ویرگول
ورودثبت نام
محمد حسین یاورزاده
محمد حسین یاورزاده
خواندن ۱۲ دقیقه·۵ سال پیش

علوم رفتاری- قدم ششم: مثال هایی از روش رفتاری


من محمدحسین یاورزاده هستم و در دو رشتهٔ روانشناسی و علوم شناختی تحصیل‌کرده‌ام. این جستار پنجمین قدم از زنجیره جستارهایی است که از آن با عنوان «علوم رفتاری» یا «نو-رفتارگرایی» یاد می‌کنم. هر یک از جستارها ممکن است درباره مفهومی باشد –طولانی یا کوتاه- یا حتی در قالب یک پرسش! ممکن است ترجمه باشد یا نوشتهٔ خودم! ولی قدم‌به‌قدم - و با زبان ساده- شما را پیش خواهم برد تا باهم ببینیم چگونه می‌توانیم با دنیای شگفت‌آور ذهن/رفتار/مغز انسان روبرو شویم. اکثر جستارها ممکن است در رویارویی با آموخته‌های پیشین شما باشد و برای شما چالش‌برانگیز یا حتی عجیب باشد.

در این جستار که در ادامه قسمت پنجم است، برای شما مثال‌هایی از آزمایش‌های رفتاری خواهم زد تا ببینیم چرا آزمایش‌های رفتاری هنوز قدرتمندترین روش برای شناخت انسان هستند. متأسفانه تبلیغات و تصورات نادرست سبب شده روش‌های رفتاری کمتر موردتوجه قرار بگیرند، اگرچه روش اصلی روانشناسان اجتماعی و روانشناسان شناختی عمدتاً آزمایش‌های رفتاری بوده است و جریان‌هایی مانند اقتصاد رفتاری در سال‌های اخیر نیز در شناخته شدن هرچه بیشتر این روش نقش مهمی را ایفا کرده‌اند، اما برای مثال وقتی به بودجه‌های میلیارد دلاری علوم اعصاب نگاهی بیندازیم، یا وقتی حتی یک واحد از سیلابس های درسی دانشگاه‌ها به آموزش روش‌های رفتاری اختصاص نمی‌یابد، باید بپذیریم قدرتِ روش های رفتاری هنوز مغفول مانده است. عمدتاً وقتی نام روش رفتاری به میان می‌آید، در اذهان نام روانشناسی یادگیری یا شرطی‌سازی و غیره زنده می‌شود، اما روش رفتاری هر نوع روش آزمایشی است که بتوان در آن رفتار را اندازه‌گیری و بر اساس داده‌های رفتاری درباره انسان استنتاج‌هایی انجام داد. رفتار قابل‌اندازه‌گیری می‌تواند هر چیزی باشد، مانند فشار دادن یک دکمه، سرعت واکنش، حرکات چشم یا هرچیز دیگری. همچنین این روش‌ها آزمایشگاهی ست یعنی حداقلی از کنترل و رندم سازی وجود دارد. اجازه دهید با یک مثال جالب شروع کنیم، دراین باره که آزمایش‌های رفتاری می‌توانند چه چیزی درباره هنر به ما بگوید:

آزمایش اول- راماچاندران نورولوژیست رفتاری به ارائه نظریه‌ای درباره هنر پرداخته که ده اصل زیربنایی را برای هنر معرفی می‌کند. یکی از این اصول تغییر اوج (peak shift) نام دارد. کاریکاتورها را در نظر بگیرید؛ برای آفرینش یک کاریکاتور باید یک هنرمند از خود بپرسد که چه چیز ویژه‌ای در چهره شخص وجود دارد؟ چه چیزی او را از افراد دیگر متمایز می‌نماید؟ هنرمند نوعی میانگین ریاضی از همه چهره‌ها به دست می‌آورد و با کسر کردن آن از چهره شخص موردنظر، برای مثال یک بینی به بیرون پریده و ابروهای فروافتاده به‌جا می‌ماند. سپس با برجسته‌تر کردن تفاوت‌ها تصویری به دست می‌آید که بسیار جالب توجه است.

راماچاندران برای توضیح این موضوع از آزمایش‌های رفتاری روی حیوانات استفاده می‌کند. بوم‌شناس رفتاری نیکلاس تینبرگن 70 سال پیش آزمایش جالبی انجام داد: او مشاهده کرد وقتی جوجه مرغ نوروزی به دنیا می‌آید، چشمش بلافاصله به منقار زرد رنگ و طولانی مادرش میافتد که روی آن نقطه قرمزی وجود دارد و از طریق نوک زدن به این نقطه تقاضای غذا می‌کند. مادر غذای نیمه هضم شده را داخل دهان جوجه قرار می‌دهد. تینبرگن پرسید جوجه چگونه مادر خود را شناسایی می‌کند چرا همین تقاضا را از هر جانور دیگری که ازآنجا رد می‌شود نمی‌کند؟ او دریافت که نیاز به مادری نیست، جوجه همین رفتار را نسبت به یک منقار جداشده بدون مادر هم انجام می‌دهد. در طی میلیون‌ها سال تکامل جوجه برنامه‌ریزی‌شده است که هر شی‌ء بلندی را با یک نقطه قرمز روی آن برای تقاضای غذا نوک بزند. تینبرگن این آزمایش را با یک چوب بلند زردرنگی که سه‌نقطه قرمز روی آن بود تکرار کرد و جوجه‌ها نوک زدن را حتی از یک منقار واقعی هم بیشتر تکرار کردند. بااینکه این چوب هیچ شباهتی به یک منقار نداشت اما بازهم برای جوجه‌ها بسیار جذاب و فوق‌العاده بود. مدارهایی در مغز جوجه مرغ نوروزی در طی تکامل شکل‌گرفته‌اند که با دریافت پیام‌های عصبی بینایی نقطه قرمز رفتار نوک زدن را انجام می‌دهند، بنابراین این رفتار را دیدن یک‌تکه چوب جذاب با سه‌نقطه قرمز بیشتر تکرار خواهد شد.

آزمایش تینبرگن ما را به مفهوم کلیدی از هنر می‌رساند. اگر مرغ‌های نوروزی یک نمایشگاه نقاشی داشتند آن‌ها یک‌تکه چوب بلند با سه خط قرمزرنگ را بر دیوار آن آویزان می‌کردند و آن را موردستایش قرار می‌دادند و حاضر بودند میلیون‌ها برایش هزینه کنند، آن را پیکاسو می‌نامیدند ولی نمی‌دانستند که چرا مجذوب این شیء می‌شوند که شباهتی به هیچ‌چیز ندارد. رفتار یک فرد شیفته هنر موقع خرید آثار هنری معاصر مانند آن جوجه مرغ‌های نوروزی است.

متغیر مستقل: نوع منقار (واقعی، مدل بازسازی شده، بدون بدن و چوب رنگ شده)

متغیر وابسته: نرخ رفتار نوک زدن



آزمایش دوم- نظریه مشهور پایداری شی‌ء پیاژه پیش‌بینی می‌کند وقتی به کودکان کوچک‌تر از ۸ ماهه اسباب‌بازی نشان داده شود و سپس روی آن را بپوشانیم با آن را از دید آنان پنهان کنیم، آن‌ها طوری رفتار می‌کنند که گویی دیگر اسباب‌بازی وجود ندارد و برای پیدا کردن آن تلاش هم نمی‌کنند. رنه بیلارژئون روانشناسان کودکان با یک آزمایش رفتاری جالب این نظریه را مورد پرسش قرارداد. او برای کودکان حتی کوچک‌تر از هشت ماه آزمایشی تدارک دید که در آن‌یک رویداد فیزیکی دو بار اتفاق می‌افتد: یک‌بار به‌صورت کاملاً عادی و بار دیگر به‌صورت جادویی و غیرممکن. بیایید این آزمایش را باهم ببینیم

https://www.aparat.com/v/dnzoq


بیلارژئون میزان رفتار خیره شدن در نوزادان را اندازه‌گیری کرد و نشان داد نوزادان موقعیت‌های جادویی و غیرممکن را متوجه می‌شوند و بیشتر به آن خیره می‌شوند، بنابراین برخلاف پیش‌بینی پیاژه کودکان کوچک‌تر از 8 ماه نیز به پایداری شی‌ء رسیده‌اند و صحنه غیر ممکن را متوجه می‌شوند.

متغیر مستقل: موقعیت ممکن و غیر ممکن

متغیر وابسته: مدت زمان رفتار خیره شدن



آزمایش سوم- عموماً روانشناسان بالینی باور دارند که درمان فرآیندی کاملاً سوبژکتیو است و تن به آزمایش‌های رفتاری و ابژکتیو نمی‌دهد، بیاید یک مثال را بررسی کنیم تا ببینیم آزمایش‌های رفتاری درباره اختلال افسردگی به ما چه می‌گوید. نظریه‌ای در روانشناسی وجود دارد که متصور می‌شود که افکارِ افرادِ افسرده به یکدیگر متصل هستند و با فعال شدن یکی، افکار دیگر نیز بازیابی می‌شود، برای مثال یک فرد افسرده با شکستن یک لیوان ممکن است افکار منفی دیگر او نیز فعال شود و خود را فردی دست‌وپا چلفتی بداند یا خاطرات تلخ دیگر نیز برای او زنده شود. چطور می‌توانیم چنین موضوع پیچیده‌ای را آزمایش کنیم؟

سگال و همکاران در سال 1995 برای بررسی این نظریه در گام نخست از روش semantic priming استفاده کردند. در این روش محرک‌هایی به افراد داده می‌شود که باعث می‌گردد، اگر بعد محرک مشابهی دریافت کردند تحت تأثیر محرک قبلی رفتارشان تغییر کند. فرض کنید شما حین پیاده‌روی یک فرد زردپوست را می‌بینید که در حال دزدی کردن است، بار دیگر اگر حین پیاده‌روی زردپوستی در خیابان دیدید، ناخودآگاه از او فاصله خواهید گرفت. شیوه استاندارد انجام روش semantic priming بدین صورت است: یک سری کلمه روی مانیتور ظاهر می‌شود و افراد باید بگویند که این کلمه‌های واقعی هستند یا نیستند مثلاً doctor كلمه واقعی است اما daroblav یک کلمه غیرواقعی است! سگال و همکارانش همین روش را با کلماتی تکرار کردند که برای افراد افسرده حساسیت‌برانگیز است. چرا؟ به خاطر اینکه تصمیم داشتند افراد را prime کنند و کلماتی منفی مانند اضطراب، دست و پا چلفتی بودن و غیره باعث القای حس افسردگی به آن ها شود. در قدم بعدی پژوهشگران روی همین آزمودنی‌ها تکلیف استروپ را انجام دادند. در تکلیف استروپ آزمودنی باید با نهایت سرعت رنگ کلمات را بگوید، مثلاً کلمه دکتر بارنگ سبز نوشته‌شده و آزمودنی سریعاً باید بگوید سبز! پژوهشگران در تکلیف استروپ خاص هم از کلمات عادی و هم کلمات منفی (مرتبط با افسردگی) استفاده کردند و نتیجه این بود که افراد گروه افسرده در برابر کلمات افسرده کننده سرعت واکنش پایین‌تری داشتند و دیرتر رنگ کلمه را می‌گفتند، درحالی‌که این مشکل را برای کلمات عادی مانند درخت نداشتند. بنابرین در مغز افراد افسرده کلمات منفی با هم در ارتباط هستند و یک شبکه را می سازند! افراد عادی نیز در هیچ حالتی سرعت واکنش بالاتر یا پایین تری نشان ندادند.


متغیر مستقل: کلمات عادی و منفی- افراد عادی و افسرده

متغیر وابسته: سرعت گفتن رنگ کلمه در استروپ


آزمایش چهارم- اجازه دهید برای آزمایش آخر به سراغ روانشناسی سیاسی برویم. دن کاهان در سال 2013 تصمیم گرفت به این پرسش پاسخ دهد که چرا شواهد در حل‌وفصل بحث‌های سیاسی مؤثر نیستند؟ برای مثال چرا شواهدی که نشان می‌دهد تغییرات آب و هوایی یک تهدید جدی است، نظرات افراد را تغییر نمی‌دهد و بسیاری از سیاستمداران نیز آن را انکار می‌کنند؟ آن‌ها این فرضیه را به‌اندازه کافی درست نمی‌دانستند که افراد به علت تحصیلات کمتر یا اطلاع نداشتن از علم، شواهد را انکار می‌کنند، هرچه باشد افراد هیچ مشکلی در پذیرش نظریه‌های اقیانوس شناسان ندارند! ولی درباره مسائلی که به سیاست مرتبط است، شواهد را به‌راحتی انکار می‌کنند. افراد به دنبال اثبات نظریه‌های خود برای برتری اجتماعی هستند، برای مثال برای اینکه بتوانند حزب موردنظر خود را پیروز کنند و از مزایای آن بهره‌مند شوند. کاهان و همکاران 1000 نفر آمریکایی را بررسی کردند و تمایلات سیاسی آن‌ها را بررسی کردند و آزمون استاندارد ریاضی نیز آن‌ها گرفته شد. سپس بازی به آن‌ها داده شد:

"محققان پزشکی کِرِم جدیدی را برای درمان مشکلات پوستی ساخته‌اند. درمان‌های جدید اغلب کار می‌کنند اما گاهی اوقات مشکلات بدتر می‌شوند. حتی هنگامی‌که درمان مؤثر نباشند، گاهی مشکلات پوستی بهتر می‌شوند و بعضی‌اوقات به‌خودی‌خود بدتر می‌شوند. درنتیجه لازم است هر نوع درمان جدید را در یک آزمایش بررسی کنید تا ببینید که آیا وضعیت پوست افرادی که از آن استفاده می‌کنند بهتر یا بدتر می‌شود. محققان آزمایش‌هایی را در مورد بیماران مبتلابه راش پوستی انجام داده‌اند. در آزمایش یک گروه از بیماران به مدت دو هفته از کرم جدید استفاده کردند و گروه دوم از کرم جدید استفاده نکردند. در هر گروه تعداد افرادی که وضعیت پوست آن‌ها بهتر شده است و تعداد آن‌ها که وضعیت آن‌ها بدتر شده است در جدول زیر ثبت‌شده است. ازآنجاکه بیماران همیشه مطالعات را کامل نمی‌کنند تعداد کل بیماران در هر دو گروه دقیقاً یکسان نیست، اما این مانع ارزیابی نتایج نمی‌شود. لطفاً نشان دهید که آیا این آزمایش نشان می‌دهد که استفاده از کرم جدید احتمالاً باعث بهبود وضعیت پوست یا بدتر شدن آن می‌شود؟"

این‌یک مسئله پیچیده است. رقم بیشتر باعث می‌شود مردم تصور کنند کرم جدید باعث بهبود راش‌ها می‌شود. بیش از دو برابر افرادی که از کرم پوست استفاده می‌کردند، گزارش دادند که راش‌ها بهبودیافته است. اما اگر شما این نسبت‌ها را محاسبه کنید، حقیقت برعکس است: در حدود 25 درصد افرادی که از کرم پوست استفاده کرده‌اند، راش‌ها بدتر شده است، درحالی‌که تنها در حدود 16 درصد از افرادی که از کرم پوست استفاده نمی‌کردند، راش‌ها بدتر شده است! در نمونه كاهان بيشتر مردم در حل مسئله شكست خوردند. این هم برای لیبرال‌ها و هم برای محافظه‌کاران صادق بود و تفاوتی وجود نداشت. ولی افرادی که در آزمون ریاضی که گفته شد ابتدا گرفته می شود، نمره خوبی کسب کرده بودند، این مسئله را به درستی حل کردند.

اما كاهان و همكارانش نسخه سیاسی شده این مسئله را تهیه كردند. در این نسخه از عدد همان مسئله مربوط به کرم پوست استفاده‌شده است، اما به‌جای اینکه در مورد کرم‌های پوستی باشد، این داستان درباره پیشنهاد برای ممنوعیت حمل اسلحه در ملاء عام بود. به جدول نگاه کنید:


حالا که مسئله تغییر پیدا کرد دیگر سطح ریاضی افراد اهمیتی نداشت، این بار حزب سیاسی که آن‌ها از آن حمایت می‌کردند اهمیت پیدا کرد. هنگامی لیبرال‌ها در حل این مسئله خوب بودند که اعداد ثابت می‌کرد که قانون کنترل اسلحه موجب کاهش جرم می‌شود. اما وقتی نسخه‌ای ارائه شد که نشان می‌داد کنترل اسلحه تأثیری در جرم ندارد، مهارت ریاضی آن‌ها افت می‌کرد. محافظه‌کاران همین الگو را ولی درست برعکس نشان دادند. بنابرین کاهان نشان داد که چگونه حزب سیاسی مورد حمایت افراد رفتار آن ها را تغییر می دهد.

متغیر مستقل: نمرات آزمون ریاضی- حزب سیاسی

متغیر وابسته: پاسخ به مسئله


افراد معمولا تصور می کنند انجام آزمایش های رفتاری ساده و قابل پیش بینی است، اما در واقع این موضوع صحیح نیست و شهود افراد به درستی نتایج آزمایش های رفتاری را پیش بینی نمی کند. همچنین طراحی یک آزمایش رفتاری که بتواند در سادگی و با خلافیت به ما اطلاعاتی درباره انسان بدهد، کاری بسیار دشوار است. تلاش کنید یک آزمایش رفتاری طراحی کنید!

علوم رفتاریرفتارگرایینورفتارگراییروش رفتاری
درباره علاقمندی هام خواهد نوشت که لزوما با هم مرتبط نیست! علم و شبه علم، رفتار سازمانی، بازی، بدنسازی،علم تغذیه، روان-زبان‌شناسی، روانشناسی، رمان جنایی، تکامل، علوم اعصاب، سینما و انگلستان!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید