود، بال‌هاش از هم گشوده مى‌شد و دست‌هاش سینه‌اش را مى‌شکافت، شررق.تک ضرب مى‌زدند و یکى که صداى زنانه‌اى داشت، نوحه مى‌خواند. زن‌هایى که پشت سرمان نشسته بودند گفتند هوشنگ سیستانى است که مى‌خواند. و من گفتم چه اهمیت دارد؟ به لاله‌ها نگاه کردم و به پنجه‌هاى طلایى که در پرتو نور لاله‌ها برق مى‌زد. مه از کوه سرازیر شده بود و شمال شهر را در تصرف داشت. زنبورى‌ها و فانوس‌ها روى شانه پسربچه‌ها بود، و علم‌کش‌ها دور تا دور میدان چرت مى‌زدند.


درباره نویسنده

سید عباس معروفی در سال ۱۳۳۶ در تهران (بازارچه نایب‌السلطنه) در خانواده‌ای بازاری و سنتی زاده شد. خانواده عباس می‌خواستند دیدگاه سنتی خود را به وی بقبولانند اما او راه دیگری را برگزید. عباس معروفی نخستین‌بار در چهارده سالگی با رونویسی داستان‌های آنتون چخوف نویسندگی را تمرین کرد نخستین آموزگار او در نویسندگی محمد محمدعلی بود. به واسطه آشنایی با محمدعلی سپانلو و بعد از آن طریق با هوشنگ گلشیری آشنا شد.

او دیپلم ریاضی فیزیک را از دبیرستان مروی گرفته و فارغ‌التحصیل دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران در رشته ادبیات دراماتیک است. عباس معروفی حدود یازده سال معلم ادبیات در دبیرستان‌های هدف و خوارزمی تهران بوده‌است. خانواده عباس معروفی اهل سنگسر بودند. معروفی به‌خاطر موضع‌گیری علیه حکومت ایران بارها بازجویی شد و تا پای اعدام رفت و سرانجام تحت فشار سیاسی از ایران خارج شد و به آلمان رفت .آثار عباس معروفی به زبان‌های عربی، انگلیسی و فرانسوی منتشر شده‌اند.

در پاییز ۱۳۶۹ مجله ادبی گردون را پایه‌گذاری کرد و سردبیری آنرا برعهده گرفت و به‌طور جدی به کار مطبوعات ادبی روی آورد. در پیوند با این مجله «جایزه قلم زرین گردون» شکل گرفت. این جایزه در پرورش و تشویق نویسندگان جوان نقش چشمگیری داشت. یکی از مهم‌ترین اقدامات مجله گردون طرح موضوع فعالیت دوباره کانون نویسندگان ایران بود. در سال ۱۳۶۹جلسات سومین دورهٔ کانون نویسندگان ایران آغاز شد و در سال ۱۳۷۳ به انتشار متن «ما نویسنده‌ایم» انجامید.

معروفی در پی توقیف گردون در ۱۱اسفند ۱۳۷۴ ناگزیر به ترک ایران شد. او به پاکستان و سپس به آلمان رفت و مدتی از بورس «خانه هاینریش بل» بهره گرفت و یک سال نیز به عنوان مدیر در آن خانه کار کرد. پس از آن برای گذران زندگی دست به کارهای مختلف زد. مدتی به عنوان مدیر شبانه یک هتل کار کرد. عباس معروفی شهریور ۱۳۹۹ نخستین بار از ابتلای خود به سرطان خبر داد و نوشت «سیمین دانشور به من گفت: غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یکوقت، معروفی! و من غصه خوردم»

او پنج‌شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ در ۶۵ سالگی درگذشت

سال بلواکتابنقدزندگینقد کتاب
روزنامه‌نگار و منتقد حوزه ویدیو گیم و تکنولوژی | بنیانگذار و سردبیر مجله اینترنتی بازی نیوز و فناوری نیوز | دانشجوی مهندسی کامپیوتر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید