نود و نه سالِ پیش در چنین روزهایی رضا خان همراه سید ضیاء کودتایی کرد که مقدمهی سرنگونی حکومت فاسد، از رمقافتاده و سستپیکر قاجار شد. رضاشاه همواره برای من و البته بسیاری دیگر مردی با مترادفهای معنایی گوناگون بوده. بسیاری «تجدد آمرانه»ی او را استبداد محض نامیدند و بسیاری از این آمریت استقبال کردند.
تا امروز کتابهای نسبتا زیادی دربارهی او نوشته شده. آثاری که به بخشهای گوناگون دورانِ قدرتاش توجه کردهاند. از سویی رسانههای رسمی در سالهای بعد انقلاب نیز گاه بیانصافانه تمامِ دستآوردهای او را هیچ میانگاشتند. تصویر این مردِ درشتاندامِ مقتدر در حافظهی جمعی ایرانیها حضور پررنگی دارد. چه خوشمان آید، چه نه او ایران را از منجلابی که درش گرفتار بود بیرون کشید. کشوری که وبا، تراخم، قحطی و خرافات درش بیداد میکرد با حضور او و مشاوراناش که عمدتا مردانی کاربلد بودند توانست وارد مسیر تازهای شود.
هرچند رابطهی عمدهی روشنفکران با او تیره و تار بود و او نیز به این روشنفکران علاقهای نداشت اما به توصیهی برخی از آنها مهمترین نهادهای آموزشی را در ایران ساخت. دوران شانزده سالهی سلطنتِ او مملو از اتفاقهای زیر و درشت است. اتفاقهایی که دربارهشان میشود بحثها کرد. ولی تصویری که از این مردِ مازندرانی داده میشود عمدتن صفر و صد است در افواه و حتا گاه در تاریخنگاری. اوجِ این مساله را حدود دو سال پیش دیدیم در زمان پیداشدنِ مومیاییاش در شهر ری. پیکری که به سرعت از نظرها پنهان شد مبادا نشانه یا نمادی شود برای طرفدارانِ این مرد و از سویی افسانههایی که از سمت دیگر دربارهی مومیایی او ساخته شده و دهان به دهان چرخید.
بیتردید شاهِ قدرتمندی چون رضا شاه که یک عملگرای تمامعیار بود موجب به وجود آمدن فضایی شد که در ایران آن زمان نایاب بود. امنیت. سلامت عمومی، تولد طبقهی متوسط، تحصیلات و راه و تجارت مدرن. اینکه او با چکمه چنین کرد یا با سیاستورزی یا ترکیبی از هر دو بحثیست دیگر اما مساله این است که بعدِ خلعشدناش از قدرت طی توافقی همهگانی به بایگانی سپرده شد. حتا شاه تازه نیز علاقهای به سایهی پدرش نداشت و بعد انقلاب نیز تصویری خشن و بیرحم از او ارائه شد به نسلهای جدید. هر وقت به او فکر میکنم از سویی خون عشقی جلوی چشمام میآید، از سویی دانشگاه تهران، از سویی تقی ارانی، از سویی دیگر راهآهن. از سویی سقوط بیست و از سویی صعود ۱۳۰۴.
رضاشاه مملو از این معناهای دوگانه است.
او زمانی آمد که ایران به او نیاز مبرم داشت ولی در عینحال پایان مشروطه را هم اعلام کرد.