ویرگول
ورودثبت نام
Yazdan Einolghozzat
Yazdan Einolghozzat
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

تقابل میترائیسم و زرتشت در شاهنامه


منم بنده اهل بیت نبی

ستاینده خاک و پای وصی

ابوالقاسم فردوسی طوسی ، سراینده این شعر و معمار کاخی که از باد و باران گزند نیافت به صراحت و بارها از عقیده و مذهب خویش اینگونه سخن میراند.او در جغرافیایی زیست میکرد که تا یک دو صده قبل آیین مردمان به گونه ای دیگر بود و پس از جنگی و غارتی ، در روزگار او به صورتی دیگر درآمده لیک کاری که او همت بدان گماشته بود میراث داری از گنجینه ای بود بسیار کهن تر از دو قرن سکوت.او گام در راه تثبیت اندیشه و فرهنگی گذارده بود که از هزاره های قبل میآمد و او در زمانهی خود میبایست آن اندیشهها را بازگویی کند.یکی از هنرهای فردوسی در سرایش شاهنامهی سترگ این است که او به عنوان مسلمانی معتقد و دین مدار ، روایتگر اندیشه و آئین مردمانی شده است که بر طریقت زرتشت به اهورا مزدا و امشاسپندان ششگانه نماز میبردند و قبل تر از ظهور او بر آیین مهرپرستی یا به تعبیر امروز ما میترائیسم بودند که در آن روحانیت و الوهیت در بازتاب مظاهر طبیعی مانند خورشید و ماه،ستایش می شود.فردوسی در بیان افسانههای کهن می بایست تمام این عقاید را با رعایت امانت نقل کند و از طرفی با آموزههای دین نوظهور اسلام هم تضادی نداشته باشد.به عنوان مسلمان باید داستان رستم را نقل کند که چگونه خورشید و ماه را ستایش میکرد و فردوسی نیز رنگی از توحید به آن میافزاید.همچنین از ظهور و بروز پیامبری با سه فرمانِ گفتار،کردار و پندار نیک داستان میگوید در حالی که در زمانه او زرتشتیان را مجوس مینامند و طرد میکنند.

رستم در شاهنامه و پیش از بخش های تاریخی آن نقشی بسیار کلیدی و محوری بازی میکند.او تاج بخش است و نه تاجدار،او کسی است که به شاه مشروعیت میدهد مانند موبدی که در تاجگذاری ضمانت فرمانروایی شاه میشود.او فرزند کسی است که به خاطر ارتباط با موجودی که جنبهی الوهی دارد به دستان معروف است.به نوعی ارتباط زال با سیمرغ ارتباط با معنویت و روحانیت آئین میترائیسم است زیرا که سیمرغ شانی الهه گونه دارد و از عالم غیب اطلاع دارد و خرق عادات و معجزاتی از او در افسانهها میبینیم.اگر سیمرغ را نمادی از آئین کهن ایران بدانیم ، زال بدون شک طلایه دار این آئین است و رستم نگاهبان و مبلغ آن.چرا که سیمرغ از به دنیا آمدن رستم تا مرگ او را یاری و همراهی میکند.وقتی رودابه نمیتواند رستم را به دنیا بیاورد و بیم مرگ مادر و فرزند میرود سیمرغ آن دو را با راهی که به زال میآموزد از مرگ میرهاند و همچنین نقش اساسی سیمرغ در داستان رستم و اسفندیار قابل تامل است.

پس از عروج مسیحا گونهی کیخسرو فرزند سیاوش و پایان سلسلهی کیانیان ، در شاهنامه شاهد شروع دوره ای نوین هستیم که با بر تخت نشستن لهراسب شروع شده و پس از او فرزندش گشتاسب زمام دار حکمرانی میگردد.در زمان پادشاهی اوست که پیامبری با آینی نو ظهور میکند.زرتشت این پیامبر کهن ایرانی به بارگاه گشتاسب رفته و او را به آئین خود دعوت میکند و پس از آن گشتاسپ مبلغ زرتشت میشود و فرزند او اسفندیار نیز در کاسه شیری از بهشت غسل داده میشود تا روئین تن شده و پاسدار زرتشت باشد.همان نقشی که رستم فرزند زال برای سیمرغ ، نماد آئین کهن ، بازی می کند،اسفندیار فرزند گشتاسپ برای زرتشت ، پیامبر آئین نو ، ایفا میکند.گتاسپ شهر به شهر برای تبلیغ آئین زرتشت سفر میکند و مردم با او همراه میشوند الّا زابلستان که در سیطرهی پاسداران آئین کهن است.با وجود استقبال صمیمانه رستم و زال از او ، کسی به آئین زرتشت نمیگراید و این سرآغاز تقابل میترائیسم کهن و زرتشت نو می باشد.در شاهنامه عظمت رستم بارها ستوده شده و با شاخ و برگ فراوان به تفضیل پرداخته شده و اکنون زمان آنست که این ستایشها برای نماد و پاسدار زرتشت ،اسفندیار نیز انجام شود پس میبینیم که تمرکز داستانها بر او استوار میشود تا به اندازهی رستم بزرگ شود و اگر هفت خوان رستم را خوانده و میشناسیم اکنون سخن از هفت خوان اسفندیار میشنویم.

زمانی که فرآیند قهرمان سازی برای زرتشت نیز انجام شد تقابل دو آئین به اوج میرسد و گشتاسپ مبلغ زرتشت تلاش میکند تا آئین کهن را از صحنه حذف کند و این منجر به جنگ رستم و اسفندیار میشود.جنگ دو نگاهبان و پاسدار،جنگ دو نماد و در واقع جنگ دو آئین.در این جنگ نابرابر میان پهلوانی کهن سال و جوانی روئین تن که با شیر بهشت آمیخته نتیجه از پیش پیداست بنابر این سیمرغ اینبار و در آخرین نمایی که ورود پیدا میکند بار دیگر به یاری رستم میشتابد تا زخمی که از آئین نو خورده را انتقام جوید.این زخم در هفت خوان اسفندیار بر پیکرهی آئین کهن وارد شده است.در خوان پنجم آخرین موجودی که با اسفندیار به جنگ میپردازد و کشته میشود سیمرغی است که بعضی بر این باورند که جفت سیمرغ زال و از دیگر مظاهر آئین کهن است.پس سیمرغ راز شاخهی گز را ، با وجود علم به اینکه زرتشت و اسفندیار شانی روحانی و متصل به پروردگار دارند، به رستم میگوید و البته گوشزد میکند که هرکه اسفندیار را بکشد سیاه بخت خواهد شد.سیمرغ مظهر آئین کهن به عنوان آخرین مقاومت در برابر آئین نو،کین جفت خویش را با کشتن اسفندیار توسط رستم میستاند.

همانگونه که سیمرغ انذار داده بود پس از کشته شدن اسفندیار روزگار رستم به تیره روزی میگراید.بهمن تنها فرزند بازمانده اسفندیار به وصیت خود او پیش خاندان زال رشد و نمو پیدا میکند و تربیت میشود.پس از کشته شدن رستم به دست نابرادر شغاد ، زال تنها بازماندهی این خاندان و طلایه دار آئین کهن است و بهمن را پس از گشتاسپ به تخت مینشاند لیک بهمن به کین پدر برمیخیزد و به زابلستان لشکر کشی میکند و حرمت پرورندهیخویش را شکسته و خاندان زال را مورد تاخت و تاز قرار میدهد و صرفا از کشتن زال ، به توصیه مشاوران ، چشم میپوشد.در این لحظه در شاهنامه اخرین نشانه های میترائیسم آئین باستانی ایران برای همیشه از دیده محو میشوند و خون بهای اسفندیار حذف کامل آئین کهن در برابر زرتشت است.

فردوسيشاهنامهزرتشتميترائيسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید