رابطهی تنِ دیکتاتور و مرگ در ساختارهای توتالیتر بسیار جالب است. میدانیم که برخی چهرههای مهم حکومتهای کمونیستی مانند مائو، کیم ایل سونگ، لنین، استالین (او چند سال بعد به دستور خروشچف در جایی نامشخص دفن شد)، هوشی مین و... «مومیایی» شدند. طوریکه تماشای بدنِ برخیشان مانند لنین در تورهای مسافرتی جزو گزینههای جذاب است. این روزها که بحث بود و نبود رهبر کرهی شمالی داغ است از نو به این پیکرها بازگشتم که سالهاست در محفظههای شیشهای و تحت شدیدترین تدابیر امنیتی و پزشکی نگهداری میشوند. این وضعیت را میتوان دربارهی بذخی شخصیتهای دیگر هم که دفن شدند دید، مانند فرانکو، پینوشه یا تیتو. انگار این کالبدها از خون خالی میشوند تا استعارهها و نشانهها در رگها و بافتهایشان تزریق شود. ممناعت علیهِ پوسیدن و اینکه انگار مرگ به شکل سنتی و مرسوم بر اینان نگذشته است.
تراژدی وحشتناکیست که بدن نتواند بعد مرگ پوسیدن و حلشدن در طبیعت را تجربه کند. و نه حتا نشانه که خودش حاضر باشد بهعنوانِ عنصری که انگار «خوابیده». درواقع حکومتهای ضد دینی مذکور از قضا واکنشی بسیار دینی با این مساله داشتند. مانند برخورد کلیسای کاتولیک یا ارتودوکس در قرون ماضی برای نگهداشتن تکههایی از بدن مقدسینشان. این بدنها که هزینهی نگهداریشان گزاف است و عملن یک تیم کامل مشغول مرمت دائمیشان نمونهای هستند از واکنش به متافیزیک با رویکردی متافیزیکی. در عینِ نیستانگاری بدن را به «امری والا» تبدیل میکنند. بدنی که با وجود مُردن نمرده. چون او خلاصهی یک تاریخ محسوب میشود نه هویتی انسانی. و ساختارهای توتالیتر به این بدنها نیاز داشتند تا بتوانند این تاریخ را در شکلی تجسدیافته به نمایش بگذارند و این تجسد چهقدر مسیحیست از قضا. تماشا و بودن این اندام به هر شکلِ ممکن کارکردِ نمادینی ساخت که حتا امروز هم باقیست.
برای همین کسی مثل پوتین علیرغم فشار اسقفها اجازه نمیدهد مقبرهی لنین تعطیل و او دفن شود و حتا میشنویم که جنازهی هوگو چاوز نیز قرار است به این سنت مومیایی شود. عملن اینها بدنوارهها تاریخ را به شکلی نمایش میدهند که گویا باید جسمیت داشته باشد. مناسک پیدا میکنند و برای انبوهی از طرفداران یا کنجکاوان کارکردِ نمادین خود را دارند. هیچکس گمان نمیکند آنها پوسیده، مرده و زمانخوردهاند چون بدن مهمترین ابراز ابرازِ وجود انسان است و در عینحال یک امر سیاسی کامل. این بدنها جاعلانه از فرایند مردن گریختهاند تا مقاومت خود را به زمان ثابت کنند. مقاومتی که درش هیچ زندهگیای نیست.