قبلتر بارها دربارهی این دو نویسنده نوشتهام اما انگار هی باید تکرارش کرد. آلبر کامو که امشب شصت سال از مُردناش میگذرد و آندره مالرو. ترکیبی در ادبیات فرانسه و جهان که نمادهای مراعات، میانهروی و البته تنندادن به قلدری دیگران بودند.
اگر قرار نباشد منش این آدمها و کاری که کردند ما را به خود دارد پس چرا باید بخوانیمشان؟ چرا باید «طاعون» یا «ضدِ خاطرات» فقط در کتابخانههامان جا خوش کند؟
این دو میانهی جهانی ایستادند که مملو از آشوب، جنگ، نژادپرستی، زنده و مرده باد و هیجانهای کشنده بود. حتا مدتی به خاطر تفاوتهای نگاه از هم دور شدند. اما نامههاشان را به هم بخوانید تا عمق مدارا و احترام را دریابید. کامو که در سالهای تهِ عمرش زیر شلاق فحاشهای طرفدار شوروی بود و مالرو نیز به خاطر حمایت از شارل دوگل موضوعِ انواعِ کاریکاتورها و تهمتها.
هجمهی اکثریت روشنفکران تودهوار چنان علیهشان بود که انگار نه کامو روزنامهنگار نهضت مقاومت بود نه مالرو قهرمانِ جنگ. جالب اینکه بسیاری از حملهکنندهگان به این دو خود کوچکترین فعالیتی در روزهای اشغال فرانسه نداشتند یا سکوت کرده بودند! اما وقتی هر دو به شکلهای گوناگون منتقدِ آن تودهها و قبلهی آمالشان شدند و از سویی قصهی الجزایر نیز حدت گرفت، تبدیل شدند به سیبل. اما رواداریای که هر دو نویسنده در مواجهه با منتقدان تندخوی خود نشان دادند یک رفتار شگفت است.
آندره مالرو در مقام وزیر فرهنگ و نویسنده هیچ صدایی را خفه نکرد و کامو نیز که شخصیتی کاریزماتیک بود جز با قلمِ شگفت و کلام پرشورش واکنش نشان نداد. گاهی فکر میکنم چهقدر در ایران این وجهشان نادیده گرفته شده. چهقدر جهانی که در آن زندهگی میکنیم فاقدِ این دست مردان است که یکتنه از ایدهشان دفاع کنند و ابایی نداشته باشند. و چهقدر این مراعات و تحمل و در عینحال نترسیدن از اتهامخوردن کار دشواریست.
هرچند جهان و نگاه این دو نویسنده بسیار متفاوت است اما علاوه بر استقبال از گپ و گفت با هم گاه در جبههای مشترک حضور داشتند. تندروی، یقهدرانی و افترابستن متاسفانه در بخشی از فضای ادبی و البته اجتماعی ما بیداد میکند و گاه میبینم چهگونه عدهای مثل زنبور مهاجم و به فرمانی به چهره یا فکری حمله میکنند.
من که کمی در این فضا باتجربهتر شدهام تحملام گاه از کف میرود چه رسد به آنها که مدتیست پا در راه گذاشتهاند. قرار نیست ما هم را قانع کنیم. هر کدام کار خودمان را خواهیم کرد اما این حجم نفرتسازی چیزی جز روحی خسته و سوخته به ارمغان نمیآورد.
سختی فقط مختص شما نیست...