و چیست آنچه نسیان مینامیماش؟
شهلا ریاحی بعد پانزده سال زندهگی در وضعیت فراموشیِ پیشرونده که اطباء به آن آلزایمر میگویند بیجان شد. در سالهای اخیر بارها خبر درگذشتِ او رسانهای و بعد تکذیب شد. انگار نسیانی که او به آن دچار شدهبود باید متناظر با مرگ تعریف میشد. نسیان در لغتشناسی متضادِ یاد است و همچنین آمده فراموشکردن چیزهایی که قبلن در ذهن بودهاند...
از صبح که خبر درگذشت او را خواندم به همین واژه فکر میکردم، اینکه غوطهورشدن در نسیان که در ارزشگذاری به شکلی منفی معنا میدهد چه وضعیتیست. زنی زیبا که پیر میشود یا مردی عضلهدار که کهنروز، قابل درکاند چون این روند مشخصن بر جسم آنها دیده میشود اما فراموشی چیست؟ فرورفتن در ذهنی که زور ندارد تصاویر را معنا کند برای انسان چه روندی رقم میزند؟ آیا شهلا ریاحی در این سالها در فراموشیاش میتوانست خود را در زمان و مکانی از دسترفته به یاد آورد؟
گمان میکنم نسیان علیهِ گذشته وارد میدان میشود. و وقتی تصاویر و شناسهها مختل شد فردِ دچارِ این وضعیت در حالِ مطلق زندهگی میکند. یکی از مترادفهای لاتین واژهی نسیان آبِ رودخانهی برزخ است و چه عجیب. گویی انسان در این وضعیت وارد برزخی میشود که در آن نوعی انتظار برای گذر از رود وجود دارد.
به همین دلیل نگاهکردن به گذشته عملن ناممکن یا بهشدت غیر قابلِ توضیح میشود و از سویی مفهومی برای آینده برایاش وجود ندارد. برای همین او و نسیان تبدیل میشوند به یک بدنِ مشترک. از بیرون ما او را دچار «بیماری» آلزایمر میپنداریم اما به روایت او این وضعیت عینِ حقیقت است.
ابن عربی که بحثهایاش در باب برزخ مبینِ وضعیتِ حائلکنندهی آن است به خوبی روشن میکند که در مفهوم برزخ نوعی واقعیت معلوم و از سویی خیال وجود دارد. همان وضعیتی که سنت وضعیت بین مرگ و رستاخیر میداندَش. گمان میکنم جهانی که ریاحی و بسیاری چون او تجربه کردند در این نوسان قرار داشت.
در عین بودن در خیالی فردی بود. در عین دیدن خواب را تصویر میکرد و در عینِ زمانمند بودن از زمان رها شده بود. به همین دلیل نسیان غمانگیز، بهتآور و در عینحال بهشدت شخصیست چون درش ارادهای وجود ندارد. وقتی میان دو هیچ قرار میگیری و کنار رودخانهی برزخ میایستی فقط ناظر جهان هستی این فراموشی عمیق قابل وصف نیست چون مفهوم توصیف نیز درش جایی ندارد.
شهلا ریاحی تکهتکه خاطرات را از دست داد خُردهخُرده بر فراموشیاش افزوده شد تا از پلِ واقعیت به خیالِ مطلق برسد.
و چنین است که این زن زیبای پیشرو زمان را متلاشی میکند و خودش را فاتح.